میخواست همسر و فرزند خود را ترک گوید، به هاجر چنین گفت: ای هاجر! همه این کارها بر طبق فرمان خداست و از فرمان خدا گریزی نیست. به لطف خدا تکیه کن و یقین بدان که او ما را خوار و ذلیل نخواهد کرد. سپس با توجّه خاص رو به خدا کرد و چنین گفت: «پروردگارا! این نقطه را شهر امن قرار بده و اهل آنجا را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، از میوهها برخوردار بفرما». [1] وقتی از تپه سرازیر میشد، به پشتسر نگاهی کرد و لطف و عنایت پروردگار را، برای آنان درخواست نمود. این مسافرت اگر چه به ظاهر مشکل و جانفرسا بود، بعدا روشن شد که نتایج بزرگی را در برداشت، زیرا بنای کعبه و ساختن پایگاه بزرگ برای اهل توحید و به اهتزاز در آوردن پرچم توحید در این منطقه و پیریزی یک نهضت عمیق دینی- که خاتم پیامبران در این مرز و بوم پدید میآورد- از ثمرات این مهاجرت بود.
چشمه زمزم چگونه پیدا شد
ابراهیم، عنان مرکب خود را به دست گرفت و با چشمی اشکبار، خاک مکّه و هاجر و فرزند خود را ترک گفت. چیزی نگذشت که آب و غذای آنان تمام شد و پستان «هاجر» خشکید؛ حال فرزند رو به وخامت گذاشت. سیلاب اشک از چشمان مادر دور افتاده به دامنش میریخت؛ سراسیمه از جای خود برخاست تا نزدیک سنگهای کوه صفا رسید. از دور منظره سرابی را دید که در نزدیک کوه مروه قرار داشت. دوان دوان به سوی آن شتافت، ولی تلخی این دورنمای فریبنده به او بسیار گران آمد. زاری و به هم پیچیدن فرزند ارجمندش، بیش از پیش وی را سراسیمه به