responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 483

تخلف از جيش اسامه ، نخستين اختلاف در بين مسلمين

کد مطلب: ٥٦٧٤ تاریخ انتشار: ٠٥ مهر ١٣٨٦ تعداد بازدید: 3174 سخنراني ها » شبکه سلام تخلف از جيش اسامه ، نخستين اختلاف در بين مسلمين
شبكه سلام 86/07/05

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 86/07/05

آقاي هدايتي

اولين اختلاف امت اسلام و ريشه آن چه بوده است؟

استاد حسيني قزويني

يكي از اتهاماتي كه از سوي وهابيت متوجه جهان تشيع و شيعيان است، اين است كه مي گويند كه اولين اختلاف ميان امت اسلام از ناحيه شيعيان صورت گرفته و بنده در غالب بحث ها و مناظراتي كه با انديشمندان وهابي در عربستان و در جاهاي ديگر داشته ام معمولا ذهن اينها مشغول اين نكته هست اختلاف ميان امت اسلامي از ناحيه شيعيان وارد شده است

فراموش نمي كنم سال گذشته يكي از عزيزان از تهران به من زنگ زد گفت: يكي از جوانان ايراني كه در آمريكا زندگي مي كند و پزشك و متخصص در امور داخلي هست، آنجا با يك يك خانم اردني ازدواج كرده و شايد هم الآن اين عزيزان برنامه ما را مي بينند و اين خانم اردني وهابي بوده و اين جوان پزشك ايراني شيعه را هم متمايل به تفكر وهابيت كرده است. ولي از آنجايي كه ايشان يك عمري با فرهنگ شيعه بزرگ شده دوست دارد مقداري در رابطه با اين مسئله يا شبهاتي كه دارند از يكي از عزيزان شيعه مطالبي را بشنود و با اين خانم يك مقداري گفت وگو داشته باشد. ما رفتيم تهران يك روز تقريبا حدود چهار ساعت با خانم ايشان و خود ايشان هم حضور داشتند ما بحث داشتيم اولين سؤالي كه اين خانم وهابي از من كرد اين اختلافي كه از ناحيه شيعه وارد جهان اسلام شده تا كي بايد اين اختلاف ادامه پيدا كند؟ آيا شيعيان به اين فكر نيفتاده اند كه اين اختلاف را كنار بگذارند و در صف واحد در برابر دشمن مشترك قرار بگيريم؟

من حدود چهار ساعت با ايشان صحبت كردم و تمام صحبت ها هم ضبط شد و ظاهراً آنها هم ضبط كردند بنده همانجا هم عرض كردم شما اصلا بحث اختلاف را متوجه جهان شيعه و شيعيان مي كنيد. اين يك افترايي بيش نيست حتي بعد از صحبتهايي كه داشتيمبا ايشان متوجه شدم كه ايشان يك دوره ويژه پس از اين كه كارشناسي ارشد را گرفته بود ايشان را برده بودند عربستان مكه در دانشگاه ام القري يك دوره ويژه اي براي تبليغ وهابيت گذرانده بود و من بعضي از اساتيد دانشگاه ام القري مثل دكتر غامدي و ديگران را نام بردم ايشان تعجب كرد كه شما از كجا با اينها آشنا هستيد گفتم من بيش از هفت هشت سال هست كه با اينها مراوده دارم و رفت و آمد و مكاتبات دارم و براي اين خانم هم تقريبا تازگي داشت كه يك روحاني شيعه با سران وهابي و اساتيد وهابي اينطور ارتباط صميمانه دارد و لذا اگر ما اين بحث را مطرح مي كنيم و به فكر پي گيري و بررسي اولين اختلافي كه ميان امت اسلامي افتاده داريم كنكاش مي كنيم اين عمدتا به خاطر دفاع از كيان تشيع و دفع و رفع اتحاماتي است كه بوده عليه شيعه يا در آينده متوجه جهان شيعه خواهد شد من قبل از ورود به اصل بحث عبارتي را جناب سيف الدين آمدي از شخصيتهاي برجسته اهل سنت و از متكلمان بنام و پرآوازه اهل سنت هست نقل مي كنم.

آقاي آمدي متوفاي 631 هجري است قبلا ايشان حنبلي مذهب بود ولي به عللي كه ما حالا در مقام بررسي آن نيستيم از مذهب حنبلي به مذهب شافعي منتقل شد. ايشان به صراحت دارد مي گويد:

كان المسلمون عند وفاة النبي صلي الله عليه و سلم علي عقيدة واحدة و طريقة واحدة إلا من كان يبطن النفاق و يظهر الوفاق.

مردم در زمان حيات پيامبر همواره بر يك عقيده بودند؛ مگر كساني كه به ظاهر اظهار اسلام مي كردند و در باطن روحيه منافقانه داشتند.

بعد ايشان 7 مورد از اختلافاتي كه قبل از رحلت پيامبر و بعد از رحلت پيامبر بين مسلمانها اتفاق افتاد نام مي برد. ايشان وقتي اختلافات را بررسي مي كند مي گويد:

و كاختلافهم بعد ذلك في التخلف عن جيش أسامة فقال قوم بموجب الاتباع لقوله صلي الله عليه وسلم (جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه) وقال قوم بالتخلف انتظارا لما يكون من رسول الله في مرضه

يكي از اساسي ترين اختلافي كه بين امت اسلام افتاد به نظر ما هم اولين اختلاف بين امت اسلامي بود قضيه جيش أسامه بود كه نبي مكرم حدود يك هفته قبل از رحلتشان دستور داد اسامة بن زيد با يك لشكر انبوهي حركت كند به طرف موته و براي رويارويي با ارتش روم.

ايشان مي گويد يكي از اساسي ترين اختلاف جيش أسامه بود كه إن شاء الله امشب در اين زمينه مفصل صحبت خواهيم كرد. و بعد مي گويد:

و ذلك كاختلافهم عند قول النبي في مرض موته: «إئتوني بقرطاس أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي» حتي قال عمر إن النبي قد غيبه الوجع حسبنا كتاب الله و كثر اللغط في ذلك حتي قال النبي: «قوموا عني، لا ينبغي عندي التنازع».

يكي ديگر از اختلافاتي كه ميان امت اسلامي افتاد آن بود كه نبي مكرم از صحابه درخواست نمود كاغذي و قلمي براي حضرت بياورند و وصيتي را بنويسد و مطلبي را تزريق كند كه امت را براي هميشه از گمراهي بيمه كند.

و بعد ايشان نام مي برد سومين اختلافي كه ميان امت اسلامي افتاد قضيه رحلت نبي مكرم بود كه عمر منكر آن بود.

بعد قضيه اختلاف در محل دفن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اختلاف در امامت و خلافت چه كسي بايد بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) مسئوليت زعامت و رئاست جامعه اسلامي را به عهده بگيرد؟ بعد قضيه ارث از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه آيا پيامبران (عليهم السلام) ارثي مي گذارند يا نمي گذارند؟

اين سخن جناب سيف الدين آمدي حنبلي الأصل و شافعي الفرع هست.

المواقف للإيجي، ج3، ص649 و 650

يكي از اساسي ترين اختلافي كه ميان امت اسلامي افتاد و ظاهراً قبل از آن مسئله اي نبود كه آن طبق قول خداي تبارك و تعالي:

فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إلي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ

در تمام موارد اختلاف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) حلال اختلاف بوده و سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فصل الخطاب بود ولي در آخرين لحظات عمر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، تعدادي از افرادي كه روحيه تمرد از دستورات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را داشتند، حتي سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم براي آنها فصل الخطاب نشد كه البته اين مطلب در السيرة الحلبية، جلد 3، صفحه 227 و الطبقات الكبري، جلد 2، صفحه 190 مفصل و مشروح اين قضيه را مطرح مي كند كه مي گويد روز 26 سفر بود روز دوشنبه اي بود نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) دستور تجهيز جيش مجهز و ارتش مجهزي را داد تا به طرف روم حركت كنند و فرداي آن روز كه سه شنبه بود، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) أسامه بن زيد را احضار كرد و به او فرمود:

فرماندهي اين لشكر به عهده تو هست و به سرعت حركت كنيد و در منطقه اُبْنَي كه در شامات هست در ناحيه اي از سوريه بين السلام و رمله قرار گرفته و نزدكي موته در آنجا رحل اقامت بيفكنيد و با ساز و برگ نظامي در برابر ارتش روم مقاومت كن و:

فإن ظفرك الله عليهم فأقل اللبث فيهم و خذ معك الأدلاء و قدم العيون و الطلائع معك.

قبل از آن كه به آنجا برسي، آجودان نظامي را بفرست و ديده بان ها موقعيت ارتش روم را كاملا به تو خبر دهند و با اطلاع كامل نسبت به اين حمله اقدام كن.

تا اين كه روز چهارشنبه شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بيماري شان شدت گرفت و روز پنج شنبه بود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پرچم را به دست أسامه داد و فرمود:

إغز بإسم الله و في سبيل الله و قاتل من كفر بالله.

كه اينها حركت كردند در يك منطقه اي به نام جرف كه در 3 ميلي مدينه منوره به طرف شام هست آنجا بعد ايشان مي گويد:

فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين و الأنصار إلا إشتد لذلك.

تمام شخصيت هاي برجسته مهاجرين و انصار در اين لشكر حضور داشتند و وقتي كه احساس كردند آقاي أسامه بن زيد، يك جوان 18 ساله فرماندهي ارتش را به عهده گرفته، شروع كردند اعتراض كردن. اين تعبير را جناب حلبي و إبن سعد و ديگران آورده اند:

فتكلم قوم و قالوا: يستعمل هذا الغلام علي المهاجرين الأولين و الأنصار.

همه اعتراض كردند به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه چگونه يك جوان 18 ساله را بر مهاجرين و انصار فرمانده كرده است، با اين كه هنوز 17 إلي 18 سال از عمر او سپري نشده است.

جالب اين است كه آقاي حلبي وقتي اين قضيه را مي گويد، در پاورقي يك اشاره اي دارد كه مهدي عباسي وقتي وارد بصره شد، ديد از طرف دولت عثماني آقاي قياس بن معاويه كه در زيركي ضرب المثل بود، اين را فرمانده كرده اند براي عده انبوهي كه حدود 400 نفر از علماء در داخل آن ارتش بوده و مهدي عباسي خيلي اين قضيه برايش تلخ آمد و گفت:

أف لهذه العثانين! أما كان فيهم شيخ يتقدمهم غير هذا الحدث؟

اف بر اين عباسيين! آيا بين اينها يك آدم كاملي نبود كه فرماندهي را بر عهده بگيرد و يك نوجوان را فرمانده بزرگان و علماء كرده اند؟

ثم إلتفت إليه المهدي.

اين خيلي جالب هست اين مهدي عباسي به طرف قياس بن معاويه توجه كرد و گفت:

ما سنّك يا فتي؟

اي نوجوان! سنّ تو چقدر هست؟

قياس بن معاويه متوجه شد كه نوجواني اش براي مهدي عباسي مسئله زا شده و شايد در آينده مشكل آفرين باشد، جواب زيبايي داد گفت:

سني أطال الله بقاء أمير المؤمنين سن أسامة بن زيد إبن حارثة رضي الله تعالي عنهم لما ولاه رسول الله صلي الله عليه و سلم جيشا فيه أبو بكر و عمر رضي الله تعالي عنهما.

خدا عمر شما را زياد كند، سنّ من سنّ أسامه بن زيد بن حارثه است كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) أسامه را فرمانده ارتشي كرد كه در ميان ارتش، ابو بكر و عمر و شخصيت هاي بزرگ بوده اند.

وقتي اين جواب محكم و متقن را مهدي عباسي از اين جوان 18 ساله شنيد، ديگر زبانش بسته شد و گفت:

بارك الله فيك.

بعد حلبي مي گويد:

و كان سنه سبع عشرة سنة.

سنّ قياس بن معاويه 17 سال بيشتر نبود.

اين در حقيقت يك خلاصه و دورنمايي بود از قضيه فرماندهي آقاي أسامه بن زيد بر ارتشي كه مهاجرين و انصار در آن بودند و اين قضيه بر مهاجرين و انصار خيلي گران تمام شد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا آقاي ابوبكر و عمر به فرمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، جزء سپاه أسامه بودند يا خير؟ آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) افراد متخلف را لعن كردند؟ برخورد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با متخلفين چگونه بوده است؟

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه كه آيا برخورد نبي مكرم با متخلفين از جيش أسامه و آن هايي كه تمرد كردند و از اجراي دستور نبي مكرم سرپيچي كردند چه بود، در مصادر متعدد اهل سنت آمده و به اين شكل است:

لمّا بلغ رسول الله (صلي الله عليه و سم) مقالتهم و طعنهم في ولايته مع حداثه.

وقتي پيامبر شنيد كه اين مهاجرين و انصار و اين صحابه دارند به أسامه تعنه مي زنند و اشكال تراشي مي كنند كه پيامبر يك جوان يا نوجوان 18 ساله را بر شيوخ و شخصيتهاي برجسته فرمانده كرده وقتي به گوش پيامبر رسيد

غضب صلي الله عليه و سلم غضبا شديدا.

به شدت نبي مكرم غضبناك شد و از منزل خارج شد.

و خرج و قد عصب علي رأسه عصابة و عليه قطيفة.

پارچه مشكي پيامبر بر سرش بسته بود و قتيفه اي هم بر روي آن بود.

و صعد المنبر فحمد الله و أثني عليه.

رفت بالاي منبر و پس از حمد و ثناي إلهي فرمود.

ثم قال أما بعد أيها الناس فما مقالة بلغتني عن بعضكم في تأميري أسامة.

اين چه سخني است كه از بعضي ها مي شنوم نسبت به فرماندهي أسامه كه من مشخص كرده ام اعتراض مي كنند.

و لئن طعنتم في تأميري أسامة لقد طعنتم في إمارتي أباه من قبله.

اگر امروز شما نسبت به أسامه بن زيد نق مي زنيد و اعتراض مي كنيد، همين شما قبلاً نسبت به فرماندهي پدرش زيد نيز اعتراض مي كرديد.

إن كان لخليقا بالإمارة و إن إبنه من بعده لخليق للإمارة.

قسم به خدا! زيد هر آينه شايسته و زيبنده فرماندهي بود و فرزند او هم بعد از او، جوان شايسته و زيبنده اي براي فرماندهي است.

السيرة الحلبية، ج3، ص227 ـ الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج2، ص90 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج2، ص55 ـ عمده القاري في شرح صحيح بخاري، ج18، ص76 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج2، ص124 و ج14، ص520

و دهها مصادر ديگر اين قضيه را نقل مي كنند و اضافه مي كند حلبي كه مي گويد

ثم نزل صلي الله عليه و سلم فدخل بيته و ذلك في يوم السبت لعشر خلون من شهر ربيع الأول سنة إحدي عشرة.

روز شنبه بود كه 17 روز از ماه ربيع الاول گذشته بود.

و جاء المسلمون الذين يخرجون مع أسامة يودعون رسول الله و يخرجون إلي العسكر بالجرف.

مسلمانها دسته دسته مي آمدند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خداحافظي مي كردند و مي رفتند در جرف كه محلي در سه ميلي مدينه هست به طرف شام آنجا به ارتش آقاي أسامه بن زيد ملحق مي شدند. بعد جالب اين هست كه حلبي و ديگران دارد با توجه به اصراري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) داشت، اينها هي مي رفتند و مي آمدند با اين كه أسامه بن زيد چندين بار دستور حركت سپاه را داد. ولي متأسفانه لشكريان و افراد حتي سران صحابه و مهاجرين مخالفت كردند و امروز و فردا كردند و بهانه كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مريض است تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بهبودي پيدا كند. تا اين كه روز دوشنبه، روز تقريبا آخري بود كه مي خواستند حركت كنند، أسامه صبح آمد با نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) خداحافظي كرد و رفت. داشتند حركت مي كردند كه فردي را فرستادند و گفت: حال پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وخيم است، حركت نكنيد. البته اين تعبيري كه حلبي و إبن سعد دارد كه اين قضيه را مي خواهد واگذار كنند به ام ايمن و حال آنكه اين چنين نيست قرائن و شواهدي در تاريخ با اسانيد معتبر نقل شده، عده اي از سران صحابه و مهاجرين تعلل مي كردند و احتمال مي دادند كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا مي رود و يقين داشتند بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در مدينه مانده، خلافت و امامت او تثبيت مي شود. پس از برگشتن، ديگر به آن آرزوهاي ديرينه خودشان نمي توانند برسند. تا اين كه روز دوشنبه كه بنا به نقل شيعيان روز 29 سفر و به نقل اهل سنت 12 ربيع نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) روح پاك شان به ملكوت أعليٰ پيوست و همه سپاهيان به مدينه برگشتند و سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين قضيه كاملا بدون اين كه لباس عمل بپوشد، در تاريخ ثبت شد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا پيامبر افراد متخلف از جيش أسامه را لعن كردند؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با لعن رسول اكرم نسبت به از متخلفين جيش أسامه همان طور كه حضرت عالي هم اشاره فرموديد در منابع شيعه زياد هست در منابع اهل سنت هم برخي از بزرگان و استوانه هاي علمي اهل سنت مثل آقاي شهرستاني در كتاب الملل و النحلجلد اول، ص129 چاپ بيروت و در چاپ دار المعرفهجلد اول، صفحه 23 و چاپ قاهره، صفحه 13 ـ من چاپ هاي مختلف را عرض مي كنم كه فردا ما را متهم نكنند كه آدرسي كه شما داديد ما مراجعه كرديم نبود اين سه تا چاپ در اختيار ما بود من صفحاتش را يادداشت كردم ـ در اينجا شهرستاني مي گويد:

جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.

سپاه أسامه را مجهز كنيد خدا لعنت كند هر كس را كه از سپاه أسامه تخلف كند.

آقاي سيد شريف جرجاني از استوانه هاي كلامي اهل سنت هست در كتاب المواقف، جلد 8، صفحه 619چاپ استانبول،صفحه 806 طبع هندوستان،صفحه 376طبع مصر باز از اين آدرس من 3 چاپ يادداشت كردم ايشان هم همين طور تعبير دارد بر اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه.

خدا لعنت كند كساني را كه از سپا ه أسامه تخلف مي كنند.

جناب جوهري باز از ديگر بزرگان اهل سنت هست در كتاب السقيفه با سندي كه در آنجا نقل مي كند اين قضيه را مفصل آورده به اين كه عده اي:

فتثاقل لأسامه و تثاقل الجيش بتثاقله.

تا آنجايي كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بارها فرمود هر چه سريع تر لشكر أسامه و سپاه أسامه حركت كند و بعد فرمود:

انفذوا جيش أسامه.

هر چه سريع تر مقدمات حركت سپاه أسامه را مجهز و آماده كنيد.

لعن الله من تخلف عنه.

خداوند لعنت كند كساني را كه از جيش أسامه تخلف مي كنند.

جالب اين كه ايشان صراحت دارد در آنجا شخصيت هاي بزرگي از مهاجرين از انصار در جيش أسامه بودند. ولي متأسفانه اينها با آن همه اصراري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) داشت، خود أسامه تعمد داشت هر چه سريع تر اين سپاه حركت كند. ولي متأسفانه اين جيش از پيام هايي كه از مدينه مي رسيد و وخيم تر شدن حال نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به آنها خبر داده مي شد، متأسفانه حركت نكردند و در حقيقت اين يك لكه ننگي شد در تاريخ اسلام كه امت اسلامي كه در رأس آنها صحابه و شخصيت هاي برجسته بودند، با فرمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مخالفت كردند و با آن همه اهتمام حضرت و اسرارشان مبني بر حركت هر چه سريع تر به سپاه أسامه، اينها حركت نكردند و به مدينه برگشتند تا بعضي از مقاصد و اهدافي را كه داشتند مدينه خالي نماند. به تعبير علامه شرف الدين (ره):

شايد يكي از اهداف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اين بود كه مدينه از هرگونه مخالف با ولايت و امامت تهي باشد تا قضيه امامت و ولايت (عليه السلام) تضعيف نشود. ولي متأسفانه اين كار نشد.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا آقاي ابوبكر و عمر به فرمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جزء سپاه أسامه و متخلفين بودند يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با اين كه جناب أبوبكر و جناب عمر در سپاه أسامه بودند يا نه؟ من اجازه بدهيد عبارتي را اولاً از إبن تيميه نقل كنم. همان طور كه حضرت عالي فرموديد در مدارك شيعه به عنوان يك امر مسلم هست و علامه حلي (ره) در منهاج الكرامه صراحت دارد:

ابو بكر و عمر و طلحه و زبير، همه در سپاه أسامه بودند.

آقاي إبن تيميه در پاسخ به علامه حلي (ره)، با يك عبارت هاي تند ايشان صراحت دارد:

و أما قوله إنه أمر أسامة رضي الله عنه علي الجيش الذين فيهم أبو بكر و عمر فمن الكذب الذي يعرفه من له أدني معرفة بالحديث، فإن أبا بكر لم يكن في ذلك الجيش بل كان النبي صلي الله عليه و سلم يستخلفه في الصلاة.

اين كه علامه حلي آمده گفته ابو بكر و عمر در سپاه أسامه بودند، اين از دروغ هاي شاخ داري است كه هر كسي كه يك ذره آگاهي به حديث داشته باشد، مي داند سخن علامه حلي، عالم شيعي دروغ هست. ابو بكر در اين سپاه نبود، بلكه پيامبر او را جانشين خودش در نماز كرده بود.

منهاج السنهجلد 4، صفحه 277 و جلد اول، صفحه 786 مي گويد:

أن هذا من الكذب المتفق علي أنه كذب عند كل من يعرف السيرة و لم ينقل أحد من أهل العلم أن النبي صلي الله عليه و سلم أرسل أبا بكر أو عثمان في جيش أسامة.

هر كسي كه از تاريخ خبر داشته باشد، مي داند سخن اين عالم شيعه، دروغ آشكار هست. هيچ يك از اهل علم اين را نقل نكرده اند.

عزيزان بيننده دقت كنند و بعد بررسي مي كنيم: اين سخن إبن تيميه چقدر ارزش علمي دارد؟ مي گويد حتي يك نفر از اهل علم هم نقل نكرده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، أبوبكر و عمر و عثمان را در جيش أسامه فرستاده باشد.

هم چنين در كتاب منهاج السنهجلد 6، صفحه 320 تعبير خيلي غير مؤدبانه دارد و مي گويد:

إنما يكذبه و يفتريه من هو من أجهل الناس بأحوال الرسول و الصحابة و أعظم الناس تعمدا للكذب.

اين علامه حلي كه مي گويد ابو بكر و عمر در سپاه أسامه بودند، اين دروغ و افترائي است از يك فردي كه جاهل ترين مردم به احوال پيامبر و صحابه است. علامه حلي از بزرگ ترين دروغ پردازاني است كه در اين قضيه سخن گفته است.

و هم چنين در جلد 3، صفحه 292 باز إبن تيميه اين عبارت را تكرار كرده است.

يكي شخصيت هاي برجسته اهل سنت، آقاي إبن حجر عسقلاني ـ متوفي 852 هجري ـ است كه از استوانه هاي علمي و رجالي اهل سنت بوده و اهل سنت اگر كتاب هاي رجالي و شرح صحيح بخاري ايشان را حذف كنند، يك ضربه مهلكي است بر پيكره فرهنگي آقايان اهل سنت. إبن حجر عسقلاني در شرحش بر صحيح بخاري كه از مهمترين و بهترين و معتبرترين شروح بر صحيح بخاري است، صراحت دارد بر تجهيز جيش أسامه، روز شنبه قبل از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله):

فبدأ برسول الله صلي الله عليه و سلم وجعه في اليوم الثالث فعقد لأسامة لواء بيده فأخذه أسامة فدفعه إلي بريدة و عسكر بالجرف و كان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين و الأنصار منهم أبو بكر و عمر و أبو عبيدة و سعد و سعيد و قتادة بن النعمان و سلمة بن أسلم فتكلم في ذلك قوم منهم ...

ثم أشتد برسول الله صلي الله عليه و سلم وجعه فقال أنفذوا بعث أسامة فجهزه أبو بكر بعد أن إستخلف، فسار عشرين ليلة إلي الجهة التي أمر بها.

آن افرادي كه در سپاه أسامه بودند، شخصيت هاي بزرگ مهاجرين و انصار بودند. شخصيت هاي مثل أبو بكر، عمر، أبو عبيده جراح، سعد، سعيد و قتاده و همه بودند. اينها در رابطه با فرماندهي أسامه اشكال تراشي كردند. با اين كه پيامبر بيماريش شدت گرفت، فرمان داد هر چه سريع تر سپاه أسامه را مجهز كنيد و آماده حركت باشد.

فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص115، باب بعث النبي صلي الله عليه و سلم أسامة بن زيد في مرضه الذي توفي فيه

آقاي صالحي دمشقي ـ از شخصيت هاي برجسته پرآوازه اهل سنت ـ در كتاب سبل الهدي و الرشاد، جلد 6، صفحه 248 مي گويد:

إنّ أبا بكر كان ممن أمره رسول الله بالخروج مع اسامه.

آقاي أبوبكر از كساني است كه پيامبر دستور داد با سپاه أسامه حركت كند.

بعد جالب اين است كه آقاي صالحي دمشقي مي گويد:

و أنكر ذلك الحافظ أبو العباس إبن تيميه ...

ابن تيميه اين سخن را انكار كرده است و در كتابي كه بر ردّ علامه حلي نوشته، گفته است:

لم ينقل أحد من أهل العلم أنّ النبي أرسل أبا بكر و عثمان في جيش أسامه.

هيچ يك از علماء نقل نكرده اند بر اين كه ابو بكر و عثمان به دستور پيامبر در جيش أسامه بوده اند..

بعد مي گويد اين عبارت ايشان كه مي گويد:

«لم ينقل أحد من أهل العلم» فقد ذكره محمد بن عمر و إبن سعد.

بعد ايشان تعبير ديگري دارد و مي گويد:

و قوله كيف يرسل أبا بكر في جيش أسامه ليس بلازم.

آقاي أبوبكر را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داده بود به جاي او نماز اقامه كند و مردم به امامت او نماز جماعت بخوانند. اين منافات دارد با حضور ابو بكر در جيش أسامه. ايشان مي گويد اين سخن، سخن بي اساس است. چون وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد سپاه أسامه مجهز شود و آماه حركت شود، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مريض نبودند. در حالت عادي و صحت بودند و دستور دادند. بعد تقريبا همان تعلّل ها ادامه داشت تا اين كه 3 روز قبل از رحلت شان كه بيمار شدند و مرض شان شدت گرفت. در حقيقت در ميانه كش و قوسي بود كه تمرّدهايي صورت گرفت كه توسط افراد در سپاه أسامه بوده است.

آقاي زيني دحلان ـ مفتي مكه مكرمه ـ در كتاب الفتوحات الاسلاميه و تاريخ طبري از قول آقاي ابو بكر نقل مي كند كه مي گويد:

پيامبر از دنيا رفت و ابو بكر زمام امور را به دست گرفت و دستور حركت كه مي داد، عمر مخالفت كرد و گفت: آقاي ابو بكر! أسامه بن زيد شايستگي براي فرماندهي ندارد؛ كسي ديگر را بگذار.

فأخذ بلحية عمر، فقال له: ثكلتك أمك و عدمتك يا ابن الخطاب، إستعمله رسول الله صلي الله عليه و سلم و تأمرني أن أنزعه؟!

ابو بكر ريش عمر را گرفت و گفت: مادرن به عزايت بنشيند. پيامبر او را فرمانده كرده بود و تو به من دستور مي دهي او را عزل كنم؟!

تاريخ طبري، ج2، ص462 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص230 ـ الفتوحات الاسلاميه، ج2، ص377

و هم چنين در مصادر متعدد اهل سنت آمده كه خود آقاي عمر الخطاب وقتي أسامه را مي ديد مي گفت:

السلام عليك أيها الأمير.

سلام بر تو اي فرمانده!

أسامه گفت:

يا امير المؤمنين! تقول لي هذا؟

تو به من، عنوان امير و فرمانده خطاب مي كني؟

عمر گفت:

لا أزال أدعوك ما عشت الأمير، مات رسول الله صلي الله عليه و سلم و أنت علي أمير.

ما دامي كه من زنده هستم، تو را به عنوان امير و فرمانده صدا خواهم كرد. چون روزي كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، تو بر من امير و فرمانده بودي.

خيلي جالب است. روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت، تو فرمانده منسوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر من عمر بودي.

تهذيب الكمال للمزي، ج2، ص344 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج13، ص271 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج8، ص70

حتي آقاي حلبي مي گويد:

حتي بعد أن ولي الخلافة إذا رأي أسامة رضي الله تعالي عنه قال: السلام عليك أيها الأمير فيقول اسامة: غفر الله لك! يا أمير المؤمنين! تقول لي هذا؟ فيقول: لا أزال أدعك ما عشت الأمير مات رسول الله صلي الله عليه و سلم و أنت علي أمير.

جناب عمر حتي به خلافت هم رسيده بود وقتي أسامه را مي ديد مي گفت سلام بر تو اي فرمانده و امير من و أسامه مي گفت غفر الله لك چنين و چنان تا آخر قضيه كه باز عمر مي گفت پيامبر از دنيا رفت تو بر من امير بودي.

السيرة الحلبية، ج3، ص231 ـ السيره النبوية للزيني الدحلان، ج2، ص341

* * * * * * *

آقاي هدايتي

آيا تجهيز جيش أسامه و مهيا كردن سپاه أسامه دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين اجتهاد شخصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود يا دستور إلهي و وحي إلهي بود؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با اين كه آيا فرمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مبني بر تجهيز سپاه أسامه دستور شخصي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بود يا وحي إلهي بود، ما شيعيان بر اين عقيده هستيم كه طبق آيه شريفه:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4ـ3

بيشتر اهل سنت هم بر اين عقيده هستند كه تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ـ چه در حال مرض و چه در حال صحت ، چه در حال جدّي و چه در حال شوخي ـ همه به وحي إلهي بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

قسم به خدايي كه جان من در قبضه قدرت اوست! از دو لب هاي من جز حق صادر نمي شود.

جبرئيل نازل مي شود به سنت همان طوري كه نازل مي شود به قرآن.

قبلا مصادرش را عرض كرده ايم.

در مصادر اهل سنت، خوشبختانه من در لابه لاي مطالعه اي كه داشتم، براي اين قضيه به يك عبارت خيلي زيباي برخوردم كه اين عبارت در حقيقت مي زند به دهان آن كساني كه مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اجتهاد كرد و فرمود برويد به جيش أسامه و تعدادي از صحابه هم اجتهاد كردند و گفتند ما نمي رويم و 2 اجتهاد با هم تعارض كردند و اشكالي هم ندارد. در مصادر اهل سنت مثل تاريخ مدينة دمشق و ديگر مصادر آمده كه بعد از آن كه ابوبكر در مسند خلافت نشست، تعدادي از مسلمانان، يعني تعدادي از صحابه، به قول آقايان تمرّد كردند و از اسلام بيرون رفتند و به تعبير آقايان مرتد شدند. حالا إن شاء الله ما نسبت به قضيه مرتدّين بعد از ابوبكر يا به تعبير آقايان اصحاب ردّه، يك جلسه مفصل صحبت خواهيم كرد كه از اين قضيه پيراهن عثماني درست كردند عليه شيعه يا براي توجيه بعضي از احاديث، مثل احاديث حوض و غيره كه آنجا اصلاً نظر ما كاملاً نظر مخالف با نظر وهابيت و آنهايي كه در اين قضيه شيعه را مورد هجمه قرار مي دهند ولي وقتي كه تعدادي با ابو بكر مخالفت كردند و گفتند ما نماز مي خوانيم ولي به تو زكات نمي دهيم بعضيها گفته اند ما با حضرت علي (عليه السلام) بيعت مي كنيم ولي با ابوبكر بيعت نمي كنيم. ما دليلي نداريم بر اين كه زير چتر ابوبكر قرار بگيريم ابوبكر دستور داد با اينها مقابله كردند تعداد زيادي كشتند اينها را قتل عام كردند من جمله قضيه خالد بود كه مالك بن نويره را به وضع فجيعي كشت همان شب با همسرش زنا كرد و سر مالك را سر بريده اش را زير ديگ غذا گذاشت غذا پخت خورد و لشكريانش خوردند يك لكه ننگي است در تاريخ اسلام كه خود جناب عمر برگشت گفت كه والله تو را سنگسار مي كنم كه يك انسان بي گناهي را كشتي و با همسر او زنا كردي حالا اينها را سر فرصت بررسي مي كنيم در آن قضيه عده اي آمده اند با آقاي أبو بكر اعتراض كردند كه شما در يك طرف داريد با اصحاب ردّه مي جنگيد از يك طرف دستور دادي أسامه با لشكري حركت كند به طرف روم تحمل كن تا قضيه اصحاب ردّه پايان پذيرد و اينها نابود بشوند و بعد از آنكه امنيت به داخل حكومت اسلامي حاكم شد بعد دير نشده دوباره سپاه أسامه را مجهز مي كنيم جناب ابو بكر برگشت گفت قسم به خدايي كه جانم در قبضه قدرت او هست اگر درندگان هم مرا بخورند من سپاه أسامه را مجهز مي كنم كه اينها به طرف مرز روم حركت كنند بعد جالب اين است كه مي گويد:

و كيف و رسول الله (صلي الله عليه و سم) ينزل عليه الوحي من السماء.

پيامبري كه بر او از آسمان وحي نازل مي شد فرمودند:

انفذوا جيش اسامة.

جيش و سپاه أسامه را مجهز كنيد.

يعني جيش أسامه مجهز كردنش توسط رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در حقيقت به خاطر وحي آسماني بر نبي مكرم بود و من نمي توانم در رابطه با سپاهي كه نبي مكرم اين همه براي آن احتمام مي ورزيدند من از كنارش به سادگي رد شوم و يا به عللي در آن تعلل كنم.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج2، ص57 ـ العثمانيه للجاحظ، ص65 ـ كنز العمّال للمتقي الهندي، ج10، ص576

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال:

مشكلاتي را كه أبو سفيان براي پيامبر قبل از اين كه به اصطلاح مسلمان بشود، يعني قبل از فتح مكه، گرفتاري هايي كه درست كردند و مثلاً حمزهع عموي پيامبر را كشتند، از اين مشكلات مي شود مقداري تعريف كنيد.

اين براي من يك سؤال است. من از هر كسي پرسيدم، نتوانست بگويد. يعني مي گفتند بله أبو سفيان مسلمان شد و ظاهراً هم مسلمان بود. در حالي كه من شنيده ام كه درست به ظاهر به اصطلاح گفته است أشهد أن لا اله الله و أنّ محمد رسول الله. ولي ظاهراً مسلمان نبود.

جواب:

آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، نامه 16 صراحت دارد:

فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.

قسم به خدا! كساني كه در سال فتح مكه، در زير سايه شمشير اسلام آوردند، اينها به ظاهر اسلام آورده بودند و وقتي فرصت را مهيا و زمينه را مساعد ديدند، آن كفر را اظهار كردند.

إبن عبد البرّ ـ از استوانه هاي علمي و رجالي اهل سنت ـ در كتابي كه از معتبرترين كتاب رجال اهل سنت هست به نام الإستيعاب از قول أبو سفيان نقل مي كند كه بعد از مسلمان شدنش مي گويد:

فوالذي يحلف به أبو سفيان لا جنّه و لا نار.

آنچه كه من ابو سفيان به آن قسم مي خورم، اين است نه بهشتي هست و نه جهنمي.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1679 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج9، ص53 ـ الأغاني لأبو الفرج الإصفهاني، ج6، ص656 ـ مروج الذهب للمسعودي، ج2، ص343

و هم چنين وقتي كه عثمان به خلافت رسيد، ابو سفيان گفت:

إجعل الأمر أمر جاهلية و الملك ملك غاصبية و اجعل أوتاد الأرض لبني أمية.

اين كه شما دم از اسلام و قرآن مي زنيد، اينها خبري نيست. غرض اين هست كه اين مسئله رياست، رياست جهاني هست و سلطنت سلطنت جاهلي هست. حال كه خلافت به دست تو رسيده، همه مسئولين امر را در تمام شهرها و كشورها، از شخصيت هاي برجسته بني اميه انتخاب كن.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج23، ص471 ـ الأغاني لأبو الفرج الإصفهاني، ج6، ص355

و هم چنين إبن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، جلد 16، صفحه 136 مي گويد:

أبو سفيان آمد مدينه و رفت بالاي قبر حمزه سيد الشهدا (عليه السلام) و با پايش محكم روي قبر زد و گفت:

يا أبا عمارة! إن الأمر الذي اجتلدنا عليه بالسيف أمسي في يد غلماننا اليوم يتلعبون به.

اي حمز! آن ديني را كه به خاطر آن كشته شدي و به روي ما شمشير كشيدي، همان دين، امروز در دست بچه هاي بني اميه است و با آن بازي مي كنند.

* * * * * * *

سؤال:

آقاي هدايتي يك سؤال از شما داشتم اگر براي شما زحمت نشود اين را بفرماييد

لا فتي إلا علي، لا سيف إلا ذو الفقار.

اگر آقاي هدايتي كه شما را زحمت نشود هم اين را براي ما توضيح دهيد.

جواب:

اين حديث را بزرگان اهل سنت همه نقل كرده اند.

لا فتي إلا علي، لا سيف إلا ذو الفقار.

در جنگ أحد نازل شد و يك فخر و شرفي بود براي آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) و مخصوصاً در آن جنگي كه همه آقايان فرار كرده بودند.

السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص707 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج4، ص54 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج3، ص324 ـ لسان الميزان لإبن حجر، ج4، ص406 ـ تنزيل الحوالك للسيوطي، ص655 ـ فرائد السمطين للحمويني، ج1، ص257 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص71 ـ الكامل لإبن اثير، ج2، ص107 ـ المناقب للخوارزمي، ص167،173 ـ سيره إبن هشام، ج3، ص615

* * * * * * *

سؤال:

در مورد ساعت افطار مي دانيد كه اهل سنت تقريباً 10 تا 15 دقيقه زودتر افطار مي كنند؛ خصوصا از شيعه ها زودتر افطار مي كنند. در صورتي كه آيه 187 سوره بقره موقع افطار را موقع ظلّ مي گويد. يعني همان موقع كه تاريك هست.

اين اختلاف از كجا سرچشمه گرفته است؟ البته آنها حديثي مي گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) موقع نماز مغرب، خرمايي در دهانش مي گذاشت و مي گفت قبل از خوردن، گناه است كه نماز بخوانيد و به همين علت، موقع افطار ما، همان موقع مغرب است. يعني همان غروب آفتاب و ليكن تا اين كه تاريكي كلاً باشد.

جواب:

قرآن مي فرمايد:

أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ

روزه تان را تا شب ادامه بدهيد.

سوره بقره/آيه187

بحث است كه شب، با استتار قرص ماه محقق مي شود؟ يعني وقتي خورشيد از نظرها پنهان مي شود، مي توان گفت شب است؟ يا نه، با ذهاب حمره مغربيه [رفتن سرخي مغرب] از طرف مشرق شب محقق مي شود؟ فقهاء شيعه، اكثر قريب به اتفاق معتقد هستند كه با استتار قرص، شب و ليل محقق نمي شود. ما آفتاب را نمي بينيم. اگر چنان چه با هواپيما يك مقدار بالا برويم، كاملا آفتاب روشن و واضح است. ولي بعد از تقريبا يك ربع يا ده دقيقه، حمره مغربيه از مشرق كاملا مي رود و مي گويند ليل و شب تحقق پيدا كرد. اين آيه قرآن است و نيازي به اجتهاد ندارد. آقايان أهل سنت مي گويند با استتار قرص، شب محقق مي شود و ما مي گوييم شب محقق نمي شود.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 483
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست