قبیله بنی عمرو بن عوف اصرار کردند که در «قبا» اقامت گزینند و عرض کردند ما افراد کوشا و با استقامت و مدافعی هستیم، [1] ولی رسول گرامی نپذیرفت. قبیلههای «اوس» و «خزرج» از مهاجرت رسول خدا آگاه شدند؛ لباس و سلاح بر تن کردند و به استقبال او شتافتند. دور ناقه وی را احاطه کرده، در مسیر راه رؤسای طوایف زمام ناقه را گرفته هر کدام اصرار میورزیدند که در منطقه آنان وارد شود، ولی پیامبر به همه میفرمود: از پیش روی مرکب جلوگیری نکنید؛ [2] او در هرکجا زانو بزند، من همان جا پیاده خواهم شد. ناقه پیامبر در سرزمین وسیعی که متعلق به دو طفل یتیم به نامهای سهل و سهیل بود و تحت حمایت و سرپرستی «اسعد بن زراره» [3] به سر میبردند و آن سرزمین مرکز خشک کردن خرما و زراعت بود، زانو زد. خانه «ابو ایوب» در نزدیکی این زمین بود. مادر وی از فرصت استفاده کرده اثاثیه پیامبر را به خانه خود برد. نزاع و الحاح برای بردن پیامبر آغاز گردید. پیامبر گرامی نزاع آنان را قطع کرد و فرمود: «این الرحل؛ لوازم سفر من کجاست؟» عرض کردند: مادر ابو ایوب برد. فرمود: «المرء مع رحله؛ مرد آنجا میرود که اثاث سفر او در آنجا است و اسعد بن زراره، ناقه پیامبر را به منزل خود برد.
ریشه نفاق
اوس و خزرج، پیش از آنکه با حضرت پیمان ببندند، مصمم شده بودند که عبد اللّه بن ابی را که سرسلسله منافقان است، به عنوان فرمانروای مطلق در مدینه انتخاب کنند، ولی از طریق روابطی که اوس و خزرج با پیامبر پیدا کردند، این تصمیم خود به خود از میان رفت. از اینرو، عداوت رهبر عالی قدر اسلام، در دل فرزند «أبیّ»
[1]. اقم عندنا فأنا أهل الجد و الجلد و المنعة. [2]. خلوا سبیلها فإنها مأمورة. [3]. بحار الانوار، ج 19، ص 108، ولی بنا به نوشته برخی (از آن جمله تاریخ کامل) در حمایت معاذ بن عفراء قرار داشتند.