مأمون یک مرتبه زمام سخن را به دست گرفت و گفت: آیا پیامبر علی را دعوت کرد که در دوران کودکی و صباوت ایمان آورد، یا ایمان او از طریق الهام خدایی بود؟ هرگز نمیتوان گفت که ایمان او الهام بوده است، زیرا ایمان پیامبر الهامی نبوده، بلکه به راهنمایی و سفارت جبرئیل از طرف خدا بوده است تا چه رسد به علی! بنابراین، در روزی که پیامبر او را به اسلام دعوت کرد، آیا از پیش خود این کار را انجام داد، یا خدا دستور داده بود؟ ما هیچگاه تصور نمیکنیم که پیامبر بدون دستور خدا، خود و دیگری را به زحمت و تکلیف بیندازد: پس ناچار باید گفت: دعوت پیامبر مستند به دستور خدا بوده است، آیا خدای حکیم دستور میدهد پیامبر یک کودک غیر مستعد را که ایمان و عدم ایمان او یکسان است، به دین اسلام دعوت کند؟ به طور مسلم، این کار از خدای حکیم و دانا سر نمیزند». [1] بنابراین، باید نتیجه گرفت که ایمان علی ایمانی صحیح و پابرجا بوده که از ایمان و گرویدن دیگران کمتر نبوده است و بهترین مصداق این آیه وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، همان شخص «علی بن ابی طالب» بوده است».
مسئله انقطاع وحی
روح و روان پیامبر اکرم با نور وحی روشن گردید و پیوسته درباره وظیفه سنگین خود فکر و تأمل میکرد. به خصوص آنگاه که خدا او را چنین خطاب کرد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ [2]؛ ای جامه به خود پیچیده برخیز و بیم بده و خدایت را بزرگ بشمار. در اینجا تاریخنگاران و به ویژه طبری که تاریخ او از افسانههای اسرائیلی و مسیحی پیراسته نیست؛ مسئلهای به نام «انقطاع وحی» را عنوان میکند و میگوید: پیامبر گرامی، پس از دیدن آن فرشته و شنیدن نخستین آیات قرآن، در انتظار نزول پیام
[1]. عقد الفرید، ج 3، ص 43. [2]. مدّثّر (74) آیه 1- 3.