اینکه مردی بتپرست بود، سفارش پیامبر را پذیرفت و گفت: محمد یک سره وارد خانه من شود، من و فرزندانم جانش را حفظ میکنیم. پیامبر شبانه وارد مکّه شد، یکسره راه منزل مطعم را پیش گرفت و شب را در آنجا به سر برد. آفتاب کمی بالا آمد؛ مطعم عرض کرد: اکنون که شما در پناه ما هستید، باید این مطلب را قریش بفهمند. برای اعلام آن، لازم است تا مسجد الحرام همراه ما باشید. پیامبر اسلام رأی او را پسندید و آماده حرکت شد. مطعم دستور داد که فرزندانش مسلح شوند و همراه پیامبر وارد مسجد گردند. ورود آنان به مسجد الحرام بسیار جالب توجه بود، ابو سفیان که مدتها در کمین رسول خدا بود از دیدن این منظره سخت ناراحت شد و از تعرض پیامبر منصرف گشت. مطعم و فرزندانش نشستند و رسول خدا شروع به طواف کرد و پس از پایان به منزل خود رفت. [1] چیزی نگذشت که پیامبر مکّه را به قصد مدینه ترک گفت و تقریبا در نخستین سال هجرت، مطعم در مکّه درگذشت و خبر مرگش به مدینه رسید. پیامبر متذکر نیکی او شد. حسان بن ثابت، شاعر اسلام به پاس خدمات او اشعاری چند سرود، پیامبر در مواقع گوناگونی از او یادآوری میکرد، حتی در جنگ «بدر» که قریش با دادن تلفات سنگین و اسیران زیاد، شکست خورده به سوی مکّه برگشتند؛ پیامبر اکرم در این هنگام به یاد مطعم افتاد و فرمود: اگر مطعم زنده بود و از من تقاضا میکرد که همه اسیران را آزاد کنم و یا به او ببخشم، من تقاضایش را رد نمیکردم.
یک نکته قابل توجه
سفر مشقتآمیز پیامبر به طائف، روشنگر پایه استقامت و بردباری او است و از اینکه پیوسته خوبیهای مطعم را در یک موقعیت مخصوص فراموش نمیکرد، ما را به ملکات فاضله و خلق بزرگ خود راهنمایی میکند، ولی مهمتر از این دو مطلب، ما
[1]. الطبقات الکبری، ج 1، ص 210- 212 و البدایة و النهایة، ج 3، ص 137.