responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 492

پاسخ به شبهات نشريات دانشگاه امير كبير 02

کد مطلب: ٥٦٨٥ تاریخ انتشار: ٢٧ ارديبهشت ١٣٨٦ تعداد بازدید: 2623 سخنراني ها » عمومي پاسخ به شبهات نشريات دانشگاه امير كبير 02
پاسخ به شبهات 86/02/27

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ  : 27 / 02 / 86

استاد حسيني قزويني

اين جلسه، جلسه تكميلي جلسه گذشته است. عبارتي را كه در اين نشريات آمده بوده، اين بود كه اينها اول عصمت امير المؤمنين (عليه السلام) را زير برده بودند:

علي، نه نور بود و نه آسماني و نه مقدس و نه معصوم. اگر اين گونه بود، مردم را به دعوت از انتقاد از خود نمي كرد. علي، يك انسان خطا پذير بود و غير معصوم بود. فراتر از او، محمد نيز چنين بود. حال، تكليف ولي فقيه، بسيار روشن است.

جمله اينها در مورد خطا پذير بودن امير المؤمنين (عليه السلام) برگرفته از خطبه 216 نهج البلاغه بود كه در جلسه گذشته، توضيح داديم. در رابطه با رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مختصر اشاره اي كرديم. قبل از اينكه در جلسه به اين مسئله بپردازم، به دو نكته اشاره مي كنم:

نكته اول:

اينها در طول اين 10 ، 12 سال اخير، وقتي مي خواهند ولايت فقيه را زير سوال ببرند، از امير المؤمنين (عليه السلام) يا از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شروع مي كنند. براي اينكه بتوانند مطلب شان را به كرسي بنشانند، اول عصمت معصومين (عليهم السلام) را زير سوال مي برند و بعد مي گويند معصومين (عليهم السلام) ما كه اين چنين هستند، حال ولايت فقيه هم روشن است. چون ولايت فقيه، فرع بر ولايت معصومين (عليهم السلام) است.

اگر شما در رابطه با ولايت فقيه بحث داريد و حرف براي زدن داريد، بيائيد حرف بزنيم. شيعه در طول تاريخ براي ولايت فقيه استدلال داشته است و بزرگان ما كتاب نوشته اند و خود امام خميني (ره) كتابي در اين زمينه نوشته است. بعضي هم كتاب هاي مفصل 3 جلدي درباره ولايت فقيه نوشته اند. اگر واقعا سرمايه علمي داريد و دروغ نمي گوييد و شعار نمي دهيد، بيائيد ادله فقهاي شيعه بر اثبات ولايت فقيه را زير سوال ببريد. شما چرا قبل از اينكه ولايت فقيه را زير ببريد، مي رويد از معصوم (عليه السلام) آغاز مي كنيد. ما وقتي لمعه مي خوانديم، استاد ما تعبيري زيبا داشت و مي گفت:

كسي كه مي خواهد در فضيلت سلمان صحبت كند، گاهي مي گويد كه مقداد خوب بوده است و سلمان خوب تر، گاهي هم مي آيد فضيلت سلمان را با كفر مقداد ثابت مي كند.

ايشان توصيه مي كرد كه از اين روش جاهلانه و نادرست بايد دست برداريم.

اگر واقعا اينها روي قضيه ولايت فقيه بحث دارند، چرا از معصوم (عليه السلام) آغاز مي كنند؟ اگر راست مي گويند و سرمايه علمي دارند و حرف براي زدن دارند، بيايند ميدان. بزرگان ما كتاب هاي متعددي در اثبات ولايت فقيه نوشته اند؛ مخصوصا در اين 30 ، 40 سال اخير كه شايد بيش از 100 عنوان كتاب در اثبات ولايت فقيه نوشته شده است. اگر راست مي گويند بيايند اينها را نقد كنند.

نكته دوم:

يكي از همين آقاياني كه امروز بناي تخريب معقتدات شيعه را دارد و سخنراني هاي زيادي انجام داده و مقالات زيادي نوشته است، آقاي يوسفي اشكوري است. ايشان هم در بعضي از آثارشان حرف هايي دارد كه اين حرف ها بيشتر به اسطوره شبيه است. به نظر من اين حرف ها در كنار كرسي براي 4 پيرزني كه فاقد فرهنگ اسلامي هستند، شايد معنا داشته باشد، ولي در ترازوي نقد، اين چنين سخن گفتن، جز اين كه خودشان را مفتضح كنند، چيز ديگري ندارند. ايشان در كتاب بازخواني قصيه خلقت، صفحه 100 مي گويد:

انسان مطيع و رام، حيواني است كه كار مي كند و بار مي برد و زندگي زميني مي كند. راستي، چه نعمت بزرگي قدر عصيان كردن و چه متعالي اند كساني كه به قله رفيع اسلام صعود مي كنند. نمي گوييم عصيان خوب است و بايد عصيان كرد، بلكه مي گوييم انسانْ با عصيان، اراده و آگاهي و قدرت خود را ثابت مي كند!!!

اگر يك سبزي فروش سركوچه و يك شترچران بيابان بگويد، ما گلايه نمي كنيم. ولي يك نفر كه لباس روحانيت بر تن اوست و مدعي اسلام شناسي است، نبايد اين چنين بگويد. اين كه اين چه منطقي است؟ من نتوانستم بفهمم. يعني اگر يك انساني بخواهد اراده خودش را اثبات كند، بايد معصيت و خلاف كند و دزدي و زنا كند!!! اين، نه با منطق دين مي سازد و نه با منطق فطرت مي سازد و نه با منطق بشر. اين سخن با جنگل نشينان عهد بوغ، بيشتر هم خواني دارد تا با عبارت هايي كه بخواهيم در جوامع علمي و دانشگاهي آن را ارائه بدهيم. آنچه كه در روايات ما هست، عكس اين است. همان قضيه اي كه نقل مي كنند شخصي قدرت نمائي مي كرد و كشتي مي گرفت و همه را بر زمين مي زد. حضرت آمد گفت:

قدرت نمائي اين نيست كه بتواني بر كسي غلبه كني. قدرت نمائي جائي است كه بتواني با نفْس خودت كشتي بگيري و نفْس خودت را بر زمين بزني.

اگر توانستي بر نفْس خويش و شيطان غلبه پيدا كني، آن وقت توانسته اي اراده و قدرت قوي خود را به نمايش بگذاري.

ايشان عصمت را اين گونه زير سوال مي برد:

اگر بنا شود كه بر فرض محال، انسان هرگز گناه نكند، در آن صورت يا حيوان است يا فرشته؛ به هر حال انسان نيست.

بازخواني قصيه خلقت، صفحه 110

ببينيد! تعبير را نگاه كنيد! وضع ما به كجا رسيده است كه مدعيان معرفي اسلام و اسلام شناسي مي گويند انساني كه گناه نكند، يا حيوان است يا فرشته و از انسانيت بيرون رفته است.

لذا، با توجه به اين قضايا ـ و سخنراني هايي كه همين امسال، يكي از روحانيون مدعي اسلام شناسي به نام كديور در تهران داشتند، ايشان هم به يك نوعي عصمت ائمه (عليهم السلام) را زير سوال برده است و اينكه اگر بگوييم ائمه (عليهم السلام) يك وجود فرا بشري هستند، اينها قابليت الگو گيري را ندارند و نمي توانيم از آنها الگو و ملاك و معيار بگيريم، ـ چند مسئله را به صورت خلاصه اشاره كنم تا بتوانيم بحث را تمام كنيم:

بحث اول:

در رابطه با عصمت انبياء (عليهم السلام) كه قرآن در اين زمينه آيات صريح و محكمي دارد، يكي دو مورد از اين آيات را مي خوانم. وقتي در قرآن سخن از شيطان و حضرت آدم (عليه السلام) و رانده شدن از درگاه قرب ربوبي را مطرح مي كند، شيطان مي گويد:

قال فبعزتك لأغوينهم أجمعين * إلا عبادك منهم المخلَصين

سوره ص/آيه83-82

شيطان، دشمن قسم خورده بشر مي گويد من راهي براي دسترسي به مخلَصين ندارم. اين منطق قرآن است، لا شك و لا ريب و غير قابل انكار است. از آن طرف هم مي بينيم كه هر كجا نامي از انبياء (عليهم السلام) آمده، با واژه مخلِص يا مخلَص همراه است. در رابطه با حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهم السلام) مي فرمايد:

وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ

سوره ص/آيه46-45

در رابطه با حضرت يوسف (عليه السلام) مي فرمايد:

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ

سوره يوسف/آيه24

در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) مي فرمايد:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَ كَانَ رَسُولًا نَبِيًّا

سوره مريم/آيه51

وقتي قرآن مي فرمايد كه شيطان مي گويد من بندگان مخلَص را نمي توانم گمراه كنم، همين قرآن در جاي ديگر انبياء (عليهم السلام) را بنده مخلَص مي نامد. پس ثابت مي شود كه شيطانْ بر ساحت مقدس انبياء (عليهم السلام) راهي ندارد و وقتي اين گونه است، گناه و لغزشي از انبياء (عليهم السلام) صورت نمي گيرد.

بحث دوم:

خداوند در اين آيات شريفه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء/آيه59

اطاعت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در رديف اطاعت خودش آورده است.

وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ

سوره نساء/آيه64

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ

سوره نساء/آيه80

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ

سوره نساء/آيه69

در تمام اين آيات، اطاعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را اطاعت از خداوند شمرده است؛ بدون هيچ قيد و شرطي. اگر بر پيامبران (عليهم السلام)، نسيان و فراموشي و غفلت را جايز بدانيم كه مثلا يك عمل يا حكم شرعي را فراموش كنند يا غفلت داشته باشند، پيامبري كه براي هدايت آمده، پيامبري كه اطاعتش اطاعة الله است، اگر از روي غفلت، خلاف و سهو و گناه كرد، آيا اين يطع الله است يا يعص الله؟ از آن طرف خداوند نهي كرده از ارتكاب معصيت و از اين طرف هم پيامبرش نسياناً يا سهواً كار خلافي انجام داد، از طرفي هم بگويد هر كس از پيامبرش اطاعت كند، از خداوند اطاعت كرده است، در اينجا اجتماع امر و نهي لازم مي آيد. جنبه هدايتي پيامبرش هم تبديل به مي شود به حالت ضلالت. پيامبري كه براي هدايت بشر آمده است، اگر سهواً كار غير شرعي را شرعي بيان كند، شكي نيست كه غير شرعي، ضلالت است. پيامبر هادي به پيامبر مضلّ تبديل شد. وقتي آقاي فخر رازي به اين آيه مي رسد، مي گويد:

من أمر الله بطاعته علي سبيل الجزم و القطع، لا بد و أن يكون معصوما عن الخطأ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه علي الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ و الخطأ لكونه خطأ منهي عنه. فهذا يفضي إلي إجتماع الأمر و النهي في الفعل الواحد بالإعتبار الواحد و إنه محال.

 

كسي را كه خداوند دستور داده از او اطاعت كنيد به صورت جزم و قطع و بدون قيد و شرطي، ناگزير است كه او معصوم باشد. زيرا اگر معصوم از خطا نباشد و كار خطايي از او سر بزند، خداوند دستور به اطاعت او داده است و پس خداوند دستور داده است كه بايد از خطا، اطاعت كرد و خطا، از حيث اينكه خطا است، نهي شده است.

تفسير الرازي، ج10، ص144

ايشان در اينجا، هم به عصمت نبي و هم به عصمت اولي الأمر، قاطعانه استدلال مي كند. استدلال او هم درست است. اما ايشان در ادامه، جمله اي دارد كه تمام سخن قبلي اش را نقض مي كند. مي گويد:

آيه، قطع دارد كه اولي الأمر بايد معصوم بايد، ولي ما چه كنيم كه ابوبكر و عمر به عنوان اولي الأمر، معصوم نبودند و ناگزيريم كه از ظاهر آيه، دست برداريم.

چقدر خنده آور است! چقدر حرف بي اساس و بي منطقي است! مي گويد خلفاء ما معصوم نبودند و ما ناگزيريم كه از ظاهر آيه، بلكه از نصّ و صريح آيه، دست برداريم.

بحث سوم:

در اين آيه شريفه:

وَ إِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ

(سوره بقره/آيه124)

صراحت دارد كه انبياء (عليهم السلام) هيچ ظلمي را انجام نمي دهند. كمترين ظلم، گناه است:

من أذنب فقد ظلم نفسه.

مرحوم علامه حلي (ره) تعبير زيبايي دارد و مي گويد:

افرادي كه از ذريه حضرت ابراهيم (عليه السلام) بودند، چهار گروه هستند:

1. افرادي كه از اول تا آخر عمرشان، ظلم مي كردند. حضرت ابراهيم (عليه السلام) قطعا براي اينها طلب امامت نكرده است.

2. افرادي كه در اول عمرشان ظالم بودند و توبه كردند. برخي معتقدند كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) براي اين دسته مي خواست طلب امامت كند كه خداوند را قبول نكرد.

3. افرادي كه در اول عمر خود، سالم بودند، ولي در آخر عمر خود ظالم شدند. حضرت ابراهيم (عليه السلام) قطعا براي اينها هم طلب امامت نكرد.

4. افرادي كه در طول عمرشان، لحظه اي ظلم نكردند. حضرت ابراهيم (عليه السلام) قطعا براي اين دسته طلب امامت كرده اند.

لذا، مي بينيم كه آيات ديگر، مؤيد اين مطلب است و افرادي بايد باشند كه در طول عمر، متوسل به ظلم نشده باشند و صالح باشند و اينها شايسته امامت هستند. مثلا در رابطه با حضرت لوط (عليه السلام) فرمود:

وَ لُوطًا إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ * وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا

اينها را هم صالح قرار داديم و هم امام.

سوره انبياء/آيه73-71

وَ لَقَدْ آَتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَ جَعَلْنَاهُ هُدًي لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآَيَاتِنَا يُوقِنُونَ

سوره سجده/آيه24-23

اگر اين آيات را در كنار آيه 124 سوره بقره بگذاريم، در مي يابيم:

كل من تلبّس بالظلم و لو في لحظة من لحظات عمره لا يستحق مقام الإمامة.

بحث چهارم:

بحث ديگر در رابطه با آيه شريفه 53 سوره حج است كه امروز، معاندين و مخالفين عصمت انبياء (عليهم السلام) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، به اين آيه تمسّك مي كنند. من خيلي خلاصه عرض مي كنم:

و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبي إلا إذا تمني ألقي الشيطان في أمنيته فينسخ الله ما يلقي الشيطان ثم يحكم الله آياته و الله عليم حكيم

برخي معاندان و بي خبران به اين آيه تمسك مي كنند مبني بر اين كه انبياء (عليهم السلام) معصوم نيستند.

در اينجا واژه أمنية يعني آرزو، يعني آنچه كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مقام پياده كردن آن است و آرزوهاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اصلاح جامعه و نابودي شرك و كفر و ظلم است. هيچ پيامبري آروز نكرد كه در جامعه، اصلاحي صورت بگيرد، مگر اينكه شيطان در كارهاي آنها با ايجاد وسوسه و ايجاد درگيري ميان امت، مانع تحقق آروزي آن پيامبر مي شدند.

من دو نمونه از مفسرين اهل سنت و دو نمونه از مفسرين شيعه را عرض مي كنم:

آقاي صابوني در كتاب صفوة التفاسير، جلد2، صفحه255 مي گويد:

و معني الآية: و ما أرسلنا رسولا و لا نبيا فحدث نفسه بشيء و تمني لأمته الهداية و الإيمان إلا ألقي الشيطان الوساوس و العقبات في طريقه، بتزيين الكفر لقومه و إلقائه في نفوسهم مخالفة لأمر الرسول و كأن الآية تسلية للرسول (ص) تقول له: لا تحزن يا محمد علي معاداة قومك لك فهذه سنة المرسلين.

معني آيه: ما هيچ پيامبري را نفرستاديم جز اين كه ايمان و هدايت را براي امتش آرزو مي كرد تا با رهنمود و ارشاداتش جامعه را اصلاح كند، ولي شيطان مي آمد افرادي را در جامعه تحريك و در برابر فرامين و أوامر پيامبر عَلَم مي كرد و مانع تحقق هدايت مي شد. اين آيه، يك نوع دلداري براي پيامبر بود كه به خاطر دشمني قومت با تو كه مانع تحقق هدايت هستند، ناراحت نباش، انبياء گذشته هم كه مي خواستند هدايت در جامعه محقق شود، شياطين با إلقاء وسوسه در ميان افراد جامعه، مانع هدايت مي شدند.

آقاي شوكاني ـ از علماي بزگ اهل سنت ـ در كتاب فتح القدير، جلد3، صفحه462 مي گويد:

فحاصل معني الآية: أن الشيطان أوقع في مسامع المشركين ذلك من دون أن يتكلم به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و لا جري علي لسانه، فتكون هذه الآية تسلية لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: أي لا يهولنك ذلك و لا يحزنك، فقد أصاب مثل هذا من قبلك من المرسلين و الأنبياء.

يعني: پيامبر مي خواست مشركين را به طرف هدايت دعوت كند، ولي شيطان در گوش مشركين إلقاء مي كرد كه آروزهاي پيامبر مبني بر هدايت شما، بي اساس است و ... .

مرحوم علامه طباطبائي (ره) در الميزان في تفسير القرآن، جلد14، صفحه391 مي فرمايد:

و ما أرسلنا من قبلك من رسول و لا نبي إلا إذا تمني و قدر بعض ما يتمناه من توافق الأسباب علي تقدم دينه و إقبال الناس عليه و إيمانهم به ألقي الشيطان في أمنيته و داخل فيها بوسوسة الناس و تهييج الظالمين و إغراء المفسدين فأفسد الامر علي ذلك الرسول أو النبي و أبطل سعيه فينسخ الله و يزيل ما يلقي الشيطان ثم يحكم الله آياته بإنجاح سعي الرسول أو النبي و إظهار الحق و الله عليم حكيم.

هيچ پيامبري نبود كه مقدمات هدايت مردم را فراهم كند و تمام زمينه هاي مردم را آماده كند، مگر اينكه شيطان مي آمد در اين آروزي هدايت مردم توسط پيامبر، با وسوسه مردم و تحريك ستمگران و مفسدان إلقاء مي كرد و سعي و تلاش پيامبر را بي ثمر مي كرد.

مانند همين تعبير را حضرت آيت الله مكارم شيرازي در تفسير نمونه (عربي)، جلد10، صفحه375 دارد.

بحث پنجم:

اما در مورد آيه شريفه:

إنا فتحنا لك فتحا مبينا * ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر

سوره فتح/آيه3-1

اي پيامبر! براي تو ـ در صلح حديبيه يا فتح مكه ـ فتح مبين داديم تا اينكه با اين فتح مبين، تمام گناه گذشته ات و متأخر تو بخشيده شود.

علامه طباطبائي (ره) مي فرمايد:

ما تصور مي كنيم كه همواره از شنيدن كلمه ذنب، گناه به ذهن ما مي آيد. ولي در حقيقت، معناي آن، گناه نيست و معنايش آثار سوء است. كلمه غفر هم به معناي بخشش نيست، بلكه به معناي سِتْر و پوشش است. با توجه به معناي ذنب ـ كه آثار سوء است ـ و معناي غفر ـ پوشش ـ و ارتباط آيه اول و دوم، شبيه آن آيه شريفه اي است كه در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) است كه خداوند وقتي به او فرمود به سمت فرعون برو، گفت:

و لهم علي ذنب فأخاف أن يقتلون

سوره شعراء/آيه14

اينها نسبت به من، بدگمان هستند و من در نزد آنها گنه كار هستم. آثار سوئي نسبت به من نزد آنان هست.

الميزان في تفسير القرآن، ج18، ص254 ـ تفسير نمونه (عربي)، ج16، ص422

در حالي كه حضرت موسي (عليه السلام) يك كافر و فاسق و ظالم را كشته بود و اين كار، نه تنها ذنب نيست، بلكه وظيفه پيامبر بوده، ولي از ديدگاه بني اسرائيل، ذنب است و آثار سوئي دارد و آنها در مقام انتقام هستند.

با توجه به اين، خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد:

با اين فتحي كه ما براي تو كرديم، تمام آثار سوئي كه قريش نسبت به تو داشتند، چه قبل و چه بعد از هجرت، ـ چون تو قبل از هجرت، تمام اساس بت پرستي آنها را بر هم زدي و بعد از هجرت، تمام سران آنها را در جنگ ها نابود كردي و تا وقتي كه از تو انتقام نمي گرفتند، آرام نمي شدند ـ بر طرف شد. ما تمام آن آثار سوء را برطرف كرديم.

اين حرف را هم بزرگان شيعه دارند و هم بزرگان اهل سنت.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

«««و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»»»



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 492
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست