گاهى مىبينى كه به اين واقعيات علم دارد، ليكن ايمان ندارد.
مردهشوى از مرده نمىترسد، زيرا يقين دارد كه مرده قدرت اذيت و آزار ندارد؛ آن وقت كه زنده بود و روح در بدن داشت كارى از او ساخته نبود، چه رسد اكنون كه قالب تهى كرده است؛ ولى آنان كه از مرده مىترسند براى اين است كه به اين حقيقت ايمان ندارند؛ فقط علم دارند. به خدا و روز جزا عالماند، ولى يقين ندارند؛ از آنچه عقل درك كرده قلب بيخبر است. طبق برهان مىدانند خدايى است و معاد و قيامتى در كار است، ولى همين برهان عقلى ممكن است حجاب قلب شده نگذارد نور ايمان بر قلب بتابد؛ تا خداوند متعال او را از ظلمات و تاريكيها خارج كرده به عالم نور و روشنايى وارد سازد: اللَّه وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ. [44] و آنكه خداوند تبارك و تعالى ولىّ او بوده و او را از ظلمات خارج ساخته است، ديگر مرتكب گناه نمىشود؛ غيبت نمىكند؛ تهمت نمىزند؛ به برادر ايمانى كينه و حسد نمىورزد؛ و در قلب خويش احساس نورانيت كرده، به دنيا و ما فيها ارج نمىنهد. چنانكه حضرت امير (ع) فرمود: اگر تمام دنيا و ما فيها را به من بدهند كه پوست جوى از دهان مورچهاى جابرانه و بر خلاف عدالت بگيرم، هرگز نمىپذيرم. [45] ولى بعضى از شماها همه چيز را پايمال مىكنيد؛ از بزرگان اسلام غيبت مىنماييد. اگر ديگران نسبت به بقال و عطار سر كوچه بدگويى و غيبت
[44] «خداوند سرپرست مؤمنان است؛ آنان را از تاريكيها بيرون آورد و در نور وارد سازد.» (بقره- 257)
[45] و اللّه لو أعطيت الأقاليم السّبعة بما تحت أفلاكها على أن أعصى اللّه في نملة أسلبها جلب شعيرة، ما فعلته. نهج البلاغة، «خطبه» 215.