responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 522

وحدت

کد مطلب: ٥٧٢٤ تاریخ انتشار: ١٣ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 3129 سخنراني ها » عمومي وحدت
پاسخ به شبهات 85/04/13

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 13 / 04 / 85

 استاد حسيني قزويني

قبل از بحث شيعه و سني و وهابيت، براي اينكه متهم نشويم به ضربه بر وحدت، ناگزيريم به اين مطلب اشاره كنيم كه اين بحث ها، نه تنها ضربه بر وحدت ميان صفوف مسلمين نيست، بلكه اين بحث ها موجب هرچه قوي تر شدن صفوف وحدت مسلمانان و موجب شناخت كساني است كه در مقام ضربه بر اين وحدت هستند.

در رابطه با وحدت، همين بس كه قرآن مجيد، بزرگ منادي وحدت است و با اين آيه:

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا

سوره آل عمران/آيه103

تمام گويندگان لا إله إلا الله و مسلمانان را دعوت مي كند تا در صف واحد در برابر دشمن واحد موضع بگيرند. از طرفي هم قرآن هر گونه تفرقه را عذاب إلهي مي داند:

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآَيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ

سوره انعام/آيه65

آقاي ابن أثير ـ از علماي بزرگ اهل سنت ـ مي گويد:

مراد از يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا ، تفرقه ميان امت اسلامي است.

امير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، خطبه327 تعبيري زيبا و جامع دارد و مي فرمايد:

و ألزموا السواد الأعظم، فإن يد الله علي الجماعة و إياكم و الفرقة فإن الشاذ من الناس للشيطان، كما أن الشاذ من الغنم للذئب

همواره با گروه و جماعت باشيد كه دست قدرت الهي، همواره پشت سر جماعت است. از هر گونه تفرقه بپرهيزيد كه گروه اندك از مردم، طعمه شيطان هستند؛ همان گونه كه گوسفندان جدا شده از گله، طعمه گرگ هستند.

در رابطه با اهميت وحدت، هيچ مشكلي ميان فِرَق اسلامي نيست. من گمان نمي كنم يك فرقه يا مسلماني پيدا شود كه مخالف وحدت مسلمانان و منادي تفرقه باشد. ولي آنچه كه در اين قضيه اساسي است، اين است كه امروز اين وحدت، چه ضرورت و جايگاهي دارد و اهداف وحدت چيست؟ در رابطه با اهميت وحدت مسلمانان در عصر حاضر، همين بس كه مي بينيم دشمنان قسم خورده اسلام براي نابودي اسلام و در كنار آن، براي نابودي فرهنگ نوراني تشيع، دست به دست هم داده اند.

شما حتما با نام هانتينگتون - بزرگ مغز متفكر كاخ سفيد و سازمان سيا - آشنا هستيد كه طرحي داد براي موفقيت استكبار جهاني به سركردگي آمريكا يا براي پياده كردن طرح ليبراليسم جهاني. الان هم در رأس آن، دولت آمريكا و دولت هاي تابع و دنباله رو آمريكا به همين شكل به فكر پياده كردن طرح شوم هانتينگتون هستند. قبلا قضيه فوكوياما بود در كتاب پايان تاريخ و هانتينگتون در كتاب برخورد تمدن ها آن را كنار زد و مقالات متعددي در اين زمينه دارد. در روزنامه هاي داخلي هم نقدهاي زيادي بر اين نظريه پرداز كاخ سفيد نوشته اند. عمده اهداف طرح ايشان اين بود كه ما براي مبارزه با فرهنگ ها و تمدن هاي موجود در جهان بايد مبارزه كنيم و روش هاي كنار زدن تمدن هاي موجود را مطرح مي كند و رسما اعلام مي كند:

اين تمدن ها ـ از بودا و هندو و ... ـ در برابر قدرت آمريكا، خطري ندارند. عمده خطر در آمريكا و در برابر پياده شدن ليبراليسم، فرهنگ اسلامي است. ما بايد با تمام توان، كوشش كنيم تا اين تمدن اسلامي را از بين ببريم؛ تمدن اسلامي كه سركرده اش، دولت ايران است.

اين آقايان از اسلام آمريكايي احساس خطر نمي كنند. اسلامي كه كليه چهارچوب برنامه هاشان از ناحيه آمريكا ديكته شود، براي آمريكا خطري ندارد. وقتي كشورهاي به ظاهر اسلامي كه به دستور آمريكا، كتاب هاي درسي مدارس، حتي كتاب هاي ديني خودشان را تغيير مي دهند و آيات و روايات مربوط به جهاد را حذف مي كنند، براي آمريكا خطري ندارد. حتي من چندي پيش در روزنامه ها خواندم كه در كنگره آمريكا، قانوني تصويب مي شود كه وقتي در كشورهاي اسلامي، كنگره هايي تشكيل مي شود، نبايد با بسم الله الرحمن الرحيم شروع شود. اگر يك رئيس كشوري مي خواهد سخنراني كند، حق ندارد سخن خود را با نام خدا آغاز كند. در سابق شنيده بوديم كه جنّ از بسم الله مي ترسد، ولي تا اين اندازه براي ما قابل باور نبود. قطعا اسلامي آمريكايي، نه تنها براي آمريكا خطر ندارد، بلكه مؤيد سياست هاي غلط آمريكاست. اسلامي منافع آمريكا را به خطر مي اندازد كه امروز در كشور جمهوري اسلامي ايران، آن را پياده مي كنند و در فكر پياده كردن تمام عيار آن هم هستند.

جديدا در آمريكا كتابي نوشته شده و ترجمه شده است و يكي از دوستان خلاصه اين كتاب را در چند صفحه براي من فكس كرد و نكاتي در اين كتاب آمده كه مسئوليت ما را بيش از آنچه كه تصور مي كرديم، سنگين تر مي كند. در اين كتاب، با يكي از مشاورين رئيس سازمان سياي آمريكا مصاحبه اي كرد ه اند و ايشان رسما اين نكته را مي گويد:

ما بعد از پيروزي جمهوري اسلامي ايران، بر اين باور بوديم كه مهره هاي خودمان را جايگزين خواهيم كرد و مشكلي براي سياست آمريكا ايجاد نمي كند. ولي بعد از پيشرفت نظام جمهوري اسلامي ايران، ديديم كه جايگزين كردن مهره هاي آمريكا در اين نظام، مشكلات زيادي دارد. به اين فكر افتاديم كه برويم نقاط قوت و ضعف جمهوري اسلامي ايران و فرهنگ تشيع را بررسي كنيم و بودجه نخستيني كه براي اين امر اختصاص داديم، 90 ميليون دلار بوده است و شخصيت هايي را فرستاديم تا اين نقاط قوت و ضعف را بررسي كردند. نتيجه دادند كه يكي از بزرگ ترين نقاط قوت فرهنگ شيعه، وجود مراجع عظام تقليد است.

حتي مي گويد:

صدام با قدرت آنچناني، نتوانست مراجع نجف را تسليم كند و در آخر، حوزه نجف را تعطيل كرد. بايد تلاش كنيم كه جوانان و طبقه مردم را نسبت به مرجعيت بدبين كنيم و موقعيت مرجعيت را در ميان مردم تضعيف كنيم.

از ديگر نقاط قوت فرهنگ شيعه، عزاداري هايي است كه در كشورهاي اسلامي، هر سال براي نوه پيامبر اسلام به پا مي شود. در اين عزاداري ها، مردم را به طرف انتحار ـ جهاد و جانبازي و شهادت ـ تشويق مي كنند. ما بايد بيائيم توسط بعضي از روحانيون و مداحان بي سواد و دنياپرست، مطالبي را القاء كنيم و اين عزاداري ها را در ميان مردم، تضعيف كنيم و مردم را به اين عزاداري ها بدبين كنيم و مطالب موهوم را در ميان مردم گسترش بدهيم و به مردم القاء كنيم كه اين عزاداري ها جز مزاحمت براي شما چيز ديگري نيست.

سومين نقطه قوت، خود فرهنگ شيعه است كه يك فرهنگ مجاهدپرور و فرهنگ از خودگذشتگي و جانبازي براي رسيدن به اهداف عاليه است. ما بايد كوشش كنيم بعضي از فرقه هايي كه با شيعه مخالف هستند، در ردّ افكار شيعه، كتاب و مقاله بنويسند و بر ضدّ معتقدات شيعه، القاء شبهه كنند. اينها بنويسند كه شيعه، جزء فِرَق اسلامي نيست و مشرك و بدعت گزار هستند و خارج از محدوده اسلام هستند.

اگر ما اين سه طرح را پياده كنيم، در سال 2010 ميلادي، يا شاهد حذف واژه شيعه از قاموس اسلام خواهيم شد، يا تشيع را در عرصه بين المللي كمرنگ خواهيم كرد.

عزيزان! من اين را يك اعلام خطر جدي مي دانم و موجب سنگيني مسئوليت همه شيعيان است؛ مخصوصا حوزه هاي علميه كه پرچم دار دفاع از كيان تشيع و حريم ولايت هستند.

در اين موقعيت، قطعي است كه تمام فِرَق اسلامي با هر اختلافي كه در فروعات و جزئيات دارند، در صف واحد در برابر دشمن واحد قرار بگيرند و هر گونه تفرقه، خيانت به اسلام است و هر گونه القاء مطالبي كه بوي تفرقه و فرار كردن فِرَق و مسلمانان از همديگر مي شود، امروز، گناهي نابخشودني است. به هر بهانه اي و به هر عبارت و تحليلي، اگر ما مطالبي را در جامعه القاء كنيم كه اين فِرَق اسلامي را از همديگر جدا كند، قطعا گناهي است كه ائمه (عليهم السلام) و حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بر آن راضي نخواهند بود. هر گونه اهانت و جسارت به معتقدات و افراد قابل احترام اهل سنت، گناهي نابخشودني است؛ همان گونه كه هر گونه اهانت و جسارت آنها به معتقدات شيعه گناهي نابخشودني است. ما هيچ شبهه اي نداريم كه كساني كه به هر بهانه اي ـ به بهانه دفاع از تشيع، دفاع از حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ـ مطالبي را القاء كنند و جلساتي را تشكيل بدهند كه اهانت به معتقدات اهل سنت باشد، خيانت مي كنند. بنده در راديو معارف، از قول يكي از مراجع عظام تقليد كه نظرياتش براي همه، حتي ديگر مراجع عظام تقليد هم محترم است، اين عبارت را نقل كردم:

من از ايشان سوال كردم: نظر شما در مورد بعضي از مطالب كه بر بالاي منابر يا در بعضي از جلسات، سبّ و شتم نسبت به افراد مورد احترام ديگر مذاهب بيان مي شود، چيست؟

ايشان خيلي قاطعانه فرمودند: ائمه (عليهم السلام) به اين راضي نيستند.

حتي بعد از پخش صحبت هاي بنده از راديو معارف، ايشان شنيده بودند و اظهار بزرگواري كردند كه مطلب را خوب اداء كردي.

امروز مراجع بزرگوار ما، علماء ما، مقام معظم رهبري و مسئولين نظام، حداكثر تلاش را دارند كه هيچ گونه تنش از ناحيه شيعه و اهل سنت ايجاد نشود.

مسئله ديگري كه شايد براي بسياري از عزيزان ما و بعضي از بزرگان ما هنوز خوب حل نشده است و يا در صحبت ها و نوشته ها، بعضا مطالبي نوشته مي شود كه جاي گلايه است، اهداف وحدت است. هدف از وحدت چيست؟ آيا وحدتِ مذاهب و معتقدات است؟ نه، مراد از وحدت، همان تعبيري است كه مرحوم شيخ محمد تقي قمي (ره) مؤسس دار التقريب بين المذاهب الإسلامية مصر و نماينده تام الإختيار حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) بيان داشتند كه مي فرمودند:

مراد، تقريب ميان مذاهب است، نه توحيد مذاهب. مراد از وحدت، أشعري را معتزلي كردن و حنفي را حنبلي كردن و سني را شيعه كردن و شيعه را سني كردن نيست؛ بلكه هدف اصلي اين است كه در يك سري مراكز، انديشمندان هر يك از مذاهب جمع شوند و با حفظ مباني اعتقادي خود و احترام به معتقدات ديگر، مسائل اختلافي را در محيطي آرام مطرح كنند تا با آشنا شدن به افكار همديگر و مشتركات بين مذاهب، تفاهم بيشتري داشته باشند.

در تاريخ 24 ژوئن 2001 ، از طريق شبكه تلويزيوني ANNلندن، يك ميزگردي بود كه از بسياري از كشورهاي اسلامي ـ متفكران ايراني و لبناني و مصري و بريتانيايي و ... ـ هم شركت كرده بودند و در آنجا، آقاي شيخ محمد آشور ـ معاون دانشگاه الأزهر مصر ـ رئيس كميته گفتگو بين مذاهب اسلامي، اين عبارت را داشت:

فكرة التقريب بين المذاهب الإسلامية لا تعني توحيد المذاهب الإسلامية و لا صرف أي مسلم مذهبه و صرف المسلم عن مذهبه تحت التقريب، تضليل فكرة التقريب. فإن الإجتماع علي فكرة التقريب يجب أن يكون أساسه البحث و الإقناع و الإقتناع حتي يمكن لسلاح العلم و الحجة، محاربة الأفكار الخرافية ... .

هدف از انديشه تقريب مذاهب اسلامي، يكي كردن همه مذاهب و روي گرداني از مذهبي و روي آوردن به مذهبي ديگر نيست. اين فكر، به بيراهه كشاندن انديشه تقريب است. هدف از تقريب اين است كه بر پايه بحث و پذيرش علمي، انديشمندان جمع شوند با اسلحه علمي به نبرد با خرافات بپردازند و دانشمندان هر مذهبي در يك محيط علمي كه صفا و صميميت بر آن حاكم است، بنشينند و تبادل افكار كنند و هر يك با مباني فكري و اعتقادي ديگران آشنا شوند و با استدلال و براهين ديگر مذاهب، با مباني فكري آنها آشنا شوند تا اين عداوت ها و بدبيني ها رخت از ميان بربندد و مسائل براي همديگر روشن و واضح شود و هر چه بيشتر بر مشتركات ميان مذاهب و اختلاف از استناد به موارد اختلافي تكيه شود.

هدف اين نيست كه يك شيعه يا يك سني به خاطر وحدت، از مباني اعتقادي خودش دست بردارد. ما مكلف هستيم كه مباني اعتقادي و فكري شيعه را خيلي شفاف و زلال و به دور از هر گونه تعصب و گرايش مذهبي خودمان بيان كنيم و در اختيار مردم قرار دهيم. همان گونه هم اجازه دهيم تا آنها هم مباني فكري خودشان را شفاف بيان كنند و اين حق انتخاب را به شنونده بدهيم. اگر با شفاف شدن يك مكتب، يك جوان سني به طرف مكتب شيعه گرويده شد، كسي نبايد گلايه كند. ما رسما مي گوييم كه اگر براي يك فردي، حجت تمام شد بر اينكه مذهب حق، فلان مذهب است، اجتهاد و يافته هاي خودش براي خودش حجت است.

روايتي كه در منابع فريقين آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

تفترق أمتي علي بضعة و سبعين فرقة.

هم چنين اين روايت كه مي فرمايد:

قوم حضرت موسي (عليه السلام) به 71 فرقه و قوم حضرت عيسي (عليه السلام) به 72 فرقه و ملن من به 73 فرقه منشعب خواهند شد كه تمام اين 73 فرقه اهل آتش هستند، جز يك فرقه.

علماء هر يك از مذاهب هم در اين زمينه، مطالب زيادي دارند و هر يك از فِرَق اسلامي مدعي است كه فرقه ناجيه هستند. شيعه هم با استناد به ادله محكم و قوي و غير قابل خدشه، معتقد است كه فرقه ناجيه هستند.

در اين زمينه، كتابي را راهنمائي مي كنم كه حتما مطالعه كنيد، نه يك بار، بلكه چندين بار. برادر بزرگوار و صديق ارجمند ما جناب آقاي شيخ علي آل محسن از طلاب فاضل و علماي قطيف عربستان سعودي، كتاب مسائل خلافية را نوشته كه من مطالعه اين كتاب را براي تك تك عزيزان از ضروريات مي دانم. مخصوصا در اين بخش، ايشان حدود 60 صفحه مطالب زيبا و بكر دارد. من، يا اصلا نديدم يا كم ديدم از بزرگان كه مطلب را اين چنين شفاف و زلال مطرح كنند. ايشان، ادله برادران اهل سنت ـ معتزله و اشاعره و ... ـ را بر فرقه ناجيه بودن خود را مطرح كرده است و ادله محكم و متقن زيادي مطرح كرده كه از ميان اين فِرَق اسلامي، تنها فرقه ناجيه، كساني هستند كه پيرو اهل بيت (عليهم السلام) هستند و مباني فكري و اعتقادي و فرهنگي خود را از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) اخذ كرده اند و با استناد به حديث شريف ثقلين:

إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي، إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي، و أنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض

و ده ها حديث ديگر مانند حديث سفينه:

مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح، من ركبها نجي و من تركها غرق.

اثبات كرده كه شيعه، فرقه ناجيه است.

ايشان يك بحث خيلي زيبا و ابتكاري كه در اينجا انجام دادند، اين است كه مي گويد بعضي از برادران اهل سنت، مدعي هستند كه تابع اهل بيت (عليهم السلام) هستند، با اينكه در ميان كتب فقهي و اصولي و ديگر كتب اهل سنت، در يك مورد هم مسائل و فروعات فقهي خود را به گفتار اهل بيت (عليهم السلام) استناد نكرده اند. در صحيح بخاري ـ كه به اعتقاد برادران اهل سنت، أصح الكتب بعد از قرآن است ـ رواياتي از ائمه (عليهم السلام) به چشم نمي خورد. در مقدمه كتاب فتح الباري إبن حجر عسقلاني ـ از استوانه هاي علمي اهل سنت ـ آمار داده است كه مثلا از امير المؤمنين (عليه السلام) چند روايت دارد و از عايشه چند روايت دارد و از ابوبكر و ابوهريره چند روايت دارد. در صحيح بخاري كه بيش 500 روايت از ابوهريره اي كه كمتر از دو سال ملازم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده، آورده، ولي از علي بن ابي طالب (عليه السلام)، مجموعا 29 روايت دارد.

دانشمند معاصر مصري به نام محمود ابو ريّه مي گويد:

علي بن ابي طالب كه از اول طفوليت و در تمام سفر و حضر، ملازم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود و لحظه اي از لحظات عمرش، جداي از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نبود و تا آخرين لحظه اي كه دنيا را وداع گفت و به ملكوت أعلي پيوست، سر مطهر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر روي سينه علي بود، اگر بنا بود كه علي هر روز يك روايت از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل كرده باشد، بايد بيش از 12 هزار روايت از علي نقل شده باشد.

تمام منابع اهل سنت را ببينيد كه چقدر روايت از حضرت علي (عليه السلام) نقل شده است؟ حضرت علي (عليه السلام) كه حداقل به عنوان خليفه چهارم مطرح است. در صحيح بخاري از عايشه، أم المؤمنين، حدود 280 روايت آمده است، ولي از حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) يك روايت. آيا انصاف است؟! مگر امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام)، صحابه و جگر گوشه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبودند؟ اگر بتوانند يك روايت از حسنين (عليهما السلام) در صحيح بخاري به ما نشان بدهند، ما جايزه مي دهيم. آيا امام صادق (عليه السلام)، استاد ائمه ديگر مذاهب نبود؟ مگر ابو حنيفه نمي گويد:

لو لا السنتان لهلك النعمان.

مگر مالك، شاگرد مكتب امام صادق (عليه السلام) نبود؟ مگر همه آنها نمي گويند كه امام صادق (عليه السلام) از نظر علمي و صلاحيت، برتر بود؟ خود ذهبي مي گويد:

تنها كسي كه شايسته خلافت بود در عصر امام صادق (عليه السلام)، كسي جز امام صادق (عليه السلام) نبود.

در صحاح شان چند روايت از امام صادق (عليه السلام) دارند؟ مگر بخاري، معاصر امام هادي (عليه السلام) و امام حسن عسكري (عليه السلام) نبود؟ از همه فقهاء و ديگر افراد اهل سنت روايت دارد، ولي يك اثر از آثار اين دو امام در اين كتب نيست. كتاب المغني ابن قدامه و المبسوط سرخسي كه از مفصل ترين كتب فقهي اهل سنت است، يك مورد هم ندارند كه يك فقيه اهل سنت آمده باشد در يك فرع فقهي به قول اهل بيت (عليهم السلام) استناد كرده باشد. آن وقت در حرف زدن، ابن تيميه مي گويد تنها كسي كه تابع اهل بيت (عليهم السلام) است، ما اهل سنت هستيم و تنها كسي كه هيج سنخيتي ميان آنها و اهل بيت (عليهم السلام) نيست، شيعه است و فرهنگ شيعه، يك فرهنگ ضدّ اهل بيت (عليهم السلام) است. مباني اعتقادي شيعه با مباني اعتقادي اهل بيت (عليهم السلام)، تباين دارد. حال، عقلاي عالم بايد قضاوت كنند.

لذا، در اين زمينه، حديث ثقلين، مسئله را كاملا روشن مي كند. آقاي مناوي ـ از علماي بزرگ اهل سنت ـ و ديگر علماي اهل سنت وقتي به حديث ثقلين مي رسند، مي گويند:

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در اين حديث، اهل بيت را عِدْل قرآن قرار داده است. همان حجيتي كه قرآن دارد از نظر أخذ هدايت و تمسك، همان حجيت در اهل بيت است.

اين، بهترين دليل عصمت اهل بيت (عليهم السلام) است. چون اگر اهل بيت (عليهم السلام) معصوم نباشند، نمي توانند عِدْل و هم پايه قرآن باشند. مضافا كه ادامه حديث ثقلين نشان مي دهد كه كتاب و عترت، يك لحظه هم از هم جدا نمي شوند. ما اين را از برادران اهل سنت مي پرسيم:

الان، عترتي كه عِدْل قرآن است، غير از حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)، چه كسي است؟ آيا همين حديث كفايت نمي كند بر وجود مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) و احاطه علمي ايشان و دفاع ايشان از حريم اسلام؟

خدا را شاهد مي گيريم كه هدف ما، تبيين حقائق و واقعيت است. ما به هيچ وجهي در مقام تعريض، حتي به وهابيت هم نيستيم. شيعه، دستش را دراز كرده است تا با تمام فِرَق اسلامي - با تمام اختلافات در مباني فكري و عقيدتي ـ در صف واحد در برابر دشمن واحد صف آرائي كند. ولي امروز، حقائقي داريم كه اين آقايان وهابيت، بزرگ ضربه زننده بر وحدت اسلامي هستند.

اگر تاريخ وهابيت و زمان ظهور وهابيت در قرن 7 و 8 را ببينيد، مي بينيد كه جامعه اسلامي در آن روز، با چه مشكلات خانمان سوزي مواجه بود و آراء و افكار ابن تيميه آمد به جاي اينكه وحدت صفوف را انسجام بدهد، تفرقه ايجاد كرد و با اتهام شرك و بدعت به تمام فِرَق اسلامي، ميان مردم فاصله ايجاد كرد به طوري كه علماي مذاهب اسلامي بالإتفاق، فتوا و رأي دادند بر ضلالت ابن تيميه. اينها در تاريخ ثبت است و در منابع معتبر اهل سنت آمده است. در زمام ظهور محمد بن عبد الوهاب هم جامعه اسلامي با مشكلات عديده اي مواجه بود و اينها آمدند موجب تفرقه شدند.

آنچه كه من مي خواهم خيلي راحت و بي پرده بيان كنم، اين است كه امروز موضع اهل سنت و علماء و مفتيان شان در اين زمينه چيست؟ اگر اينها گلايه مي كنند كه شيعه، سر ناسازگاري با وهابيت دارد، مسئله ناسازگاري نيست. اگر كتابي در نقد و ردّ وهابيت نوشته مي شود يا جلساتي در تحليل آراء فاسد وهابيت برگزار مي شود، 90٪ جنبه دفاعي دارد.

بنده خودم در تابستان سال گذشته در ماه رجب با مفتي اعظم عربستان سعودي جناب شيخ عبد العزيز بن عبد الله آل شيخ نشستي يك ساعته داشتم. ايشان 2 ، 3 كارتن كتاب به ما اهداء فرمودند. ما باز كرديم و ديديم كه يك دوره كامل 20 جلدي فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء بود. كليه استفتائاتي كه از اين لجنه دائمه افتاء كرده اند و پاسخ داده اند، در اين 20 جلد جمع شده است. به صورت اتفاقي، جلد 18 اين كتاب را ورق مي زديم و به بعضي از مطالب برخورد كرديم كه براي من خيلي دردآور بود. در اين كتاب، جلد18، صفحه298 استفتاء كرده اند:

آيا يك جوان سني مي تواند با يك جوان شيعه ازدواج كند يا خير؟

جواب دادند:

لا يجوز تجويز بنات اهل السنة من أبناء الشيعة و إذا وقع النكاح فهو باطل.

يك جوان سني نمي تواند با شيعه ازدواج كند و اگر ازدواجي صورت بگيرد، باطل است.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

«««و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»»»



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 522
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست