شکست میخورند و پشت به میدان میکنند؛ [1] من با خود گفتم: این کدام جمع است که شکست قطعی آنها در این آیه وارد شده است. روز «بدر» دیدم که پیامبر زره بر تن کرده و با جست و خیز خاصی این آیه را میخواند. در این لحظه فهمیدم که سرانجام این جمعیت، شکست و نابودی است. آیا با ملاحظه این قطعه تاریخی، باز احتمال میدهید که در دل پیامبر و یارانش شکست و فرار وجود داشته است؟ ثالثا، پیامبری که امیر مؤمنان علی علیه السّلام، وضع او را در میدان نبرد تعریف میکند؛ هرگز با این «تاکتیک» تطبیق نمیکند. وی درباره پیامبر چنین میفرماید: هر موقع جنگ شدت پیدا میکرد، ما به پیامبر پناه میبردیم، هیچ کس از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود. [2] آیا کسی که وضع او را، نخستین شاگرد مکتب او چنین توصیف میکند؛ باز احتمال میدهید که در نخستین جنگ مسلمانان، راه محافظهکاری و نقشه فرار در پیش بگیرد؟ ما تصور میکنیم ساختن سایبان، فقط از نقطه نظر فرماندهی بوده است، زیرا تا فرمانده بر صحنه جنگ مسلط نباشد، هرگز نمیتواند واقعبینانه ارتش را هدایت کند.
حرکت قریش
بامدادان، روز هفدهم رمضان سال دوم هجرت، قریش از پشت آن تپه ریگ به دشت «بدر» سرازیر شدند. هنگامی که چشم پیامبر به قریش افتاد، رو به آسمان کرد و گفت: خدایا، قریش با کبر و اعجاب به جنگ تو و تکذیب رسولت برخاسته است، پروردگارا