ابن هشام [1] 94 بیت از آن قصیده را یاد کرده، در حالی که ابن کثیر شامی [2] 92 بیت از آن را آورده است. این قصیده از نظر جذبه و کشش، شیرینی و رسایی بالاتر از معلقات سبع است که عرب جاهلی به آن افتخار میکند و آن را بهترین شعر خود میداند. جامع دیوان ابو طالب ابو هفان عبدی، 121 بیت از آن قصیده را یادآور شده است و شاید تمام قصیده همان باشد. ابو طالب در آن قصیده به مسأله باران طلبی اشاره کرده و میگوید: و ابیضّ یستسقی الغمام بوجههثمال الیتامی عصمة للأرامل یلوذ به الهلاک من آل هاشمفهم عنده فی رحمة و فواضل
تغییر برنامه مسافرت
هنوز دوازده بهار از عمر «محمد» نگذشته بود که ابو طالب با کاروان بازرگانی قریش عازم شام شد. لحظهای که بارها بسته شد و شتران آماده حرکت بودند و زنگ حرکت نواخته شد؛ یک مرتبه محمّد، زمام شتر ابو طالب را به دست گرفت، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود. گفت: عمو جان! باید من هم همراه تو بیایم. وجود پرده اشک در دیده محمد، سبب شد که سیلاب اشک از چشمان ابو طالب سرازیر گردد. ابو طالب در چنین موقعیّت حساسی بدون هیچ پیشبینی لازم، تصمیم گرفت برادرزاده خود را همراه ببرد؛ بااینکه جایی در کاروان برایش در نظر گرفته نشده بود. با این حال، ابو طالب زحمت مسافرت او را متحمل شد و او را روی شتری که خود بر آن سوار بود جای داد و در تمام لحظهها در فکرش بود. در همین مسافرت، کراماتی
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 286. [2]. تاریخ ابن کثیر، ج 3، ص 52- 57.