ابن هشام، سیره نویس بزرگ اسلام چنین مینویسد: انس بن نضر، عموی انس بن مالک میگوید: موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر در میدان منتشر شد، بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشهای پناه برد. همو میگوید: دیدم دستهای از مهاجر و انصار که میان آنها عمر بن خطاب، طلحه بن عبید اللّه بود در گوشهای نشستهاند و به فکر خود هستند، من با لحن اعتراضآمیزی به آنها گفتم: چرا اینجا نشستهاید؟ در جواب گفتند: پیامبر کشته شده، دیگر نبرد فایده ندارد. من به آنان گفتم اگر پیامبر کشته شده، دیگر زندگی سودی ندارد، برخیزید در آن راهی که او کشته شده شما نیز شهید شوید. [1] بسیاری از تاریخنویسان میگویند که انس بن نضر در آن هنگام، چنین گفت: اگر محمد کشته شده، خدای محمد زنده است. سپس افزود: من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد، خودم دست به سلاح برده و جانانه مشغول نبرد شدم. ابن هشام میگوید: انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهرش، کسی دیگر نشناخت. گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود میخواستند به عبد اللّه بن ابی متوسل شوند. تا از ابو سفیان برایشان امان بگیرد. [2] آیات قرآن از یک سلسله حقایق پرده برمیدارد
آیات قرآن، پردههای جهل و تعصب را پاره کرده و آشکارا میرساند، گروهی از اصحاب تصور کردند که وعدههای پیامبر دایر بر پیروزی بیاساس بوده است، لذا خداوند درباره این گروه چنین میفرماید: گروهی از اصحاب به قدری در فکر جان خود بودند که درباره خدا گمانهای باطل،
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 83. [2]. تاریخ کامل، ج 2، ص 109.