و دایره آنها را به خونریزی و کینهجویی دعوت میکردند، معلوم میشود که این ملت برای معنویت، پاکی، آزادی و فضایل اخلاقی نبرد نمیکردند، بلکه محرک آنها امور جنسی و نیل به شهوتهای مادّی بوده است. آنان با آهنگهای مخصوصی در میان صفوف لشکر چنین میخواندند: نحن بنات طارقنمشی علی النمارق ان تقبلوا نعانقأو تدبروا نفارق - ما دختران طارقیم، روی فرشهای گرانبها راه میرویم. - اگر رو به دشمن کنید، با شما هم بستر میشویم و اگر پشت به دشمن کرده و فرار کنید، از شما جدا میشویم. بیشک، ملّتی که نبردشان بر محور امور جنسی بوده و هدفی جز نیل به امور مادی و لذایذ حیوانی نداشته باشد، با ملتی که برای هدف مقدسی مانند گسترش آزادی، بالا بردن سطح افکار، آزاد ساختن بشر از اسارت چوب و گلپرستی نبرد میکند، تفاوت آشکار و فاصله غیر قابل مقایسهای دارند. روی این دو انگیزه مختلف که در روح دو گروه بود، چیزی نگذشت که در پرتو جانبازی سرداران رشید اسلام، مانند: علی، حمزه، ابو دجانه، زبیر و ... لشکر قریش اسلحه و غنایم خود را زمین نهاده و با فضاحت عجیبی پا به فرار گذاشتند و افتخاری بر افتخارهای سربازان اسلام افزوده شد. [1] شکست پس از پیروزی
سربازان اسلام بدین جهت غالب شدند که تا آخرین لحظه پیروزی، انگیزهای جز جهاد در راه خدا و کسب رضایت او و نشر آیین توحید، و رفع هرگونه مانعی که در سر راه آن بود، نداشتند.
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 68؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 194.