چنین میگفتند: «و منّا حنظلة غسیل الملائکة؛ از ما است حنظله که فرشتگان او را غسل میدادند.» ابو سفیان میگفت: اگر چه آنان در جنگ بدر، پسرم «حنظله» را کشتند، من نیز در جنگ احد، حنظله مسلمانان را کشتم. وضع این شوهر و عروس شگفتآور است، زیرا آنان جانبازان راه حق بودند، ولی پدران عروس و داماد، از دشمنان سرسخت اسلام به شمار میرفتند. پدر عروس «عبد اللّه بن ابی سلول» رئیس منافقان مدینه بود و حنظله فرزند «ابی عامر» راهب دوران جاهلیت بود که پس از اسلام، به مشرکان مکه پیوست و «هرقل» را برای کوبیدن حکومت جوان اسلام دعوت کرد. [1] صفآرایی دو لشکر
بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت، نیروهای اسلام در برابر نیروی مهاجم و متجاوز قریش صفآرایی کردند. ارتش توحید نقطهای را اردوگاه قرار داد که از پشت سر به یک مانع و حافظ طبیعی، یعنی کوه «احد» محدود میشد و در وسط کوه شکاف و بریدگی خاصی بود که احتمال میرفت دشمن، کوه «احد» را دور زند و از وسط آن شکاف در پشت اردوگاه اسلام ظاهر گردد و از عقب جبهه به مسلمانان حمله کند. پیامبر اسلام برای دفع این خطر، دو دسته تیرانداز را روی تپهای مستقر ساخت و به فرمانده آنها «عبد اللّه بن جبیر» چنین فرمود: شما با پرتاب کردن تیر، دشمن را برانید و نگذارید از پشت سر وارد جبهه شده و ما را غافلگیر سازند. ما در نبرد خواه غالب باشیم یا مغلوب، شما این نقطه را خالی مگذارید. [2]
[1]. اسد الغابه، ج 2، ص 59؛ بحار الانوار، ج 20، ص 57. [2]. انضح عنا الخیل بالنیل لا یأتونا من خلفنا إن کانت لنا أو علینا فاثبت مکانک لا نؤتینّ من قبلک.