یهودی، روزی در یکی از بازارهای «تهامه» تندی به خرج داد و کلمات زنندهای میان وی و «حرب» رد و بدل شد، این کار موجب گردید که مرد یهودی با تحریکات «حرب» کشته شود. «عبد المطلب» از جریان اطلاع یافت و روابط خود را با او قطع کرد و کوشید که خونبهای یهودی را از «حرب» بگیرد و به بازماندگان مقتول برساند. این داستان کوتاه حاکی از روح ضعیفنوازی و عدالت خواهی این مرد بزرگ است.
حفر زمزم
از روزی که چاه زمزم پدید آمد، گروه «جرهم» دور آن چاه گرد آمدند و سالیان درازی که حکومت مکّه را بر عهده داشتند، از آب چاه بهرهمند بودند، ولی بر اثر رواج تجارت مکّه و خوشگذرانی مردم و مسامحه و بیبندوباری آنان، کم کم کار به جایی رسید که آب زمزم خشک شد. [1] گاهی میگویند: چون طایفه «جرهم» از جانب قبیله «خزاعه» تهدید شدند، به ناچار مجبور شدند که مرز و بوم خود را ترک گویند؛ بزرگ و سرشناس «جرهم» «مضاض بن عمرو» یقین کرد که به زودی زمام امور را از دست خواهد داد و ملک و حکومت او با حملههای دشمن تباه خواهد گردید. از این لحاظ، دستور داد دو آهوی طلا و چند قبضه شمشیر پرقیمت را که به عنوان هدیه برای کعبه آورده بودند، در قعر چاه قرار دهند؛ سپس آن را کاملا پر کنند، تا دشمن به جای آن پی نبرد و اگر دو مرتبه ملک و تخت از دست رفته را به دست آورند، از این گنج استفاده کنند. پس از چندی حملههای «خزاعه» آغاز شد و طایفه «جرهم» و بسیاری از اولاد اسماعیل، ناچار شدند که سرزمین مکّه را ترک گویند و به سوی یمن کوچ کنند و دیگر کسی از آنان به مکّه بازنگشت. از این تاریخ به بعد، حکومت مکّه به دست قبیله «خزاعه» افتاد، تا
[1]. گسترش گناه و آلودگی، در میان مردم یکی از علل نزول بلاها است، و هیچ بعید نیست که اعمال ننگین باعث قحطیها و مصائب گردد، و این مطلب علاوه بر این که مطابق اصول فلسفی است، مورد تصریح قرآن مجید و روایات اسلامی نیز میباشد. ر. ک: اعراف (7) آیه 96.