میگفتند: بر دلهای ما، پرده افتاده است [1] و ما گفتههای تو را درست نمیفهمیم.
«عبد اللّه بن سلام» ایمان میآورد
این مجادلهها اگر چه بر شدت و عناد یهود میافزود، گاهی باعث میشد گروه قلیلی ایمان بیاورند. «عبد اللّه بن سلام» از احبار و دانشمندان یهود بود. او پس از مذاکرات مفصل با پیامبر [2] ایمان آورد. چیزی نگذشت دانشمند دیگری از آنان به نام «مخیریق» به او پیوست. «عبد اللّه» میدانست که اگر قبیله او از ایمان وی مطلع گردند، زبان به بدگویی او خواهند گشود. از این رو، از پیامبر خواهش کرد که ایمان آوردن او را پنهان کند تا اعتراف صریح به دانش و پرهیزگاری او را از قبیله وی بگیرد. روی این اصل، پیامبر از یهودیان پرسید که نظر شما درباره عبد اللّه چیست؟ همگی گفتند: او پیشوای ما و پیشوازاده و دانشمند عالی مقام ماست. سپس عبد اللّه رهسپار منطقه خود شد و از مسلمان شدنش، قبیله خود را آگاه ساخت. انتشار خبر اسلام آوردن وی، خشم یهود را بر ضد عبد اللّه متوجه ساخت. با اینکه چند ساعت از اعتراف دسته جمعی آنان نگذشته بود، همگی به تفسیق و نادانی وی قیام کردند. [3]
نقشهای دیگر، برای انداختن حکومت اسلام
مجادلهها و سؤالهای پیچیده یهود، نه تنها عقیده مسلمانان را به پیامبرشان تحکیم میکرد، بلکه سبب میشد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همه روشن و آشکار گردد. در سایه همین بحثها، دستههای مختلفی از بتپرستان و یهود به وی
[1]. قُلُوبُنا غُلْفٌ^ «بقره (2) آیه 88». [2]. برای به دست آوردن متن مذاکرات وی با پیامبر به سیره ابن هشام، ج 1، ص 534- 572، و بحار الانوار، ج 19، ص 131 مراجعه شود. [3]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 516.