که من آن را در یک روز بر جدّ تو (عتبه پدر هنده، مادر معاویه) و دایی تو (ولید فرزند عتبه) و برادرت (حنظله) فرود آوردم در نزد من است، یعنی هم اکنون نیز با آن نیرو و قدرت مجهز هستم. [1] از این نامه به خوبی استفاده میشود که حضرت در کشتن جدّ معاویه دست داشته است. از طرف دیگر میدانیم که حمزه و علی، هر کدام طرف مقابل خود را بیدرنگ به هلاکت رسانیدهاند. هرگاه طرف جنگ حمزه «عتبه» جدّ معاویه باشد، دیگر حضرت نمیتواند بفرماید: ای معاویه جدّ تو (عتبه) زیر ضربههای شمشیر من از پای درآمد. به ناچار باید گفت: طرف نبرد حمزه «شیبه» بود و هماورد «عبیده» «عتبه» بوده است که حمزه و علی پس از کشتن مبارزان خود، به سوی عتبه رفتند و او را با شمشیر از پای درآوردند.
حمله عمومی آغاز میگردد
کشته شدن دلاوران قریش، سبب شد که حمله عمومی آغاز گردد. حملههای دستهجمعی قریش شروع شد، پیامبر از همان مقر فرماندهی دستور داد که از حمله خودداری کنند و با تیراندازی از پیش روی دشمن جلوگیری کنند. سپس از برج فرماندهی پایین آمد و با چوب دستی صفوف سربازان خود را منظم کرد در این لحظه «سواد بن عزیّه» از صف، جلوتر ایستاده بود. پیامبر با چوب تعلیمی، روی شکمش زد و فرمود: جلوتر از صف سربازان قرار نگیر. [2] در این وقت سواد گفت: این ضربتی که بر من وارد آمد، ضربت ناحقی بود و من خواهان قصاص آن هستم. پیامبر فورا پیراهن خود را بالا برد و گفت: قصاص کن. چشم همه سربازان به عکس العمل کردار پیامبر است. «سواد»، سینه پیامبر را بوسید و دست در گردنش
[1]. نهج البلاغه، نامه 64. [2]. استو یا سواد. «سیره ابن هشام، ج 1، ص 626».