سران بنی هاشم را دعوت نموده و تصمیم گرفت در ضمن پذیرایی از مهمانان راز نهفته را آشکار سازد، ولی متأسفانه پس از صرف غذا پیش از آنکه او سخن آغاز کند، یکی از عموهای وی (ابو لهب) با سخنان سبک و بیاساس خود، آمادگی مجلس را برای طرح موضوع رسالت از بین برد. پیامبر مصلحت دید که طرح موضوع را به فردا موکول سازد؛ سپس فردا برنامه خود را تکرار کرده و با ترتیب یک ضیافت دیگر، پس از صرف غذا روبه سران فامیل نمود و سخن خود را با ستایش خدا و اعتراف به یگانگی وی آغاز کرد و چنین فرمود: به راستی هیچگاه راهنمای یک جمعیّت به کسان خود دروغ نمیگوید؛ به خدایی که جز او خداوندی نیست، من فرستاده خدا به سوی شما و به عموم جهانیان هستم؛ هان! ای خویشاوندان من، شما بسان خفتگان میمیرید و همانند بیداران، زنده میگردید و طبق کردار خود مجازات میشوید و این بهشت دائمی خدا است [برای نیکوکاران] و دوزخ همیشگی او است [برای بدکاران]. [1] سپس افزود: هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام، خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم. کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد. [2] وقتی سخنان آن حضرت به اینجا رسید، سکوت مطلق همه مجلس را فراگرفت و هر کدام از آنها در بزرگی مقصد و سرانجام کار خود در دریای فکر فرو رفت. یک مرتبه علی علیه السّلام که آن روز جوانی پانزدهساله بود، سکوت مجلس را درهم شکست و برخاست و با یک لحن تند عرض کرد: ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم. [1]. إنّ الرّائد لا یکذب أهله، و اللّه الّذی لا إله إلّا هو أنّی رسول اللّه إلیکم خاصّة، و إلی النّاس عامّة، و اللّه لتموتنّ کما تنامون، و لتبعثنّ کما تستیقظون، و لتحاسبنّ بما تعلمون، و إنّها الجنّة أبدا و النّار أبدا. «سیره حلبی، ج 1، ص 321». [2]. فأیّکم یوازرنی علی هذا الأمر علی ان یکون أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم.