میکند با اینکه قریش، همگی «محمد» را راستگو و امین میدانستند و تا آن لحظه کوچکترین لغزشی از او ندیده بودند و کلام فصیح و بلیغ او را- که دلها را میربود- میشنیدند و گاهوبیگاه کارهای (خارق العاده)- که از حدود قوانین طبیعت بیرون بود- از او میدیدند؛ با این حال چرا تا این حد با او مبارزه مینمودند. علت و یا علل این سرپیچی را میتوان در چند چیز خلاصه کرد:
1. رشک بر پیامبر
گروهی از آنها بر اثر رشک و حسادتی که داشتند، از او پیروی نمیکردند و آرزو داشتند که خود صاحب این منصب الهی باشند. وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ [1]؛ گفتند چرا این قرآن به مردی بزرگ از مکّه و طائف نازل نشد. مفسران در شأن نزول این آیه مینویسند: «ولید بن مغیره» با پیامبر ملاقات نمود و گفت: من از تو به منصب نبوّت سزاوارترم، زیرا من از نظر سن، ثروت و فرزند بر تو مقدم هستم. [2] «امیّة بن ابی الصلت» از کسانی بود که پیش از اسلام درباره پیامبر سخن میگفت و تا اندازهای امیدوار بود که خود به این مقام بزرگ نائل گردد، ولی تا آخر عمر از پیامبر پیروی نکرد و مردم را بر ضد او شورانید. «اخنس» که یکی از دشمنان پیامبر بود، از ابو جهل پرسید: رأی تو درباره محمّد چیست؟ وی گفت: ما و عبد مناف بر سر شرافت و بزرگی به نزاع برخاستیم و با آنها رقابت نمودیم و از راههایی توانستیم با آنان برابری کنیم. اکنون که با آنها برابر شدهایم، میگویند: برای فردی از قبیله ما وحی نازل
[1]. زخرف (43) آیه 32. [2]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 361.