قافله قریش برای نجات کاروان به راه افتاد. [1] مشکلی که قریش با آن روبهرو شدند
زمان حرکت اعلام شد. سران قریش متوجه شدند که دشمن سرسختی مانند قبیله بنی بکر در پیش دارند. چه بسا ممکن است از پشت به آنان حمله کنند. دشمنی بنی بکر با قریش روی خونریزی بود که ابن هشام تفصیل آن را در سیره خود نوشته است. [2] در این هنگام «سراقة بن مالک» از اشراف بنی کنانه که تیرهای از بنی بکر است به آنها اطمینان داد که هرگز چنین حادثهای رخ نخواهد داد و قریش با اطمینان کامل از مکّه بیرون بروند. پیامبر برای مقابله با کاروان بازرگانی قریش، از مدینه حرکت کرده و در منزلی به نام «ذفران» فرود آمده بود و در انتظار عبور کاروان بود. ناگهان گزارش تازهای رسید و افکار فرماندهان ارتش اسلام را دگرگون ساخت و فصل جدیدی در زندگی آنان گشود. خبر دادند که مردم مکّه برای حفاظت کاروان از مکّه بیرون آمدهاند و در همین حوالی تمرکز یافتهاند و طوایف در تشکیل این ارتش شرکت کردهاند. رهبر عزیز مسلمانان خود را بر سر دوراهی دید: از یک طرف وی و یارانش برای مصادره کالاهای تجارتی از مدینه بیرون آمده بودند و برای مقابله با یک ارتش بزرگ مکّه آمادگی نداشتند؛ چه از نظر نفرات و چه از نظر وسایل جنگی. از طرف دیگر اگر از راهی که آمده بودند بازمیگشتند، افتخاراتی را که در پناه مانورها و تظاهرات نظامی به دست آورده بودند از دست میدادند. چه بسا دشمن به پیش روی خود ادامه داده و به مرکز اسلام (مدینه) حمله میکرد. بنابراین، پیامبر صلاح در این دید که هرگز عقبنشینی نکند و با نیروهایی که در اختیار دارد تا آخرین لحظه نبرد کند.
[1]. تاریخ طبری، ج 2، ص 138 و الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 82. [2]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 248- 249.