responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 422

پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 06

کد مطلب: ٥٥٩٩ تاریخ انتشار: ١٤ آذر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 2798 سخنراني ها » عمومي پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 06
پاسخ به شبهات 87/09/14

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 14 / 09 / 87

استاد حسيني قزويني

بحث ما در رابطه با شبهات آقاي قرضاوي بود كه شبهاتي را عليه شيعه مطرح كرده و گفته بود:

مذهب شيعه از نظر من، مذهب نادرستي است و دليل آن هم ادعاي شيعه بر وصايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و اگر كسي مدعي باشد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را براي خلافت نصب كرده، در حقيقت صحابه را زير سؤال مي برد.

يعني معناي خلافت و وصايت حضرت علي (عليه السلام)، خيانت صحابه در حق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را به وصايت معين كرد، ولي صحابه در حق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت علي (عليه السلام) خيانت كردند و اين امر وصايت را كتمان كردند.

جواب اين شبهه را در جلسات قبل، مفصل داديم و عرض كرديم كه اگر در رابطه با صحابه، ده ها يا صدها جلسه داشته باشيم و هزاران ساعت كار كنيم، باز هم كم كار كرده ايم. چون آقايان اهل سنت و وهابيت، يك سنگري از صحابه ساخته اند كه در هر كجا، وقتي از آوردن دليل عاجز مي مانند، خود را درون اين سنگر قرار مي دهند و هم از شبهات خود را حفظ مي كنند و هم شروع مي كنند به زير سؤال بردن عقائد شيعه. حتي بحث امامت، از ديدگاه آقايان اهل سنت، به فروعات بحث صحابه بر مي گردد. امامت را قبول ندارند، چون اگر امامت بود، صحابه، زير بار مي رفتند. رجعت و مهدويت و عصمت نيست، چون اگر بود، صحابه قبول مي كردند. در تمام قضايا، آقايان اهل سنت، صحابه محور هستند. اگر ما بتوانيم اين سنگر را از دست اينها بگيريم و عدالت و قداست و عصمت صحابه را زير سؤال ببريم، 99% مباني فكري و اعتقادي آنها را متزلزل كرده ايم. در جلسه گذشته، مواردي را از مخالفت صحابه با نبي مكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در حجة الوداع را آورديم و همچنين مخالفت در قضيه وصيت و ... .

اگر شما، هر يك از ماهواره هايي كه مربوط به اهل سنت يا وهابيت است را نگاه كنيد، وقتي به صحابه مي رسند، تكيه كلامشان اين است كه صحابه مورد تائيد خداوند است و در آيات متعددي، صحابه را ثناء كرده است و از آنها تمجيد و اعلام رضايت كرده است. مگر مي شود خداوند از عده اي اعلام رضايت كند و اينها خلاف انجام دهند. در حقيقت، اين اعتراض، به خداوند بر مي گردد: خداوند كه مي دانست اينها خيانت مي كنند و امر امامت را انكار مي كنند و اهل بيت (عليهم السلام) را مورد آزار و اذيت قرار مي دهند، به خانه دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هجوم مي برند، آن وقت خداوند از اين صحابه اعلام رضايت كرده است.

لذا از عزيزان تقاضا دارم كه اين بحث را خوب دقت كنند.

اولين جمله اي كه به آقايان اهل سنت مي گوييم، اين است:

آيا وظيفه ما در مورد صحابه، در هر موضوعي از موضوعاتي كه قرآن به آن پرداخته، فقط يك جانبه نگاه كردن است؟ آيا آنچه كه به نفع ما و عقائد ماست، از قرآن گرفتن است و آنچه را كه به ضرر عقيده ماست، رها كردن آن است؟ آيا در قرآن، فقط از صحابه مدح شده است يا در كنار آن آيات، آيات مذمت صحابه نيز مطرح شده است؟ نبايد جزء اين افراد باشيم كه قرآن مي فرمايد:

أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم إلا خزي في الحياة الدنيا و يوم القيامة يردون إلي أشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون (سوره بقره/آيه85)

كسي كه يك سويه به آيات قرآن نگاه مي كند و آيات را گزينشي استدلال مي كند، مورد مذمت خداوند است.

اضافه بر اين، در همان آياتي كه آقايان استدلال مي كنند، ما اشكال داريم. در تك تك آيات مدح صحابه، مدح مطلق نيست و مقيّد است. آياتي كه مقيّد است، نمي توان از آنها، بهره برداري اطلاقي كرد.

وقتي ما بحث صحابه را از آيات و رواياتي كه در مذمت صحابه است را مطرح مي كنيم، صحابه را رها مي كنند و مي گويند كه قصد شما، اهانت به آقايان ابوبكر و عمر و عثمان است. در يكي از حساس ترين آياتي كه خود آقايان استدلال مي كنند، ما بحث آقاي عمر را پيش مي كشيم تا ببينيم خود اهل سنت درباره خليفه دوم كه از او يك چماقي درست كرده اند و به سر ما مي كوبند و او را فوق قداست مي دانند و مقام او را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاتر برده اند و به تعبير آقاي سيوطي، در 18 مورد ميان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و خليفه دوم اختلاف افتاد و حضرت جبرئيل آمد و «مؤيدا لعمر و مخالفا لرسول الله» آيه نازل كرد. شما كه به ما اعتراض مي كنيد درباره أئمه (عليهم السلام)، معتقد به عصمت هستيد و اين را غلو و دليل بر كفر شيعه مي دانيد. اين 18 مورد را - كه پنج شش مورد آن در صحيح بخاري و صحيح مسلم است - كه مي گوييد نگاه خليفه دوم به مسائل اسلامي و احكام و قرآن، قوي تر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، چه جوابي داريد؟

بايد مشخص شود كه در پشت پرده، چه قضايايي مطرح است؟ بحث، بحث شيعه نيست؛ بحث بر اين است كه اينها، تمام مباني فكري و اعتقادي خود را بر محور 4 صحابه قرار داده اند كه پرونده هاي آنچناني در منابع اهل سنت دارند، استوار كرده اند و نمي تواند صرف نظر كنند، چون در اين صورت، تمام مباني اعتقاديشان متزلزل مي شود.

وقتي به آياتي كه مربوط به اعلام رضايت خداوند از صحابه است كه در سوره توبه، آيه 100 آمده:

و السابقون الأولون من المهاجرين و الأنصار و الذين اتبعوهم بإحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها أبدا ذلك الفوز العظيم.

مي گويند: مگر مي شود خداوند از كسي اعلام رضايت كند و وعده خلود در بهشت بدهد و آنها بيايند كار خلاف كنند؟!

چند نكته در اين مورد:

نكته اول:

آيه مي فرمايد:

و السابقون الأولون من المهاجرين و الأنصار

منظور همه مهاجرين و انصار نيست و «من»، تبعيضيه است و مانع استدلال شماست. آن دسته از مهاجرين و انصار كه سابقون هستند، خداوند از آنها راضي است، نه از همه آنها.

نكته دوم:

در آيه 175 و 176 سوره اعراف، در رابطه با بلعم باعورا، فراتر از آيه قبل تمجيد كرده است:

و اتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين *و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه أخلد إلي الأرض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب إن تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا بآياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون.

كسي كه آيات خود را به او داده بوديم.

مضافا اينكه بعضي معتقدند او از اولياء ا... بوده و اسم اعظم داشته و مقامات عاليه اي براي او ذكر كرده اند كه فراتر از مقام صحابه است.

تفسير ابن كثير، ج2، ص275

ولي همين شخص كه خداوند به او آيه و اسم اعظم داده و مي تواند در تكوين، تصرف كند، نتوانست اين نعمت الهي را قدرداني كند و از شيطان تبعيت كرد و گمراه شد تا جائي كه قرآن مي گويد:

فمثله كمثل الكلب إن تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث ذلك.

داستان او همانند سگي است كه اگر او را رها كني، گاز مي گيرد و اگر سر به سرش بگذاري هم گاز مي گيرد.

يكي از تندترين آيات قرآن در مورد اين شخص است. شخصي كه به آن مرتبه از فضائل و كمالات رسيده، عاقبت اين مي شود. پس اگر بگوييم چون خداوند از صحابه اعلام رضايت كرده، پس از محالات است كه آنها خلاف بكنند، آيا اعلام رضايت خداوند براي صحابه، جبر آفرين است؟ يعني صحابه، ديگر توانايي ارتكاب گناه ندارند؟

همچنين در آيه بيعت رضوان كه قرآن مي فرمايد:

لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما في قلوبهم فأنزل السكينة عليهم و أثابهم فتحا قريبا (سوره فتح/آيه18)

آيه 12 سوره بقره هم درباره همين صحابه است و درباره منافقين و يهود و نصارا نيست:

و إن نكثوا أيمانهم من بعد عهدهم و طعنوا في دينكم فقاتلوا أئمة الكفر إنهم لا أيمان لهم لعلهم ينتهون.

آنهايي كه آمدند با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عهد و پيمان بستند و عهدشكني كردند، ديگر هيچ عهد و پيماني با آنها نيست.

خود خداوند گفته كه اين وعده بهشت، دائمي نيست. روايات متعددي را شما در صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده ايد كه چه بسا مردي در ابتداي عمر خود، اعمال صالح انجام مي داده، ولي در آخر عمر، ورق بر مي گردد و شيطان، ايمان او را از دستش مي گيرد و اهل جهنم مي شود و چه بسا مردي در ابتداي خود، اعمال فاسد انجام مي داده، ولي در آخر عمر، خداوند توفيق مي دهد كه از فساد بر گردد و مومن و اهل بهشت از دنيا برود.

مگر خداوند به تمامي مؤمنين و مؤمنات، وعده بهشت نداده است؟

و بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات أن لهم جنات تجري من تحتها الأنهار (سوره بقره/آيه25)

وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و أجر عظيم (سوره مائده/آيه9)

إن الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجري من تحتها الأنهار (سوره محمد/آيه12)

و ...

اينها از آيات، برداشت و استدلال يك جانبه مي كنند.

خداوند حكيم، آيات را به گونه اي و با ظرافت خاصي آورده كه راه را براي سوء استفاده كنندگان بسته است تا عليه اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) و به سود خودشان برداشت نكنند.

آيا در مباحث فقهي، به هر آيه استدلال مي كنند؟ اگر يك آيه، تقييد به قيدي شد، آن قيد را كنار مي گذارند و به صرف نظر از آن، به اطلاق آيه تمسك مي كنند؟ يا در آنجا هم اطلاقات را به مقيّدات و عمومات را به مخصّصات بر مي گردانند؟ آقايان اهل سنت همانند شيعه، در اصول، اجماع دارند كه مطلق، پس از تقييد خوردن، در تمام افراد حجت نيست و عموم بعد از تخصيص، بر تمام افراد عموم، حجت نيست.

نكته سوم:

در همين آيه بيعت رضوان، بحث را كمي باز مي كنيم:

اولا: آقايان اعلام كرده اند تمام كساني كه در بيعت رضوان بودند، حدود 1400 نفر بيشتر نبودند.

بر فرض هم كه با اين آيه، عدالت صحابه اثبات شود، فقط عدالت 1400 نفر از صحابه ثابت مي شود، حال آنكه آقايان ابن حجر عسقلاني و سيوطي در تدريب الراوي و ابن كثير در البداية و النهاية و ... ، آمار صحابه را 114 هزار يا 120 هزار نفر بيان كرده اند. پس عدالت مابقي را از كجا آورده ايد؟ شما كه با اين آيه، عدالت جميع صحابه را استدلال مي كنيد!!!

ثانيا: يكي از شاخص ترين نفراتي كه در بيعت رضوان بود، خليفه دوم است. مي خواهيم برخورد او را با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بعد از نزول اين بدانيم كه آيا عدالت ثابت مي شود يا چيز ديگري؟

آقاي بخاري در صحيح خود كه مي گويند اصح الكتب بعد القرآن است، از سهل بن حنيف نقل مي كند:

فانا كنا مع النبي صلي الله عليه و سلم يوم الحديبية و لو نري قتالا لقاتلنا، فجاء عمر بن الخطاب، فقال: يا رسول الله! أ لسنا علي الحق و هم علي الباطل؟ فقال: بلي، فقال: أليس قتلانا في الجنة و قتلاهم في النار؟ قال: بلي، قال: فعلي ما نعطي الدنية في ديننا؟ أنرجع و لما يحكم الله بيننا و بينهم؟ فقال: ابن الخطاب! اني رسول الله و لن يضيعني الله ابدا، فانطلق عمر إلي أبي بكر، فقال له مثل ما قال للنبي صلي الله عليه و سلم، فقال: إنه رسول الله و لن يضيعه الله ابدا، فنزلت سورة الفتح، فقرأها رسول الله صلي الله عليه و سلم علي عمر إلي آخرها، فقال عمر: يا رسول الله: أو فتح هو؟ قال: نعم.

ما با رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز حديبيه بوديم ... پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواست به مكه برود و مشركين مكه جلوگيري كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، صلح حديبيه را با آنها امضاء كرد و اين آيه نازل شد. خليفه دوم به عنوان معترض بر عملكرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آمد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: يا رسول الله! مگر ما بر حق نيستيم و مشركين بر باطل؟! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بله. خليفه دوم گفت: مگر نه اين است كه كشته هاي ما در بهشت و كشته هاي آنها در جهنم هستند؟! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بله. خليفه دوم گفت: پس چرا ما اين ذلّت اسلامي را پذيرفتيم؟ (تعبير خليفه دوم از اين بيعت رضوان صلح حديبيه، ذلت و خواري است). آيا مي خواهيد برگرديم به مدينه ... ؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي ابن خطاب! من رسول خدا هستم و خداوند هيچوقت مرا ضايع نمي كند. (اين، ذلت و خواري نيست). خليفه دوم از سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قانع نشد و سوي ابوبكر رفت و آنچه را كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته بود، به ابوبكر هم گفت. ابوبكر گفت: او پيامبر خداست و خداوند، پيامبر خود را خوار و ضايع نمي كند. سوره فتح هم نازل شد و ... .

صحيح بخاري، ج4، ص70، حديث3182 - صحيح مسلم، ج5، ص175

در روايت ديگر آمده است كه:

فرجع متغيظا فلم يصبر حتي جاء ابا بكر ...

با جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با حالت غيظ و عصبانيت سراغ ابوبكر رفت.

صحيح بخاري، ج6، ص45، ح4844

پس چه شد آن رضايت ها و تسليم ها در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)؟!

و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضي الله و رسوله أمرا أن يكون لهم الخيرة من أمرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا. (سوره احزاب/آيه36)

پس عمل كردن به اين آيات، كجا رفت؟!

پيامبري كه اين صفت را دارد:

و ما ينطق عن الهوي * إن هو إلا وحي يوحي (سوره نجم/آيه5-4)

چرا به حرف او عمل نمي كنند؟

عمل به اين آيه چه شد:

و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (سوره حشر/آيه7)

آقايان اهل سنت تعبير تندي دارند و اگر اين تعبير در كتاب هاي شيعه بود، هفت آسمان را بر سر شيعه خراب مي كردند، ولي چون در كتاب هاي خودشان آمده، آب از آب تكان نمي خورد. خليفه دوم مي گويد:

و الله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ. فأتيت النبي صلي الله عليه و سلم، فقلت: ألست نبي الله حقا؟ قال: بلي، قال: قلت: ألسنا علي الحق؟ و عدونا علي الباطل؟ قال: بلي، قلت: فلم نعطي الدنية في ديننا؟ ... .

همانطوري كه در صلح حديبيه شك كردم، تاكنون مانند امروز در نبوت و پيامبري پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شك نكرده بودم. خليفه دوم گفت: مگر تو پيامبر خدا نيستي؟! ... .

تاريخ اسلام للذهبي، ج2، ص371 - المصنف عبد الرزاق، ج5، ص339 - معجم الكبير للطبراني، ج20، ص14 - تفسير ثعلبي، ج9، ص60 - الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص77 - تاريخ دمشق، ج57، ص229

يعني قبلا، شك در نبوت بوده است، ولي امروز، پر رنگ تر شده است. اگر يك شاگرد آهنگر اينچنين تعبيري را نسبت به آهنگر بكند، آهنگر با همان پُتْكي كه در دست دارد، بر سر آن شاگرد مي كوبيد.

جالب اين است كه آقاي ابن حبان از علماي بزرگ اهل سنت، كتابي دارد به نام صحيح كه همان دنباله رو صحيح بخاري و صحيح مسلم است، در آنجا مي گويد:

فقال عمر بن الخطاب رضوان الله عليه: و الله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ فاتيت النبي صلي الله عليه و سلم ... ، قال عمر بن الخطاب رضوان الله عليه فعملت في ذلك أعمالا يعني في نقض الصحيفة.

بخاطر شكي كه در نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتم، كارهاي حسنه زيادي انجام دادم تا خداوند از تقصيرات من بگذرد.

صحيح ابن حبان، ج11، ص224

آقاي واقدي در تاريخ خود مي نويسد:

ارتبت ارتيابا لم أرتبه منذ أسلمت الا يومئذ و لو وجدت ذلك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت

دچار ريب و ترديد شدم ... ، اگر نيرو داشتم، در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قيام مي كردم و بر خلاف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل مي كردم و صلح حديبيه را امضاء نمي كردم.

المغازي للواقدي، ج1، ص144

جالب اين است كه در بعضي از منابع آمده كه:

لو كنا مائة رجل علي مثل رأيي ما دخلنا فيه أبدا.

اگر صد نفر با من هم رأي بودند، در اين بيعت رضوان داخل نمي شديم.

اين را اهل سنت نقل كرده اند نه شيعه.

آقاي احمد بن حنبل در مسند خود مي گويد:

قال عمر: ما زلت أصوم و أتصدق و أصلي و أعتق من الذي صنعت مخافة كلامي الذي تكلمت به يومئذ.

همواره روزه مي گرفتم و صدقه مي دادم و نماز مي خواندم و بنده آزاده مي كردم، بخاطر اعتراضي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در صلح حديبيه كردم.

مسند احمد، ج4، ص325 - تفسير ابن كثير، ج4، ص197 - تاريخ طبري، ج2، ص280 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج4، ص192 - السيرة الحلبية، ج2، ص706

آقاي ابن حجر عسقلاني - كه از استوانه هاي علمي اهل سنت است و مفصل ترين و معتبرترين شرح صحيح بخاري را نوشته است، در اين كتاب - از قول خليفه دوم نقل مي كند:

لقد أعتقت بسبب ذلك رقابا و صمت دهرا.

بخاطر اعتراضي كه در صلح حديبيه كردم، يك عمر روزه گرفتم و بنده هاي زيادي را آزاد كردم.

فتح الباري لإبن حجر، ج5، ص255 - نيل الأوطار للشوكاني، ج8، ص201 - عمدة القاري للعيني، ج14، ص14

شما معتقد هستيد كه از اين 124 هزار صحابه، افضل از همه، ابوبكر و عمر است. درباره همين شخصيت دوم، در ذيل آيه شريفه 18 سوره فتح، اين تفاسير آمده است.

پس خود آيه رضوان به اين شكل نيست كه عدالت تمام صحابه را ثابت كند، بلكه آنها 1400 نفر بودند و در رأس آنها، آقاي عمر، اينچنين بوده است كه بيان شد، ما بقي ديگر مشخص است.

آنهايي كه در صلح حديبيه بودند، همانهايي بودند كه در قتل عثمان شركت كردند و آقايان اهل سنت هم شبانه روز قاتلان عثمان را لعنت مي كنند. آن آقايي كه مي گويد من نه مرتبه شمشير زدم بر داخل شكم عثمان:

و قد طعنت تسع طعنات... .

سه مرتبه به خاطر بغض و كينه اي كه از او داشتم و ما بقي را هم قربة إلي الله زدم.

اينها چه كساني بودند؟ آيا مسيحيان و يهوديان و منافقين بودند؟ يا همين صحابه بودند؟

آقاي ابن عديس كه در رأس مهاجمين است و در قتل عثمان، از اول تا آخر شركت كرد، مگر ايشان در بيعت رضوان نبود؟ مگر شما نمي گوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قاتل عمار را لعنت كرد؟ و فرمود:

قاتل عمار و سالبه في النار.

المستدرك للحاكم النيشابوري، ج3، ص387 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج7، ص244 - تاريخ مدينة دمشق، ج43، ص426

مگر آقاي ابو الغاديه در بيعت رضوان نبود؟ پس چطور شد جائي كه ما نسبت به صحابه خرده مي گيريم، آسمان ها را بر سر ما ويران مي كنيد و اگر خودتان بيائيد لعن بكنيد، آزاد هستيد؟!

نكته چهارم:

مضافا اينكه، ما حدود 12 آيه در مذمت صحابه داريم كه اين آيات به هيچوجه قابل تأويل و توجيه نيست.

چند آيه از اين آيات را كه خيلي صريح و روشن است، بيان مي كنم:

آيه اول:

يا أيها الذين آمنوا إن جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا أن تصيبوا قوما بجهالة (سوره حجرات/آيه6)

اين صحابه اي كه آمده نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و خبر دروغ مي دهد و نزديك بود كه جنگي صورت بگيرد و ده ها و صدها انسان كشته شود، قرآن از او تعبير به فاسق مي كند. اين فاسق كيست؟

آقاي سمعاني كه است مفسران بنام اهل سنت است، مي گويد:

نزلت الآية في الوليد بن عقبة بن معيط.

تفسير السمعاني، ج5، ص218

آقاي نسفي مي گويد:

اجمعوا أنها نزلت في الوليد بن عقبه.

علماي اهل سنت اجماع دارند كه اين آيه در حق وليد بن عقبه نازل شده است.

تفسير النسفي، ج4، ص163 - تفسير البيضاوي، ج5، ص214 - زاد المسير لإبن جوزي، ج7، ص180 - تفسير البغوي، ج4، ص212 - احكام القرآن للجصاص، ج3، ص529 - اسباب نزول الآيات للواحدي، ص261 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص234 - السيرة الحلبية، ج2، ص592 - فتح القدير للشوكاني، ج5، ص60

همه آورده اند كه مراد از اين فاسق، وليد بن عقبه، صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

آقاي ابن كثير دمشقي - كه آقايان اهل سنت مي گويند تمام مطالبي كه در تفسير خود آورده، حتي واو در اين كتاب، حجت است - مي گويد:

ذكر غير واحد من السلف منهم ابن أبي ليلي و يزيد بن رومان و الضحاك و مقاتل بن حيان و غيرهم في هذه الآية أنها نزلت في الوليد بن عقبة.

تفسير ابن كثير، ج4، ص224

آيه دوم:

از اين واضح تر، سوره توبه، آيه 75 تا 77 است كه خداوند مي فرمايد:

آقاي ثعلبة بن حاطب كه از شخصيت هاي برجسته صحابي و انصار است و جزو كساني بود كه همواره در صف اول نماز جماعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است: آمد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: از خداوند بخواه كه به من وسعتي بدهد. اگر خداوند به من وسعت دهد، انفاق و صدقه بسياري خواهم داد و از صالحين خواهم بود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مقدار كمي كه شكرش را بتواني به جاي بياوري، بهتر از زيادي است كه نتواني. اين شخص چند مرتبه رفت و آمد تا اينكه با اصرار او، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي او دعا كرد و خداوند به او ثروت زيادي داد.

و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين (سوره توبه/آيه75)

او كه همواره در صف اول نماز جماعت بود، آرام آرام نماز جماعت خود را ترك كرد. اموال او به قدري زياد شد كه نتوانست در مدينه بماند و به خارج از مدينه رفت. آيه زكات نازل شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را فرستاد كه به او بگويد: بايد از هر 10 گوسفند، يكي را زكات بدهي. آن شخص گفت: من مسلمان هستم، نه يهودي. او از دادن زكات امتناع كرد و مهلت خواست. رفتند نزد يكي از افراد ديگري كه بنا بود زكات بگيرند و او هم زكات خود را از بهترين ها انتخاب كرد و داد. باز هم آمدند نزد ثعلبه و او گفت: حكم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به من نشان بدهيد. گفت: اين جزيه است و من زير بار جزيه نمي روم. آيه نازل شد:

فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون * فأعقبهم نفاقا في قلوبهم إلي يوم يلقونه بما أخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا يكذبون (سوره توبه/آيه77 - 76)

همين صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، منافق شد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در امر زكات، تكذيب كرد. اقوام او آمدند به او گفتند كه در مذمت تو، آيه نازل شده است. آمد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تا اعتراف به اشتباه خود كند و زكات خود را پرداخت كند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: من زكات تو را قبول نمي كنم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت. ابوبكر روي كار آمد و زكات خود را براي او آورد و ابوبكر گفت: چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قبول نكرده است، من هم قبول نمي كنم. بعد از ابوبكر، عمر روي كار آمد و عمر هم اينچنين گفت. دوران عثمان آمد و او هم نپذيرفت.

اين ماجرا خواندني است و براي يهود و نصارا هم نيست، براي صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اگر شما مراجعه كنيد به ذيل آيه شريفه، تمام مفسران اهل سنت به اتفاق آراء مي گويند كه اين آيات در حق يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است.

ابن كثير در تفسير خود مي گويد:

و قد ذكر كثير من المفسرين منهم ابن عباس و الحسن البصري أن سبب نزول هذه الآية الكريمة في ثعلبة بن حاطب.

تفسير ابن كثير، ج2، ص388

آيه سوم:

و من الناس من يعبد الله علي حرف فإن أصابه خير اطمأن به و إن أصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخرة ذلك هو الخسران المبين (سوره حج/آيه11)

اين آيه بر تعدادي از صحابه نازل شد كه نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي آمدند و اظهار اسلام مي كردند و وقتي به ديار خود بر مي گشتند، اگر باران مي آمد و رحمت الهي نازل مي شد، مسلمان شدن خود را به فال نيك مي گرفتند و اگر قحطي مي آمد، مسلمان شدن خود را به فال بد مي گرفتند و به شرك خودشان بر مي گشتند.

خُب، اينها هم صحابه بودند. به قول شما، اگر كسي يك آنْ هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديده باشد، صحابه به حساب مي آيد و تمام فضائل صحابه در او هم هست. خود بخاري مي گويد:

من صحب النبي صلي الله عليه و سلم أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه.

اگر كسي يك لحظه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ديده باشد، صحابه است.

صحيح بخاري، ج4، ص188

آيه چهارم:

يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون * كبر مقتا عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون (سوره صف/آيه3-2)

از آقاي قرضاوي سؤال مي كنيم كه كلمه «مقت» يعني چه؟

«مقت» يعني غضب.

اين آيه درباره چه كساني نازل شده است؟ قطعا درباره منافقين نيست.

براي تعدادي از مؤمنين است كه آرزو مي كردند به افضل اعمال برسند وآمدند نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفتند:

دلني علي افضل الأعمال.

آيات جهاد نازل شد. اينها گفتند: گفته بوديم افضل اعمال، ولي نه اينكه برويم بدنمان را در برابر شمشير دشمن قرار بدهيم، و مخالفت كردند. آيه نازل شد:

اي كساني كه ايمان آورده ايد! چرا سخني را مي گوييد كه عمل نمي كنيد ... .

تفسير طبري، ج22، ص172 - تفسير ابن كثير، ج4، ص382

آيه پنجم:

و ما كان لكم أن تؤذوا رسول الله و لا أن تنكحوا أزواجه من بعده أبدا (سوره احزاب/آيه53)

شما حق اذيت كردن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را نداريد و به هيچوجه حق ازدواج با زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را نداريد.

ببينيم كه آقايان اهل سنت در شأن نزول اين آيه، چه آورده اند؟

آن دسته از صحابه كه در رأسشان، آقاي طلحه است كه آتش جنگ جمل را به همراه زبير و عايشه روشن كردند، گفتند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همه زنان و دختران ما را به همسري خود مي گيرد، پس ما هم، وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، همسران او را به ازدواج خود در مي آوريم و تلافي مي كنيم. يكي مي گفت كه من فلان زنش را مي گيرم و ديگري مي گفت من هم آن ديگري را مي گيرم و ... . اين آيه نازل شد كه اين عمل شما، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را اذيت مي كند و به هيچوجه حق ازدواج با زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را نداريد.

آقاي بغوي مي گويد:

نزلت في رجل من أصحاب النبي صلي الله عليه و سلم قال: لئن قبض رسول الله صلي الله عليه و سلم، لأنكحن عائشة تفسير البغوي، ج3، ص541

اينها كه ديگر ايرانيان يا صفويان نبودند كه بيايند قبل از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همسران او را براي خود تقسيم كنند. يهوديان و مسحيان هم كه نبودند. قرآن هم صراحت دارد بر اينكه:

إن الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخرة و أعد لهم عذابا مهينا (سوره احزاب/آيه57)

گفتن اين عمل، ايذاء است. اگر به بقال و كاسب محل خبر برسد كه شما به فلاني گفته ايد اگر او بميرد، همسر او را براي خود انتخاب مي كنيد و ديگري بگويد كه آن همسر ديگرش را مي گيرد، خُب، اين ايذاء است و او ناراحت مي شود. اين عمل قبيحي است.

نتيجه:

«ثبت ولاية علي بن أبي طالب» بر اينكه آقايان اهل سنت كه استدلال مي كنند بر برخي از آيات بر عدالت صحابه، گذشته از اينكه اين آيات، از دلالت بر عدالت صحابه عاجز و نارسا است، ما هم در كنار اين، آيات متعددي داريم كه دلالت بر مذمت و نفاق صحابه مي كند و آنها، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را اذيت كرده ا ند.

عقيده شيعه، عقيده ايست مطابق با قرآن و:

الصحابة علي قسمين:

1- قسم كانوا يطيعون رسول الله و يتبعونه و نحن نرضي عنهم و نثني عليهم و نعمل برواياتهم

2- ...

شيخ طوسي (ره) در كتاب رجال خود، اسامي حدود 500 نفر از صحابه را ذكر مي كند و حدود200 نفر از اينها را توثيق مي كند. ما آندسته از صحابه اي را كه ثقه بودند و مرضي خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند، قبول داريم. ما همه را يك چوب نمي رانيم. اگر كسي بگويد تمام صحابه، فاسق هستند، ما اين را هم خلاف و انكار قرآن و انكار يك ضرورت از ضروريات اسلامي مي دانيم. از سوي ديگر، اگر كسي بگويد كه تمام صحابه، عادل بودند را هم خلاف قرآن مي دانيم. با توجه به آيات قرآن، تعدادي از صحابه تابع و مطيع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند و تا آخر عمر هم بر وفاداري و اطاعت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ماندند و بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بر وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر حضرت علي (عليه السلام) ماندند و از حضرت علي (عليه السلام) دفاع كردند و حتي در سقيفه بني ساعده گفتند:

إنا لا نبايع إلا عليا

ما جز با علي، با كسي ديگر بيعت نمي كنيم.

مادامي كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آنها اجازه نداد، آنها هم با حكومت همكاري نكردند. به تعبير خود صحيح مسلم، در آن 6 ماهي كه خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) زنده بودند، هيچكدام از اين صحابه - بني هاشم و انبوهي از مهاجرين و انصار - با هيئت حاكمه، همكاري نكردند. ما براي اينها طلب رحمت مي كنيم و اينها را مرضي خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي دانيم و اينها را اهل بهشت مي دانيم. اگر اينها در سند روايات قرار گرفته باشند، فقهاي شيعه به اين روايات عمل كرده اند و عمل مي كنند و عمل خواهند كرد. ولي امثال خالد بن وليد كه شما، او را به عرش اعلي برده ايد، مي آيد مالك بن نويره و نماينده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را سر مي برد و سرش را زير ديگ مي گذارد و براي لشكرش غذا مي پزد و در همان شب با زن او زنا مي كند، ما او را شايسته تجليل نمي دانيم. همين خالدي كه به نص صريح صحيح بخاري، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد مرتين

او قلب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به درد آورد.

صحيح بخاري، ج5، ص107

ما براي او هيچ ارزشي قائل نيستيم. امثال وليد هايي كه شراب مي خورد و نماز صبح را 4 ركعت مي خواند، براي اينها ارزشي قائل نيستيم. آنهايي كه مي آيند قلب اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به درد مي آوردند و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي فرمايد:

والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها.

قسم به خدا بعد از هر نمازي بر تو نفرين مي كنم.

الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص20

ما تابع حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هستيم. اگر حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از كسي ناراضي بودند، ما هم از آنها ناراضي هستيم و برائت خود را از آنها اعلام مي كنيم. ولي به آنها فحش نمي دهيم، اهانت نمي كنيم، جسارت نمي كنيم. فقط آنچه كه قرآن و روايات درباره آنها گفته است، به آن عمل مي كنيم.

نكته ظريفي كه بايد بگويم و إن شاء الله اگر توفيق باشد، بعدا بيان خواهم كرد، اين است كه:

تعدادي از صحابه، توسط پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آنها حد - زنا و شراب و سرقت - زده شد و تعدادي از افرادي كه در بيعت رضوان بودند، جزو اين نفرات بودند و حتي برخي از اين نفرات، در دوران خليفه دوم، شراب خوردند و خليفه دوم به اينها حد زد.

آيا اينها با عدالت صحابه مي سازد يا خير؟

 

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 422
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست