responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 390

بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبكر

کد مطلب: ٥٥٦٦ تاریخ انتشار: ٢٠ فروردين ١٣٨٨ تعداد بازدید: 32754 سخنراني ها » عمومي بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبكر
پاسخ به شبهات 88/01/20

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 20 / 01 / 88

 

استاد حسيني قزويني

در گذشته بحث هايي داشتيم پيرامون متهم ساختن شيعه بر بدعت كه معتقد بر نصب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر خلافت هستند. شبهاتي كه امروز، وهابيت مطرح مي كند، چيز تازه اي نيست. اگر شما كتاب هايي كه از دير زمان، عليه شيعه نوشته شده، مانند كتاب العثمانية جاحظ ـ متوفاي 255 هجري ـ را ببينيد، همين شبهات در آنجا هست. مركز اين شبهات در كتاب المغني في الإمامة قاضي عبد الجبار معتزلي ـ متوفاي 415 هجري ـ آمده است و بعد از او هم ابن تيميه همان حرف هاي قاضي عبد الجبار را برداشته است و رنگ و رو داده و مقداري هم فحش و ناسزا و افترائات افزوده است و به صورت كتاب منهاج السنة در آورده است و به تعبير آقاي سقَاف ـ از علماي بزرگ اهل سنت اردن ـ كه مي گويد زيبنده است كه اين كتاب را منهاج البدعة بناميم.

در رابطه با پاسخ اين شبهه، مفصل سخن گفته ايم و إن شاء الله باز هم در آينده، ادله شيعه را به صورت فشرده براي خلافت امير المومنين (عليه السلام) و امامت ائمه (عليهم السلام) خواهيم گفت.

اما آنچه كه دوستان از ما تقاضا كردند روي آن بحث شود و در حوزه هاي ما، امروز در آن موضوع بحث نمي شود، اين است:

حالا كه اهل سنت ما را متهم مي كنند شما كه معتقد به خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستيد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه نصب كرده است، بدعت است و دليل بر بطلان مذهب شماست، خود اينها چه دليلي دارند بر خلافت آقاي ابو بكر و عمر و عثمان؟ آيا آنها هم به كتاب و سنت و روايت يا اجماع استناد مي كنند يا خير؟

ادله آنها در ترازوي علمي گذاشته شود و ارزش علمي آن، كاملا مورد بررسي قرار بگيرد. لذا، به حول و قوه إلهي، شايد اين بحث، دو سه هفته طول بكشد و از عزيزان هم تقاضا دارم كه دقت بيشتري بنمايند.

يكي از ادله اي كه آقايان اهل سنت براي خلافت آقاي ابوبكر اقامه مي كنند، استدلال به كتاب قرآن است. شايد براي برخي ها تازگي داشته باشد كه بشنوند آقايان اهل سنت براي اثبات خلافت ابوبكر به آيه اي از آيات قرآن استناد مي كنند. اگر كتاب هاي كلامي اهل سنت را ببينيد، در رابطه با سوره الليل، بويژه آيات:

وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَي * الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّي

سوره الليل/آيه18-17

مي گويند كه اين آيه درباره ابوبكر نازل شده است و دليل بر أفضليت و شايستگي ابوبكر براي خلافت است.

من عين عبارتي كه آقاي إيجي ـ از بنيان گذاران كلام اهل سنت ـ در كتاب المواقف و آقاي سيد جرجاني در شرح مواقف آورده اند را قرائت مي كنم تا ببينيم كه از نظر ارزش علمي، چه جايگاهي دارد؟ ايشان مي گويد:

قال أكثر المفسرين و قد اعتمد عليه العلماء إنها نزلت في أبي بكر فهو أتقي و من هو أتقي فهو أكرم عند الله لقوله تعالي * "إن أكرمكم عند الله أتقاكم" و هو أي الأكرم عند الله هو الأفضل فأبو بكر أفضل ممن عداه من الأمة.

آيات ... درباره ابوبكر نازل شده است و او متقي ترين مسلمانان است و گرامي ترين مسلمانان نزد خداوند است. طبق اين آيه، أفضل أمت در نزد خداوند، ابوبكر است.

در ذيل آيه آمده است:

"و ما لأحد عنده من نعمة تجزي" يصرفه عن الحمل علي علي إذ عنده نعمة التربية فإن النبي ربي عليا و هي نعمة تجزي و إذا لم يحمل عليه تعين أبو بكر.

اين آيه، درباره حضرت علي (عليه السلام) نمي تواند باشد، زيرا بر گردن علي، نعمت تربيت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اين نعمتي است كه نيازي به پاداش دارد. وقتي اين آيه درباره علي تطبيق نكند، منحصرا در رابطه با ابوبكر است

المواقف للإيجي، ج3، ص630

ايشان در اينجا تصريح دارد بر اينكه علي بن أبي طالب (عليه السلام)، تربيت شده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اگر بنا باشد ما دنبال فضيلت بگرديم، فضيلتي بالاتر از اين كه يك فردي از اول كودكي تا آخرين لحظات عمرش، ملازم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و تربيت يافته پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، نمي توانيم داشته باشيم. اينها به ما اعتراض مي كنند كه شما نسبت به صحابه، جسارت مي كنيد و مي گوييد كه غير از 4، 5 نفر، همه مرتدّ شدند و در حقيقت، اين جسارت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در طول اين 23 سال، ـ نستجير بالله ـ عرضه تربيت كردن نداشت، جز اين تعداد. ما اين را بارها جواب داده ايم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افراد را ملزم به ايمان نمي كرد:

فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ

سوره آل عمران/آيه20

إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ

سوره قصص/آيه56

اين قابليت در شخص است كه مي تواند هدايت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بپذيرد يا نپذيرد. خود صحيح مسلم و صحيح بخاري آورده اند بر اين كه:

لتتبعن سنن من قبلكم شبرا بشبر.

ما ملت مسلمان، قدم به قدم راه ملت هاي گذشته را طيّ خواهيد كرد.

صحيح البخاري، ج4، ص144 - صحيح مسلم، ج8، ص57

اگر اين طور است، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال دعوت كرد:

وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ

سوره هود/آيه40

آيا اين نقص بر حضرت نوح (عليه السلام) است؟ نه والله!

حضرت موسي (عليه السلام) با آن تلاش و زحمت و با آن معجزات پي در پي كه براي بني إسرائيل آورد، وقتي اينها از روي رود نيل رد شدند و سپاه فرعون، جلوي چشمشان غرق شد، همين كه رفتند به خاكي، ديدند كه بت پرست ها درختي را پرستش مي كنند و از حضرت موسي (عليه السلام) خواستند:

اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ

سوره اعراف/آيه138

اگر اين طوري است، ديگر جسارتي در كار نيست. مضافا اينكه خود شما مي گوييد حضرت علي (عليه السلام) تربيت شده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، تربيت شده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شايستگي براي نصب خلافت ندارد، ولي كسي كه يك پاسي از عمرش را به بت پرستي گذرانده و بعد مسلمان شده، ايشان به خاطر اينكه شما معتقد هستيد يك اموالي را در اختيار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است ـ گرچه ما معتقديم كه دروغ است و هيچ ريشه تاريخي ندارد و علامه اميني (ره) پنبه اين ادعا را در الغدير زده است و إن شاء الله اگر نياز شد، در اين مورد بحث خواهيم كرد ـ ، أتقي و أكرم و أفضل مي شود، ولي فردي كه تربيت شده نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، او أتقي و أكرم و أفضل نيست؟

آقاي طبري هم در تفسيرش، جلد 30، صفحه 287 چند روايت را نقل مي كند كه اين آيه در شأن ابوبكر نازل شده است.

در پاسخ به اين شبهه، چند نكته است كه عزيزان بايد مقداري دقت كنند:

جواب اول:

اگر شما دنبال افضل مي گرديد، چطور اكل از قفا مي كنيد و يك آيه اي را مي خواهيد با چند كيلو چسب بچسبانيد و أفضليت آقاي ابوبكر را اثبات بكنيد؟ با اين كه شما روايات متعددي را در معتبرترين كتاب هاي تان نقل كرده ايد كه أفضل أمت، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. اگر به دنبال أفضل هستيد، فرضا اگر اين آيه هم دلالت بر أفضليت ابوبكر بكند، معارض است با روايات متعددي كه شما با سندهاي صحيح نقل كرده ايد بر افضليت علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر همه أمت.

حديث اول:

احمد بن حنبل ـ امام حنابله كه به عنوان يك محدّث توانمند، مورد تأئيد همه اهل سنت است ـ مي گويد:

ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه.

آن فضائلي كه با سندهاي صحيح براي علي است، براي هيچ يك از صحابه همچنين فضائلي نيست.

مناقب احمد، ص162

اگر شما دنبال افضليت مي گرديد، چطور اين گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضليت نمي گيريد؟ اما مي خواهيد با آن آيات، چند روايت جعلي و ضعيف را بياوريد و افضليت ابوبكر را ثابت كنيد. البته تكليف آن روايات را هم روشن مي كنيم كه همه شان ضعيف است و ارزش استناد هم ندارد. فرضا اگر ارزش استناد داشته باشد، معارض با اينهاست. آقاي ابن عبد البر ـ از استوانه هاي علمي اهل سنت ـ مي گويد:

لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روي في فضائل علي بن أبي طالب.

رواياتي كه با بهترين سند، در فضيلت علي بن أبي طالب آمده است، در فضيلت أحدي از صحابه نيامده است.

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1115 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج7، ص298 ـ الإصابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص464

حديث دوم:

عزيزان، اين روايات را يادگاري از ما داشته باشند. آقايان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علي (عليه السلام) مي كنند. روايت را ببينيد و بعد برويد هزار روايتي كه ما در فضائل حضرت علي (عليه السلام) مي آوريم، به پاي اين روايت مي رسد يا خير؟ شما، يك هفته درباره فضيلت حضرت علي (عليه السلام)، روايت نقل كنيد و بعد يك نفر هم اين روايت را نقل كند.

نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود:

و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصاري في عيسي بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة.

قسم به خدايي كه جان من در قبضه قدرت اوست! اگر اين دلهره را نداشتم كه مردم درباره تو غلوّ كنند، همان گونه كه درباره عيسي غلوّ كردند، درباره تو سخني را مي گفتم كه از كنار هيچ مسلماني عبور نمي كردي، مگر اينكه خاك زير پاي تو را برمي داشتند و با آن، تبرك مي جستند.

المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص320، حديث951 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص131 ـ علل الحديث لإبن أبي حاتِم، ج1، ص313 - المناقب للخوارزمي، ص311

چقدر روايت زيبايي؟ شما اگر 500 روايت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علي (عليه السلام) را در يك كفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در كفه ديگر آن، اين روايت سنگيني مي كند. در خانه اگر كس است، يك حرف بس است. اگر شما دنبال فضيلت مي گرديد، چرا سوراخ دعا را گم كرده ايد؟ شما، هزاران روايتي كه در فضيلت آقايان ابوبكر و عمر و عثمان و ديگر صحابه آورده ايد را در يك كفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در كفه ديگر. آيا بالاتر از اين أفضليت؟

حديث سوم:

در كتاب صحيح مسلم نقل مي كنند در رابطه با قضيه جنگ خيبر كه داستان مفصلي دارد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست ابوبكر داد و رفت و شكست خورده برگشت. به دست عمر داد و رفت و شكست خورده برگشت. بطوري كه بين سپاه و ابوبكر و عمر، اختلاف بود كه لشكر، ابوبكر و عمر را مي ترساند يا ابوبكر و عمر، لشكر را كه نتوانستند حمله كنند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله.

فردا، پرچم را به دست كسي مي دهم كه او خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دوست دارد و خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم او را دوست دارند.

صحيح مسلم، ج5، ص195 و ج7، ص120

اگر به دنبال أفضليت مي گرديد، كدام أفضليت بالاتر از اين كه خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست دارند؟ آيا به دنبال فضلي بهتر از اين هستيد؟ حتي در روايات متعدد آورده اند كه خود خليفه دوم مي گفت:

اي كاش! يكي از فضائلي را كه خداوند به علي داده، به من هم مي داد و اين، بهتر بود از تمام ثروت روي زمين.

از جمله اينها، قضيه پرچم است كه مي گويد در آن روز، همه صحابه، گردن ها را دراز كرده بودند كه شايد اين فضيلت، نصيب آنها شود و فرداي آن روز هم پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست امير المومنين (عليه السلام) داد و رفت و فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان كرد.

پس جواب اول از اين استدلال اين است كه اين فضيلتي كه شما براي آقاي ابوبكر براي تصدّي خلافت مي سازيد و از آيه بالا استفاده مي كنيد و از أتقي بودن، أفضل بودن و أكرم بودن او را ثابت مي كنيد، معارض است با رواياتي كه خودتان نقل كرده ايد در فضائل امير المومنين (عليه السلام).

در قرآن به آيه بيعت رضوان اشاره دارد، ولي در اين آيه مي گويد:

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَي نَفْسِهِ

سوره فتح/آيه10

رضايت ما مشروط بر اين است كه بعدا بيعت شكني نكنند.

ولي در آنجا قاطعانه مي گويد: يحبه الله و رسوله.

محبت، غير از رضايت است. شايد يك نفر از بچه هايش رضايت داشته باشد، ولي محبتش به يكي از فرزندانش بيشتر است. محبت، خيلي بالاتر از رضايت است. شايد رضايت، پله اول از ده پله محبت باشد.

جواب دوم:

يكي از چيزهايي كه آقايان در برابر ما استدلال مي كنند، اين است كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد، 50، 60 روايت در فضائل آقاي ابوبكر و عمر آورده اند، تا جايي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است:

لو كنت متخذا خليلا من أمتي لاتخذت أبا بكر خليلا.

اگر بنا بود كه براي خودم دوست انتخاب كنم، ابوبكر را انتخاب مي كردم.

صحيح البخاري، ج1، ص120 - صحيح مسلم، ج2، ص68

لو لم أبعث لبعث عمر بن الخطاب.

اگر بنا بود من به پيامبري مبعوث نشوم، عمر بن خطاب به پيامبري مبعوث مي شد.

كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص581 - الكامل لإبن عدي، ج3، ص155 ـ ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص50

لو كان في أمتي محدّثا لكان عمر بن الخطاب.

اگر يك نفر در أمت من، شايسته بود با ملائكه سخن بگويد، آن فرد، عمر بن خطاب است.

درباره عمر و ابوبكر و عثمان ده ها و صدها روايت جعلي نقل كرده اند.

ما يك سوالي از اين آقايان داريم:

در سقيفه بني ساعده، بين مهاجرين و انصار در رابطه با خلافت، درگيري شديدي بود. حتي سعد بن عباده را زير دست و پا له كردند و بيني حباب بن منذر را شكستند و منكم أمير و منا وزير مي گفتند. انصار مي گفتند كه ما أفضليم؛ چون گسترش اسلام، به بركت حمايت ما بوده و مهاجرين مي گفتند كه ما اولين مسلمان هستيم. تا اينكه آقاي ابوبكر يك روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواند كه دهان همه بسته شد و گفت: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

الأئمة من قريش.

ائمه از قريش هستند.

بعد از اين روايت، صحابه و انصار هيچ حرفي نزدند.

اگر شما مي فرماييد كه اين همه روايت در فضيلت جناب ابوبكر و عمر است و اينها را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، قطعا اينها به گوش ابوبكر و عمر و ابو عبيده جراح و غيره رسيده بود و بهترين و ضروري ترين وقتي كه به اين روايات نياز داشتند، سقيفه بني ساعده بود. اگر اين روايات را نقل مي كردند، دهان همه بسته مي شد. ولي يكي دانه از اين روايات را نقل نكردند. اضافه بر اين، در طول اين 3 سال خلافت ابوبكر، يك دانه از اين روايات را ابوبكر نقل نكرد. در طول اين 12 سال خلافت عمر، يك دانه از اين روايات را نقل نكرد. تمام اينها براي دوران بني اميه است. اگر همچنين رواياتي بود، يكي از اينها را در سقيفه بني ساعده مطرح مي كردند. تنها چيزي كه در آنجا گفتند، اين بود: الأئمة من قريش.

امير المومنين (عليه السلام) هم آمد اعتراض كرد و فرمود:

اينها به درخت استناد كردند و ميوه درخت را ضايع كردند.

اگر بنا باشد ائمه از قريش باشد، بني هاشم، أفضلِ قريش است. اگر يكي از اين روايات صحيح مي بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، اينها بايد در سقيفه بني ساعده، مطرح مي كردند. در دوران خلافت آقاي ابوبكر و عمر مطرح مي كردند. در آن وقت كه قبائل متعددي در برابر ابوبكر قيام كرده بودند در «جنگ ردّه»، يكي از اين روايات را براي آن مسلمانان مطرح مي كردند و آنها دست از اين جنگ مي كشيدند. حال آنكه ما نمي بينيم يك مورد از اين روايات را ابوبكر و عمر يا ديگران در زمان خلافت اينها استناد كرده باشند.

اگر شما بفرمائيد آيا حضرت علي (عليه السلام) استناد كرده است؟ بله. به دنبال تصدّي خلافت ابوبكر، فرداي آن روز، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) آمد به مسجد و در جمع مهاجرين و انصار فرياد بر آورد:

أنسيتم قول رسول الله في غدير خم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه.

هل ترك أبي يوم غدير خم لاحد عذرا.

اباذر در روز دوم يا سوم آمد احاديث متعددي در خلافت حضرت علي (عليه السلام) گفت و او را زدند و دست و پايش را شكستند و از مسجد بيرون انداختند. سلمان آمد و استناد كرد، او را هم زدند و بيرون انداختند. أم أيمن زنش آمد در مسجد استدلال كرد كه خليفه درست و حسابي، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و عمر شروع كرد و گفت:

ما للنساء و لها في الأمور؟

به زنان چه مربوط است كه در اين قضايا دخالت كنند؟

امير المومنين (عليه السلام) در طول اين 25 سال، مرتب، مسائل مربوط به خلافتش را مطرح كرد. بهترين جائي كه علي بن أبي طالب (عليه السلام) تمام فضائلش را از ريز و درشت مطرح كرد، روز شورا است. روزي كه امير المومنين (عليه السلام) مي فرمايد:

فيا لله و الشوري.

به خدا پناه مي برم از شوراي عمر.

مي گفت:

به قدري من مورد تحقير قرار گرفتم كه مرا آوردند در كنار عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف و سعد بن وقاص با هم كانديد كردند.

وقتي نشستند براي رأي گيري كه كدام يك از اين شش نفر صلاحيت خلافت را دارد، در آنجا امير المومنين (عليه السلام) بيش از 60، 70 مورد از فضائل خودش را براي آنها بيان كرد. يا حتي شما ببينيد در رابطه با «حديث غدير خم»، اهل سنت بيش از 50 روايت نقل كرده اند مقاسمه امير المومنين (عليه السلام) با صحابه را. امير المومنين (عليه السلام) صحابه را سوگند داد و گفت:

شما را به خداي وحده لا شريك له قسم مي دهم: هر كسي كه شنيده پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق من گفت: من كنت مولاه فعلي مولاه، بلند شود و شهادت بدهد. حدود 35 نفر از كساني كه در جنگ بدر بودند، بلند شدند شهادت دادند بر اينكه ما اين مطلب را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيديم. چند نفر هم بلند نشدند و حضرت علي (عليه السلام) فرمود: اي أنس! چرا تو بلند نشدي؟ گفت: من پير شده ام و حافظه ام ياري نمي كند. امير المومنين (عليه السلام) فرمود: تو دروغ مي گويي، خداوند چشمانت را كور كند. همه نوشته اند كه نفرين امير المومنين (عليه السلام) باعث شد أنس بن مالك چشمانش را از دست بدهد. حدود 10، 12 نفر از كساني كه ممانعت كردند و كتمان كردند حديث غدير را، امير المومنين (عليه السلام) كه مظهر رحمت بود، نفرين كرد و اينها هم گرفتار شدند.

اگر ما مي گوييم براي خلافت حضرت علي (عليه السلام) نصّ داريم، مدعي هستيم كه امير المومنين (عليه السلام) هم در طول 25 سال و هم در طول 5 سال خلافت خود، به كرّات و مرّات، استدلال كرده است بر حقانيت خودش به سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر خلافتش. ولي شما يك مورد هم نداريد.

جواب سوم:

شما مي گوييد كه اين آيه در حق ابوبكر نازل شده است، حال آنكه مفسرين مورد اعتماد خودتان مي گويند كه اين آيه، ارتباطي با ابوبكر ندارد. آقاي ابن أبي الدحداح كه يكي از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، داستانش را همه مي دانند و من فقط خلاصه اش را عرض مي كنم و مصادرش را مي گويم:

شاخه هاي درخت خرماي يكي از صحابه، به خانه يكي ديگر از صحابه افتاد. وقتي كه اين خرما مي رسيد، بچه هاي اين صحابه، گاهي از اين خرما مي خوردند. صاحب اين خرما مي آمد و از دست اين بچه ها، خرما را مي گرفت. حتي گاهي از دهان او بيرون مي كشيد. اين آقا آمد خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گلايه كرد كه اين درخت آمده به خانه من و ... و برخورد ايشان اين گونه است. حضرت، اين صحابه را خواست و فرمود: اگر اين درخت را به من بدهي، من ضامن مي شوم كه در بهشت، يك درخت خوبي براي تو بدهند. گفت: اين درخت، بهترين درخت خرماي من است و من حاضر نيستم اين درخت را به هيچ قيمتي از دست بدهم. يكي ديگر از صحابه به نام إبن أبي الدحداح آمد خدمت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: اگر من بروم اين درخت را بخرم و به شما بدهم، شما ضمانت مي كنيد اين درخت بهشتي را براي من؟ حضرت فرمود: بله. اين صحابه رفت به دنبال خريدن آن درخت و گفت هر چقدر كه بگويي مي دهم و صاحب آن درخت گفت: من اين درخت را نمي فروشم. اگر 40 درخت خرما به من بدهي، من اين درخت را به تو مي دهم. گفت: باشد، آن 40 درخت را مي دهم. رفت سند 40 درخت خرما به نام صاحب درخت نوشت و اين درخت را از او گرفت و خندان و خوشحال آمد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه اين درخت را من خريدم و مال شما باشد. حضرت آن صحابه فقير را طلب كرد و گفت: از اين به بعد، اين درخت، متعلق به توست وآن شخص، هيچ حقي ندارد.

بعد از اين ماجرا بود كه اين سوره نازل شد. شما ببينيد اين عبارت آقاي قرطبي را ـ كه از مفسرين توانمند اهل سنت است و مشهور است كه تفسير قرطبي، عصاره و چكيده تفاسير اهل سنت است ـ كه صراحت دارد:

و روي عن ابن عباس: إن السورة نزلت في أبي الدحداح في النخلة التي اشتراها بحائط له. كان لرجل من الأنصار نخلة، يسقط من بلحها في دار جار له، فيتناول صبيانه، فشكا ذلك إلي النبي صلي الله عليه و سلم ... فنزلت "و الليل إذا يغشي" إلي آخر السورة في بستان أبي الدحداح و صاحب النخلة. "فأما من أعطي و اتقي" يعني أبا الدحداح، "و صدق بالحسني" أي بالثواب، "فسنيسره لليسري" يعني الجنة، "و أما من بخل و استغني" يعني الأنصاري،"و كذب بالحسني" أي بالثواب، "فسنيسره للعسري" يعني جهنم، "و ما يغني عنه ماله إذا تردي" أي مات.

تفسير القرطبي، ج20، ص90

اين عبارتي است كه آقايان نقل كرده اند و ارتباطي به آقاي ابوبكر ندارد. آقاي ابن أبي حاتم، از مفسران بنام اهل سنت است و حتي آقاي ابن تيميه، تئورسين وهابيت، مي گويد يكي از تفاسير مورد اعتماد، تفسير إبن أبي حاتم است. تفسير إبن أبي حاتم، مملوّ است از روايات فضائل امير المومنين (عليه السلام). احاديثي كه در خلافت امير المومنين (عليه السلام) يا در فضيلتش عليه ديگران آورده اند، در ذيل آيات قرآن، تفسير إبن إبي حاتم آورده است. ابن تيميه مي گويد:

كتفسير ابن جريج و اين أبي حاتم و غيرهم من العلماء الأكابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها بالتفسير.

اين مفسران، لسان صدقي در اسلام دارند و تفاسير اينها، متضمّن رواياتي است كه انسان مي تواند در تفسير قرآن به آنها اعتماد كند.

منهاج السنة، ج7، ص178

آقاي ابن أبي حاتم در تفسيرش، جلد 10، از صفحه 34 تا 39 اين روايت را نقل كرده است.

حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك اين روايات را آورده است و مي گويد اين روايت:

صحيح علي شرط مسلم.

مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص20

پس اينكه آقايان اهل سنت استناد مي كنند به اين آيه بر افضليت ابوبكر و افضليت هم دليل شايستگي او براي خلافت است، اصلا اين آيه ارتباطي به ابوبكر ندارد.

جواب چهارم:

اين روايت ضعيف است و ارزش استناد ندارد و بزرگان خود شما گفته اند كه ضعيف است.

آقاي هيثمي در مجمع الزوائد اين روايت را آورده است كه اين آيه نازل شده است درباره ابوبكر و مي گويد:

في سنده مصعب بن ثابت و فيه ضعف.

در سند اين روايت، مصعف بن ثابت است و اين روايتْ ضعيف است.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص50

آقاي عقيلي ـ از شخصيت هاي برجسته اهل سنت ـ در كتاب الضعفاء ـ كه مفصل ترين كتابي است كه راويان ضعيف در آن آمده است ـ، صراحت دارد بر اينكه آقاي مصعب بن ثابت كه اين روايت را نقل كرده است، احمد بن حنبل گفته است:

ضعيف الحديث.

الضعفاء للعقيلي، ج4، ص196

آقاي ابن حبان ـ از استوانه هاي رجالي اهل سنت ـ مي گويد:

منكر الحديث، ممن ينفرد بالمناكير عن المشاهير.

آقاي مصعب، كسي است كه احاديث منكر را از شخصيت هاي برجسته و مجهول نقل مي كرد.

المجروحين لإبن حبان، ج3، ص29

آقاي ابن حجر هم نقل مي كند از ـ بنيان گذار علم رجال اهل سنت ـ آقاي ابن مَعين كه مي گويد:

أنه ضعيف. عن النَسائي أنه ليس بالقوي في الحديث.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج10، ص144 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص20

جواب پنجم:

شما كه مي گوييد اين آيات درباره ابوبكر نازل شده است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است از قول عايشه أم المؤمنين كه مي گويد:

در حق ما دودمان ابوبكر، هيچ آيه اي نازل نشده است، غير از قضيه اتهام من به زنا در قضيه إفك.

شما مي خواهيد اين آيه را به زور بچسبانيد به ابوبكر؟ شما راست مي گوييد يا عايشه؟

يك روزي آقاي مروان در مدينه بر بالاي منبر بود. در رابطه با فضائل آقاي معاويه و يزيد سخن گفت و مي خواستند براي يزيد بيعت بگيرند. عبد الرحمن ـ پسر ابوبكر ـ بلند شد اعتراض كرد و گفت: يزيد، شايستگي براي خلافت را ندارد و شما اسلام را به صورت وراثتي در مي آوريد. مروان عصباني شد و گفت: آقاي عبد الرحمن! در حق تو اين آيه نازل شد:

وَ الَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا

سوره احقاف/آيه17

و بايد ساكت باشي.

فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذري.

عايشه از پشت پرده گفت: خداوند در حق ما دودمان ابوبكر، آيه اي را نازل نكرده است، مگر در قضيه إفك كه عده اي از صحابه مرا متهم به رابطه نامشروع كردند و آن آيه نازل شد.

صحيح بخاري، ج6، ص42، حديث4828

اگر آيات سوره الليل در حق ابوبكر بود، بايد عايشه مي گفت كه اين آيه درباره ما نازل شده است. البته اگر كسي بخواهد در اينجا زيرآبي برود و چيزي بگويد، خود آيه غار هم زير سوال مي رود. گرچه برخي از محققين نقل كرده اند كه آيه غار مربوط به خليفه اول، ابوبكر نيست و فرد ديگري به نام ابوبكر بوده است. ما معتقد هستيم كه آيه غار، مدح براي خليفه اول نيست، بلكه مذمّت براي ايشان است. فضيلت براي امير المومنين (عليه السلام) است:

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ

سوره توبه/آيه111

در قضيه خوابيدن امير المومنين (عليه السلام) در رختخواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه اين آيه نازل شد. اين فضيلت است نه آيه غار كه مي فرمايد:

إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا

سوره توبه/آيه40

در سه جاي قرآن، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ آمده است: سوره توبه، آيه 26 و سوره فتح، آيه 26 و اينجا. هر جا كه سكينه نازل شده است، هم بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و هم بر مؤمنين. تنها جايي كه سكينه آمده براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بدون مؤمنين، همين آيه غار است. از اول آيه، همه ضمائر، تثنيه است. يا بايد ضمير كلمه عليه به ابوبكر برگردد كه بايد بگوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيازي به سكينه ندارد، حال آنكه در دو سوره ديگر آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين سكينه نياز دارد و اگر بگوييد كه مراد از عليه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و در حقيقت، ايماني نديده است تا خداوند بگويد: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِماو مضافا اينكه در وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ، لا شك و لا ريب كه مراد از آن، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. البته اين تعبيري است كه شيخ مفيد (ره)، شيخ مرتضي (ره)، علامه حلي (ره) و بزرگان ديگر دارند درباره آيه غار.

پس ما 5 دليل آورديم كه استدلال و استناد آقايان اهل سنت بر آيات سوره الليل براي اثبات خلافت ابوبكر، طبق نظر خود اهل سنت، باطل است.

اين آقايان اهل سنت چندين روايت آورده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبكر را براي خلافت نصب كرده است؛ چه نصّ جليّ و چه نصّ خفيّ؛ چه روايت صريح و چه روايت كنائي.

به حول و قوه إلهي اين روايات را مفصل خواهم خواند. مثلا يكي از آنها اين است:

إقتدوا بالذين من بعدي أبا بكر و عمر.

بعد از من از ابوبكر و عمر پيروي كنيد.

سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53

حالا ما كاري نداريم كه خود آقايان گفته اند اين روايت جعلي و ساختگي است.

يك روايت از قول شخص خليفه اول در صحيح بخاري و صحيح مسلم است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را براي خلافت نصب نكرده است؛ نه ابوبكر را و نه حضرت علي (عليه السلام) را. در اين طور قضايا، در قاعده الزام، ما أخذ مي كنيم به ما يلزمون به أنفسهم. يعني اگر بنده با يك آقايي به محكمه برويم و من بگويم كه عباي ايشان براي من است و از من دزديده است و ايشان هم بگويد اين عباي من است و فلاني دزديده است. قاضي چه مي كند؟ از من سوال مي كند اين عبائي كه پوشيدي، براي كيست؟ من مي گويم: براي ايشان است. مي گويد: پس عبايت را در بياور و بده به ايشان. مي گويم: اين عبائي كه روي دوش ايشان است، مال من است. مي گويد: إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز. شما اعتراف كرديد كه اين عبا براي ايشان است و از شما مي گيريم به ايشان مي دهيم. اما اينكه مي گويي: عبائي كه ايشان پوشيده است، براي شماست، بايد دليل و بيّنه بياوري. مادامي كه بيّنه نياوري، شما به اين عبا دسترسي نداري.

لذا جناب عمر مي گويد:

پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، نه ابوبكر را و نه علي را براي خلافت منصوب نكرد.

اين كه مي گويد ابوبكر را منصوب نكرد، إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز و ما آن را أخذ مي كنيم، اما اين كه مي گويد حضرت علي (عليه السلام) را نصب نكرده است، ما نطلب بالدليل و دليل شما چيست؟ ما بر ادعاي مان دليل داريم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را براي خلافت نصب كرده است.

اين كه خليفه دوم مي گويد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبكر را براي خلافت نصب نكرد.

ريشه تمام رواياتي كه اينها استدلال مي كنند بر حقانيت ابوبكر و ... را مي زند و معلوم مي شود كه تمام اينها، ساختگي است. بخاري نقل مي كند:

وقتي كه خليفه دوم توسط ابو لؤلؤ مجروج شده بود، در بستر بيماري بود و آمدند به او گفتند:

ألا تستخلف؟ قال: إن إستخلف، فقد إستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلي الله عليه و سلم.

خليفه و جانشين بعد از خودت را معرفي نمي كني؟ گفت: اگر خليفه و جانشين معين كنم، پيروي كرده ام از ابوبكري كه خليفه معين كرده است و اگر كسي را براي خلافت معين نكنم، پيروي كرده ام از كسي كه از من بهتر بود و او هم رسول الله است.

صحيح بخاري، ج4، ص2256 و ج8، ص126 ـ صحيح مسلم، ج3، ص1454 و ج6، ص4

البته باز هم ما در اينجا زير آبي مي رويم و داخل پرانتز مي گوييم آنكه قرآن او را أسوه قرار داده است، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است:

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

سوره أحزاب/آيه21

و نگفته است:

و لقد كان لكم في أبي بكر أسوة حسنة.

خود همين روايت جناب خليفه دوم، بيشتر به ضررش است تا به نفعش. پس خود خليفه دوم صراحت دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبكر را به عنوان خليفه معين نكرده است؛ يعني خلافت ابوبكر، مستند به سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود.

ما از حدود 12 نفر از علماي توانمند اهل سنت و استوانه هاي علمي و كلامي و تفسيري و فقهي اهل سنت داريم كه همه صراحتا گفته اند:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبكر را به عنوان خليفه معين نكرد.

إن شاء الله اينها را در جلسات بعدي، مفصل عرض خواهيم كرد. مضافا اين كه آقايان اهل سنت گفته اند اين حديث:

إقتدوا بالذين من بعدي أبا بكر و عمر.

سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53

حديث جعلي و ساختگي است و هم اين حديث:

عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين.

مسند احمد، ج4، ص126 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص96

جعلي است و حتي خود ابن تيميه مي گويد كه اين حديث، ساختگي است. چون اصطلاح خلفاء راشدين در زمان خلافت امير المومنين (عليه السلام) مطرح شد و در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، واژه خلفاء راشدين مطرح نبوده است.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

 

«««و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»»»



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 390
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست