قریش در خواب سنگین غفلت فرو رفته بود و از اینکه اسلام در مکّه پیشرفت قابل ملاحظه نداشت، تصور میکردند که قوس نزولی اسلام آغاز گردیده و چیزی نمیگذرد که شعله آن به خاموشی میگراید. ناگهان دومین پیمان «عقبه» مثل بمبی در میان قریش صدا کرد. سران بتپرست فهمیدند که شب گذشته در تاریکی شب، 73 تن از یثربیان، با پیامبر پیمان بستهاند که از وی مانند فرزندانشان دفاع کنند. این خبر ترس عجیبی در دلشان پدید آورد، زیرا با خود میگفتند: اکنون مسلمانان پایگاهی را در قلب شبه جزیره به دست آوردهاند و بیم آن میرود که تمام قوای متفرق خود را گردآورده و به نشر آیین توحید بپردازند و بدین وسیله بتپرستی را در مکّه با جنگ و خطر تهدید کنند. برای تحقیق بیشتر، بامدادان، سران قریش با خزرجیان تماس گرفتند و گفتند: به ما گزارش دادهاند که شما شب گذشته با محمد در «عقبه» پیمان دفاعی بستهاید و به او قول دادهاید که بر ضد ما قیام کنید. آنها سوگند یاد کردند که ما هرگز دوست نداریم آتش جنگ میان ما و شما روشن گردد. کاروان حج یثربیان در حدود پانصد نفر بود و از میان آنها فقط 73 تن، در نیمه شب در عقبه با پیامبر بیعت کرده بودند و افراد دیگر در آن لحظه در خواب فرو رفته و از جریان اطلاع نداشتند. از این رو، آنان که مسلمان نبودند، سوگند یاد کردند که هرگز چنین مطلبی نبوده و اساسا داستان «پیمان» دروغ است. «عبد اللّه بن أبیّ» خزرجی که مقدمات ریاست او بر تمام یثرب فراهم شده بود، گفت: هرگز چنین کاری نشده و گروه خزرج بدون مشورت با من، کاری را انجام نمیدهند. سپس سران قریش از جا برخاستند تا به تحقیق بیشتری بپردازند. مسلمانانی که در آن مجلس حضور داشتند فهمیدند که راز آنان فاش شده است، لذا فرصت را غنیمت شمرده و با خود گفتند: پیش از آنکه افراد شناخته شوند، باید راه یثرب را در پیش گیریم و از قلمرو حکومت