برادر خود «عبد الدار» کوچکتر بود، ولی در قلبهای مردم موقعیّت خاصی داشت. شعار او پرهیزگاری، دعوت مردم به تقوا و خوشرفتاری با مردم و صله ارحام بود و با این موقعیّت بزرگ، ابدا در صدد رقابت با برادر خود «عبد الدّار» و قبضه کردن مناصب عالی کعبه نبود. حکومت و ریاست طبق وصیت پدر (قصیّ)، با برادر او «عبد الدار» بود، ولی پس از فوت دو برادر، فرزندان آنان در تصدّی مناصب با هم نزاع کردند و سرانجام پس از کشمکشهای زیاد، کار به مصالحه و تقسیم مقامات، پایان پذیرفت و تصمیم گرفتند که تولیت کعبه و ریاست «دار الندوه» با فرزندان «عبد الدّار» و سقایت و مهمانداری حجاج با پسران «عبد مناف» باشد و این تقسیم تا ظهور اسلام به حال خود باقی بود. [1] 4. هاشم
او نیای دوم پیامبر اسلام بود که نامش «عمرو» و لقبش «علاء» بود. وی با عبد شمس همزاد است و دو برادر دیگر او «مطلب» و «نوفل» میباشد. میان اهل تاریخ معروف است که: هاشم با عبد شمس توأم (دوقلو) بوده و هنگام تولد، انگشت هاشم به پیشانی برادرش، عبد شمس چسبیده بود. موقع جدا کردن، خون سرشاری جاری شد و این پیشامد سبب شد که مردم آن را به فال بد گیرند. [2] حلبی در سیره خود مینویسد: این فال بد، اثر خود را بخشید، زیرا جنگ و خونریزی پس از اسلام، میان بنی عباس از فرزندان هاشم و بنی امیه- که از صلب عبد شمس بودند- حکم فرما بود. [3]
[1]. مناصب کعبه، به طور مسلم روز ساختن کعبه وجود نداشت؛ بلکه تدریجا بر اثر مقتضیات و مناسباتی پیدا شد و مناصب کعبه تا ظهور اسلام چهار قسمت بود: 1. تولیت و کلیدداری کعبه. 2. سقایت، یعنی تهیّه آب برای زائران خانه خدا در ایّام حج. 3. رفادت، یعنی غذا دادن به حاجیان. 4. ریاست مکّیان و پرچمداری و فرماندهی سپاه، و منصب اخیر جنبه دینی نداشت. [2]. تاریخ طبری، ج 2، ص 13. [3]. سیره حلبی، ج 1، ص 5.