خود دست بردارم، هرگز برنمیدارم و هدف خود را تعقیب میکنم تا بر مشکلات پیروز آیم و به مقصد نهایی برسم و یا در طریق هدف جان بسپارم. [1] سپس اشک شوق و علاقه به هدف در چشمانش حلقه زد و از محضر عموی خود برخاست و بیرون رفت. گفتار نافذ و جاذب او چنان اثر عجیبی در دل رئیس «مکّه» گذارد که بدون اختیار با تمام خطرهایی که در کمین او بود، به برادرزاده خود گفت: به خدا سوگند دست از حمایت تو بر نمیدارم، مأموریت خود را به پایان برسان. [2] قریش برای بار سوم پیش ابو طالب میروند
انتشار روزافزون اسلام افکار قریش را پریشان نمود و آنان در پی چاره بودند. بار دیگر دور هم جمع شدند و با خود گفتند: حمایت «ابو طالب» شاید بدین جهت است که «محمد» را به فرزندی برگزیده است؛ در این صورت ممکن است زیباترین جوانان خود را پیش او ببریم و بگوییم او را به پسری برگزیند. از اینرو، عمارة بن ولید بن مغیره را که از خوشمنظرترین جوانان مکّه بود، همراه خود بردند و برای بار سوم شکایتها و تهدیدها را آغاز نمودند و گفتند: ابو طالب! فرزند «ولید» جوانی است شاعر و سخنور، زیبا و خردمند، ما حاضریم او را به تو واگذار کنیم، تا او را به پسری برگزینی و دست از حمایت برادرزاده خود برداری. «ابو طالب» در حالی که خون غیرت در عروق او گردش میکرد، با چهرهای برافروخته بر سرشان داد زد و گفت: بسیار معامله بدی با من انجام میدهید، من فرزند شما را در دامن خود تربیت کنم، ولی فرزند و جگرگوشه خود را بدهم که شما او را اعدام کنید؟
[1]. و اللّه، یا عماه لو وضعوا الشمس فی یمینی و القمر فی شمالی علی أن أترک هذا الأمر حتّی یظهره اللّه أو أهلک فیه ما ترکته. [2]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 265- 266.