فَزَع [1] داشته باشيد، و نه در اين طرف زياده روى داشته باشيد. حق اينكه به دولت ناسزا گفته شود، نيست؛ شما بزرگتر از اين هستيد كه حرفى كه مناسب شما نيست، بزنيد. از امروز مشغول كار خودمان هستيم. در اين دو ماه كه اين پيشامد كرد، ما نتوانستيم درست كار كنيم؛ شبهايى شد كه من دو ساعت خواب كردم؛ از اين به بعد مشغول تحصيل باشيم كه از همه عبادات بزرگتر است، «إنْ كانَ الْقلْبُ مُخلِصاً» [2]. باز اگر ديديم شيطانى از خارج متوجه مملكت ما شد، ما همين هستيم و دولت همان و ملت همان.
روحانيون حامى مردم
اين اجتماع كه براى ديگران خرج دارد، براى ما با يك كلمه تهيه مىشود. مردم فهميدهاند ما دوست آنها هستيم؛ مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانيين پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. يك پيرمردى نصف شب مىنويسد: جمع شويد دعا كنيم، تهران حركت مىكند! يك پيرمرد هم اينجا بنويسد ما مىخواهيم يك ختم «أمَّنْ يُجيب» بگيريم، ببينيد چه مىشود! چون ملت ادراك كرده است كه علما صلاح آنها را مىخواهند؛ علما مصلح هستند، مفسد نيستند. ما ميل داريم دولت اين طور باشد. ميل داريم اگر عزاى ملى اعلام كند، همه عزا بگيرند؛ بر خلاف نباشند. مىخواهيم همان طور كه مردم قلبشان متوجه روحانيين است و با اشاره آنها جمعيت انبوه فراهم مىشود، با دولت هم اين طور باشند.
نصيحت به شاه
از رى نوشتند ما پنج هزار نفر با كفن آمادهايم؛ از جاپلق [3] نوشتند ما صد هزار نفريم، مهياى دستور شماييم؛ از لرستان نوشتند طايفههايى با كفن حاضريم. مردم بيدارند؛ يك مملكت بيدار، عقب افتاده است؟ شما خلع سلاح كنيد، بياييم در تهران؛ شما بگوييد ما يك اجتماع مىخواهيم در شرق، ما مىگوييم يك اجتماع مىخواهيم در