تعلیمات این مبلّغ توانا، مسلمانان در غیاب پیامبر دور هم جمع میشدند و اقامه جماعت میکردند. [1] دومین پیمان عقبه
شور و هیجان غریبی در مسلمانان مدینه حکم فرما بود. آنان دقیقه شماری میکردند که بار دیگر موسم «حج» فرا رسد و ضمن برگزاری مراسم حج پیامبر را از نزدیک زیارت کنند و آمادگی خود را برای هرگونه خدمت ابراز دارند و دایره پیمان را از نظر کمیت و کیفیت شرایط بگسترانند. کاروان حج مدینه که بالغ بر پانصد نفر بود، حرکت کرد. در میان کاروان 73 تن مسلمان- که دو نفر از آنان نیز زن بودند- بود و بقیّه، بیطرف یا متمایل به اسلام بودند. گروه مزبور با پیامبر در مکّه ملاقات کرده و برای انجام دادن مراسم بیعت، وقت خواستند. پیامبر فرمود: محل ملاقات «منی» است. در شب سیزدهم ذی الحجة، هنگامی که مردم میخوابند، در پائین «عقبه» [2] به گفتوگو مینشینیم. شب سیزدهم فرا رسید، رسول گرامی پیش از همه با عموی خود «عباس» در عقبه حاضر شدند. پاسی از شب گذشت، دیدگان مشرکان عرب، در خواب فرو رفت. مسلمانان یکی پس از دیگری از جای خود بلند شدند و مخفیانه به سوی عقبه رفتند. عباس، عموی پیامبر مهر خاموشی را شکست و درباره پیامبر چنین گفت: ای خزرجیان! شما پشتیبانی خود را به آیین «محمد» ابراز داشتهاید. بدانید که وی گرامیترین افراد قبیله خود است. تمام بنی هاشم، اعم از مؤمن و غیر مؤمن دفاع از او را بر عهده دارند، ولی اکنون «محمد» جانب شما را ترجیح داده و مایل است در میان شما باشد. اگر تصمیم دارید به پیمان خود وفادار باشید و او را از گزند دشمنان حفظ کنید، او میتواند در میان شما زندگی کند و اگر در لحظههای سخت قدرت دفاع از او را ندارید،
[1]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 131. [2]. گردنهای است نزدیک منی.