است. در این موقع کرات پایان میپذیرد، اجسام فلکی آغاز میشود. مقصود از اجسام فلکی، همان افلاک نهگانه است که مانند طبقات پیاز، به هم پیوستهاند و هرگز قابل خرق و التیام و فصل و وصل نیستند و هیچ موجودی نمیتواند به طور مستقیم در میان آنها حرکت کند، زیرا لازمه آن از هم جدا شدن اجزای فلک است». از آنجا که جسمانی بودن معراج، مستلزم آن است که پیامبر گرامی به طور خط مستقیم از مرکز عالم رو به بالا برود و از کرات چهارگانه عبور کرده و افلاک را یکی پس از دیگری سوراخ کند و پاره شدن و به هم پیوستن (خرق و التیام) افلاک از نظر هیئت بطلمیوسی صحیح و جایز نیست؛ روی این اساس، ناچار شدند که معراج پیامبر را روحانی بدانند که هیچ جسمی از سیر او مانع نشود.
پاسخ
این سخنها روزی ارزش داشت که هیئت «بطلمیوس» اعتبارشان را در محافل علمی از دست نداده بود و گروهی از صمیم قلب به آن دل بسته بودند. در چنین محیطی امکان داشت که با جار و جنجال، با حقایق قرآنی بازی کرد و صریح قرآن و روایات را تأویل کرد، ولی امروز دیگر این فرضیهها ارزش خود را از دست داده و بیپایگی آنها روشن شده است. فقط از نظر تاریخ علم، گاهی سخن از هیئت «بطلمیوس» به میان میآید. دیگر با این ابزار و آلات نجومی و رصدی، با این تلسکوپهای قوی و نیرومند و فرود آمدن آپولوها و لوناها در سطح ماه، زهره، مریخ و ماشینرانی فضانوردان در سطح کره ماه، جایی برای این فرضیههای خیالی باقی نمانده است. امروزه دانشمندان وجود چهار کره عنصری و نه فلک به هم پیوسته و تویپر را جزء افسانهها میشمارند و با این ابزار علمی و ادوات رصدی و چشمان مسلح، موفق به دیدن چنین عوالمی نیستند که «بطلمیوس» با نیروی تخیل آن را ساخته بود. از اینرو، هرگونه نظری که مبتنی بر این اساس غیر صحیح باشد، بیارزش است.