responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 217

حديث «وصايت» از زبان اهل بيت در كتب اهل سنت

کد مطلب: ٥٣٤٩ تاریخ انتشار: ١٦ آذر ١٣٩١ تعداد بازدید: 2354 سخنراني ها » شبکه ولايت حديث «وصايت» از زبان اهل بيت در كتب اهل سنت
حبل المتين 91/09/16



 

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 16 / 09 / 91

استاد قزويني:

هدف ما اهانت به مقدسات هيچ مذهبي ؛ به ويژه به اهل سنت نيست.

ما اهانت به مقدسات اهل سنت را گناهي بزرگ و ذنب لا يغفر مي دانيم و تمام تلاش مان هم بر اين است كه كوچك ترين مسئله اي كه احساسات عزيزان اهل سنت را جريحه دار كند، در اين شبكه مطرح نشود.

اگرچه ما معصوم نيستيم، شايد از خود ما يا ديگر عزيزان ما مطالبي در اين زمينه بيان شود، ما پيشاپيش از عزيزان اهل سنت پوزش مي طلبيم؛ ولي اگر بنا باشد كه نقل مطلب از كتب اهل سنت اهانت باشد، قبل از ما اين اهانت را علماي بزرگ اهل سنت؛ مثل بخاري و مسلم و احمد بن حنبل و ديگر علماي اهل سنت، روا داشته اند.

ما از عزيزان اهل سنت اين انتظار را داريم كه اگر مطلبي از كتب آن ها نقل مي شود كه تا به حال به گوش آن ها نرسيده است و صلاح هم نبوده است كه برسد؛ چون آقايان مي ديدند كه اگر اين مطالب را بيايند در خطبه هاي نماز جمعه و بالاي منابر بگويند، قطعا به صلاح آن ها نيست؛ حتي بعضي از بزرگان مثل ذهبي مي گويد: بعضي از احاديث را ما بايد تلاش كنيم كه محو و نابود كنيم؛ چون اين قضايا باعث مي شود كه جامعه اهل سنت نسبت به صحابه بد بين شود.

اين چه منطقي است، بايد خود عزيزان بيننده قضاوت كنند.

ايام، ايام محرم است، ايام عزاداري اهل بيت عصمت و طهارت است.

ما ديديم كه امسال در طول اين 14 قرن مراسم عزاداري سرور آزادگان در داخل و خارج ايران با شكوه تر و با عظمت تر از هر سال برگذار كرديد؛ بر خلاف ميل آن دسته از وهابي ها و دشمنان اهل بيت كه تمام تلاش خودشان را به كار مي بردند تا اين عزاداري ها يا صورت نگيرد و يا به صورت كم رنگ باشد.

هذا من فضل ربي

اين ها هرچه مي توانند در اين زمينه تلاش كنند؛ چون هر موضعي را كه در اين شبكه هاي وهابي يا به قول اين آقايان خودشان، شبكه هاي لاشخوران انجام مي گيرد، تأثيرات به عكس نظر وهابي ها مي گذارد.

اين ها از همان اول محرم يك سري كليپ درست كردند و عزاداري هاي شيعيان را با عزاداري مسيحيان مقايسه كردند و مي گويند: اين عزاداري در مسيحيت هم بوده و در شيعه هم بوده است.

مگر يك چيزي كه در ميان مسيحي ها بود، اگر مسلمان ها آن را انجام دادند، اين دليل بر بطلان است؟

قرآن به صراحت مي فرمايد:

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.

سوره بقره آيه 183

اگر مسلمان ها روزه مي گيرند، يك نفر هم بيايد روزه گرفتن مسلمان ها را با روزه مسيحي ها يا يهودي ها يا اديان گذشته مقايسه كند. آيا اين منطقي است؟

اين آقايان اگر يك مقداري به عقل و وجدان شان مراجعه كنند، اين كارهاي شان كارهاي بچه گانه و احمقانه است.

حضرت عيسي همان لحظه اول فرمود:

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا.

سوره مريم آيه 30 و 31

يك كسي هم بيايد نماز و زكات حضرت عيسي و مسيحيت را مقايسه كند با زكات مسلمان ها و بعد بگويد: مسلمان ها عين همان كاري را كه مسيحي ها انجام مي دادند انجام مي دهند.

خود اين آقايان در شبكه هاي شان گفته اند ودر صحاح شان هم آمده است: نبي مكرم وقتي به مدينه آمد، آقايان مي گويند: تاسوعا و عاشورا بوده است و ديد كه يهودي هاي مدينه همه روزه گرفتند.

حضرت فرمود: چرا اين ها روزه اند؟ گفتند: به خاطر نجات حضرت موسي از دست فرعونيان روزه گرفته اند. حضرت فرمود: اگر بنا باشد كسي به خاطر احترام به موسي روزه بگيرد، من از شما يهودي ها سزاوارتر هستم.

پيغمبر اكرم آمد روز عاشورا يا تاسوعا را روزه گرفت.

پس يك شخصي هم بيايد بگويد: پيغمبر شما هم به تبع از يهودي ها عاشورا را روزه گرفتند.

با اين كه ما روايات متعددي از ائمه عليهم السلام نقل كرديم كه مي فرمودند: كساني كه روز عاشورا روزه مي گيرند، خدا همان پاداش بني مرجانه را به آن ها مي دهند.

از امام صادق سؤال مي كنند كه پاداش بني مرجانه چيست؟

حضرت فرمود: آتش جهنم.

الآن خداي عالم طبق مصالحي پرده روي حقايق و اعمال كشانده است؛ ولي آن كسي كه به گوشش رسيد كه روزه گرفتن روز عاشورا پاداش آتش جهنم دارد، آن وقتي كه ديد پشيمان مي شود؛ ولي پشيماني هيچ سودي ندارد؛ ولي آن كسي كه به گوشش نرسيده است معذور است.

مجري:

آيا از زبان اهل بيت عليهم السلام حديث وصايت در كتب اهل سنت آمده است؟

استاد قزويني:

ما در گذشته بحث حديث وصايت را در حديث دار با سند هاي صحيح و متعدد كه اولين روزي كه نبي مكرم رسالت خودشان را علني اعلام فرمودند مطرح كرديم.

حديث:

لكل نبي وصي ووارث وان عليا وصيي ووارثي

الكامل في ضعفاء الرجال، ج 4، ص 14

هر پيغمبر وصي داشته و وصي من هم علي بن ابي طالب است را با سند صحيح نقل كرديم.

حديث «وصي من بهترين اوصياء است» را مطرح كرديم و احاديث متعدد ديگري كه گفتيم: اگر اين ها سندا هم ضعيف باشد، همديگر را تقويت مي كند.

12 روايت يقوي بعضها بعضا ويوجب العلم

عبارت ابن تيميه را آورديم كه مي گويد: كثرت طرق و تعدد طرق همديگر را تقويت مي كند و علم آور است:

ولو كان الناقلون فجارا فساقا

مجموع الفتاوي، ج 18، ص 26

اگرچه ناقلين فاسق و فاجر هم باشند.

تمام آن افرادي كه ما آورديم جزء ثقات بودند.

امروز با توجه به سؤال جناب آقاي محسني، ببينيم خود حديث وصيت در لسان اهل بيت، اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام، آيا مطرح بوده يا نه؟

خوارزمي از اميرالمؤمنين نقل مي كند كه معاويه تعدادي از افراد را فرستاده بود خدمت اميرالمؤمنين و مطالبي را گفتند و نسبت به اميرالمؤمنين اظهار ارادت كردند و اميرالمؤمنين خطاب به آن ها فرمود:

معاشر الناس انا أخو رسول الله صلي الله عليه وآله ووصيه ووارث علمه، خصني وحباني بوصيته واختارني من بينهم.

المناقب، الموفق الخوارزمي، ص 222

من برادر پيغمبر و وصي پيغمبر هستم و وارث علم پيغمبر هستم و وصيت را مخصوص من قرار داده است و براي وصيت، در ميان همه من را انتخاب كرده است.

اين عبارتي است كه واقعا صريح از مناقب خوارزمي كه از او به امام و علامه در سير و تاريخ تعبير مي كنند.

در نهج البلاغه در جاي جاي اين كتاب اميرالمؤمنين سلام الله عليه بحث خلافت و وصايت و امامت خود و اين كه شايسته ترين فرد براي امامت خود حضرت بوده است، مطرح شده است.

از جمله در خطبه دوم است كه بعد از مراجعه از جنگ صفين اميرالمؤمنين مطرح مي كند و مي فرمايد:

لا يقاس بآل محمد صلي الله عليه وآله من هذه الأمة أحد ولا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا. هم أساس الدين وعماد اليقين إليهم يفئ الغالي وبهم يلحق التالي ولهم خصائص حق الولاية وفيهم الوصية والوراثة.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 30

كسي از اين امت قابل مقايسه با آل محمد نيست و كسي هم پايه و هم سنگ اين ها نمي تواند باشد، آل محمد پايه دين هستند و تكيه گاه يقين هستند و آن كساني كه جلو رفته اند و غلو كرده اند، آن ها بايد به آل محمد برگردند و آن هايي كه از قافله عقب مانده اند، اين ها هم بيايند به آل محمد برسند و حق ولايت ويژه آل محمد است و وصيت پيغمبر مخصوص آل محمد است و وراثت علم پيغمبر منحصر به آل محمد است.

بعد مي فرمايد:

الآن إذ رجع الحق إلي أهله ونقل إلي منتقله.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 30

بعد از قتل عثمان كه مردم آمدند من را خليفه قرار دادند، امروز حق به حق دار رسيد و آن حق به يغما رفته و غصب شده دوباره به صاحب حق منتقل شد.

اين جمله اميرالمؤمنين سلام الله عليه است.

اين آقاياني كه مانور مي دهند چرا در نهج البلاغه از امامت خبري نيست، اين قسمت از نهج البلاغه را هم نگاه كنند.

حق به حق دار رسيد:

الآن إذ رجع الحق إلي أهله ونقل إلي منتقله.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 30

همين يك جمله كافي است.

شايد يك روز يك بحثي را شروع كنيم به عنوان امامت و خلافت در نهج البلاغه.

ما بارها گفتيم و دوستان مان هم گفته اند: مرحوم سيد رضي در نهج البلاغه خطبه هاي حضرت را كه داراي فصاحت و بلاغت بوده است، اين ها را گزينش كرده است؛ نه تمام خطبه ها را.

بخشي از نامه هاي حضرت را آورده است و بخشي از سخنان حضرت را آورده است.

خدا بيامرزد جناب آقاي غروي را كه از علماي بزرگ نجف بودند.

يك روزي ما خدمت شان بوديم، گفت: ما در نجف با تعدادي از فضلا تمام احاديث اميرالمؤمنين را جمع آوري كرديم، 30 هزار روايت از اميرالمؤمنين فيش برداري و ثبت كرديم؛ ولي متأسفانه من اطلاع ندارم كه آيا ايشان موفق شدند كه اين ها را چاپ كنند.

نهج البلاغه شايد يك سي ام سخنان اميرالمؤمنين سلام الله عليه است.

در خطبه 74 نهج البلاغه اميرالمؤمنين به صراحت مي فرمايد:

لقد علمتم أني أحق الناس بها من غيري

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 124

به صحابه مي فرمايد: شما همه يقين داشتيد كه شايسته ترين فرد براي خلافت، من بودم.

اگر امروز تابع ظلم شدم و مظلوميت را پذيرفتم و مي بينم كه در حق من ظلم شده است:

ووالله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين ولم يكن فيها جور إلا علي خاصة.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 124

من مادامي كه كار مسلمان ها از رونق نيافتند و مسلمان ها نابود نشوند و مشكلاتي براي شان پيش نيايد حاضر هستم اين مظلوميت را بپذيرم و اگر امر دائر باشد كه كار مسلمان ها رواج پيدا كند و مسلمان ها از بين نروند، از آن طرف حكومت روم براي نابودي مسلمان ها دهان باز كرده است و از آن طرف حكومت ايران دهان باز كرده است و از آن طرف منافقيني كه ثلث قرآن در حق منافقين نازل شده است، اين ها دنبال نابودي مسلمان ها و اسلام هستند.

مي فرمايد: اگر بنابر اين است و حاضرم اين مظلوميت را بپذيرم و فقط اين ظلم بر من علي روا داشته شود؛ ولي مسلمان ها از بين نروند و بعد مي فرمايد:

التماسا لأجر ذلك وفضله، وزهدا فيما تنافستموه من زخرفه وزبرجه.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 124

من اگر در برابر ظلمي كه در حق من شد، صبر كردم خداي عالم در برابر صبر من، به من پاداش مي دهد.

اين جمله علي است و اوج مظلوميت علي است.

در خطبه 117 نهج البلاغه اميرالمؤمنين به صراحت قسم ياد مي كند و مي فرمايد:

فوالله إني لأولي الناس بالناس.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 231

به خدا سوگند ولايت تامه من بر مردم از همه بيشتر است.

همان ولايت تامه اي كه در حديث غدير نبي مكرم مطرح كردند و فرمود:

من كنت وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ

مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 350

يا اين كه مي فرمايد:

من كنت أولي به من نفسه فعلي وليه

مجمع الزوائد، ج 9، ص 164

اين كاملا واضح و روشن است كه شبهه اي در آن نيست.

بعضي ها اعتراض مي كنند كه يا علي چرا از حق خودت دفاع نكردي؟

مي گويد:

وقال قائل: إنك علي هذا الأمر يا ابن أبي طالب لحريص، فقلت بل أنتم والله لأحرص وأبعد، وأنا أخص وأقرب، وإنما طلبت حقا لي وأنتم تحولون بيني وبينه، وتضربون وجهي دونه فلما قرعته بالحجة في الملأ الحاضرين هب لا يدري ما يجيبني به.

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 2، ص 85

مي گويند: اين همه دم از خلافت و حق خودت مي زني، مردم تصور مي كنند كه تو حريص به خلافت هستي كه اين همه از حق خودت دفاع مي كني، حضرت فرمود: شما براي خلافت اين همه حرص مي زنيد و خلافت از شما دور است و من حق مسلم خودم را مطالبه مي كنم.

اين كه مي گويند: اميرالمؤمنين از حق خودش دفاع نكرده است، پس اين ها چيست؟

آقايان بيايند اين قضايا را يك مقداري روشن كنند.

نامه 62 نهج البلاغه به مالك اشتر را روشن كنند.

يكي از آن ها همين خطبه اي است كه الان خدمت عزيزان عرض كرديم.

حضرت در احتجاجش بر خوارج كه اين را يعقوبي و ابن مغازلي آورده است كه مي فرمايد:

وأما قولكم إني كنت وصيا فضيعت الوصية.

تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 192 و مناقب علي بن أبي طالب (ع)، ابن المغازلي، ص 77

مشخص است كه خود خوارج معتقد بوده اند كه وصي پيغمبر، علي است؛ ولي مي گفتند: تو با اين قبول حكميت وصايت را از بين بردي؛ يعني به حق وصي عمل نكردي.

اميرالمؤمنين مي فرمايد: من وصايت را از بين نبردم.

شما به طرف من نيامديد و شما دست از من كشيديد و شما از من حمايت نكرديد و شما در برابر من شمشير كشيديد.

بعد مي فرمايد: اگر مردم به حج نروند، آيا مكه باطل مي شود؟ مكه مورد كفر قرار مي گيرد؟

يك نفر هم به حج نرود، از عظمت و جايگاه حج كاسته نمي شود.

اگر تمام شما دست از من برداريد، در وصايت من و حقانيت من و در امامت من، كوچك ترين چيزي صورت نمي گيرد. اين شما هستيد كه با ترك من به وصيت پيغمبر كفر ورزيديد؛ نه اين كه من نسبت به وصيت تضييع كرده باشم.

اين سخنراني اميرالمؤمنين باعث شد كه 2 هزار نفر از خوارج پشيمان شدند و به طرف علي برگشتند. سخنراني علي در اينجا اين قدر زيبا بوده است.

نزديك 4 هزار نفر ماندند كه در يك روز اميرالمؤمنين همه را به درك اسفل فرستاد و از خوارج جز 10 نفر نماند و از اصحاب علي جز 10 نفر به شهادت نرسيد.

يكي از آن 10 نفر جد اعلاي ابن تيميه عبد الرحمن بن ملجم مرادي است كه اين جنايت را انجام داد.

خود ابن تيميه هم مي گويد:

و الذي قتل عليا كان يصلي ويصوم ويقرأ القران وقتله معتقدا أن الله ورسوله يحب قتل علي.

منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 153

قاتل علي بن ابي طالب اهل نماز و عبادت و روزه بود و معتقد بود كه كشتن علي را خدا و پيغمبر دوست مي دارد.

اگر كسي همچين تعبيري را در رابطه با عثمان يا خليفه دوم به كار ببرد، ابن تيميه چه كار مي كند؟

كفر خودش و جد و اولاد آن شخص را صادر مي كند و او را مهدور الدم اعلام مي كند.

آقايان مرتب در شبكه هاي شان مي گويند: شيعه به صحابه جسارت مي كنند.

اين آقايان به ما بگويند: آيا علي جزء صحابه بوده است يا نه؟

اگر واقعا اهانت به صحابه و توهين به صحابه حرام است، به علي هم نبايد توهين شود.

اين كساني كه به علي توهين كردند و علي را سب كردند و علي را ناسزا گفتند و روزي 140 بار بر علي لعنت مي كردند، حاضر هستيد كه به اين ها كافر بگوييد؟

حاضر هستيد كه بگوييد: معاويه به خاطر سب علي بن ابي طالب منافق است و اهل آتش جهنم است؟

شما در ميان صحابه، علي بن ابي طالب را جدا مي كنيد.

اگر بناست كه اهانت به صحابه زشت و عيب باشد، اهانت به علي هم عيب است.

اگر اهانت به صحابه اشكالي ندارد، همان طوري كه معاويه و عمرو عاص و ديگران كردند و در برابر علي ايستادند و فتوا به قتل علي دادند، براي ديگران هم همين طور است.

يك بام و دو هوا را اگر يك زمان از شما مي پذيرفتند؛ ولي امروز جامعه از شما نمي پذيرد.

طبراني از امام مجتبي نقل مي كند كه امام حسن خطبه اي را خواند و حمد و ثناي الهي را گفت و اميرالمؤمنين را ذكر كرد و فرمود:

وذكر أمير المؤمنين عليا رضي الله عنه خاتم الأوصياء ووصي خاتم الأنبياء.

المعجم الأوسط، ج 2، ص 336

علي آخرين وصي و وصي آخرين نبي مكرم صلي الله عليه وآله است و پايان بخش اوصياء و وصي پايان بخش انبياء بوده است.

حاكم نيشابوري در كتاب مستدرك خود به صراحت مي گويد: امام حسن بعد از شهادت اميرالمؤمنين سلام الله عليه در مسجد كوفه به منبر رفت و فرمود:

من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا الحسن بن علي وأنا بن النبي وأنا بن الوصي.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 188

هر كس من را مي شناسد كه مي شناسد و هر كس من را نمي شناسد، بداند من حسن بن علي و من فرزند پيغمبر و فرزند وصي پيغمبر هستم.

آقا امام حسين سلام الله عليه و سرور آزادگان در روز عاشورا خطبه مي خواند كه طبري و ديگران نقل كرده اند.

خطاب به شيعيان آل ابي سفيان مي فرمايد:

إن لم يكن لكم دين وكنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا في أمر دنياكم أحرارا.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 333

اين هايي كه لاطائلات مي بافند كه شيعيان حسين را كشتند، اين خطبه امام حسين است.

اين جمله امام حسين است كه مي فرمايد:

ألست ابن بنت نبيكم وابن وصيه

تاريخ الطبري، ج 3، ص 319

آيا من فرزند دختر پيغمبر شما نيستم؟ من فرزند وصي پيغمبر نيستم؟

در روز عاشورا امام حسين هم امامت خودش را ثابت مي كند و هم امامت و وصايت علي را.

آن افرادي كه مي گفتند:

إنا نقتلك بغضا لأبيك.

ينابيع المودة لذوي القربي، القندوزي، ج 3، ص 80

يا حسين ما با تو مي جنگيم به خاطر بغضي كه با پدرت علي داريم.

حضرت مي فرمايد: پدر من وصي پيغمبر بود و پسر برادر پيغمبر بود:

وأول المؤمنين بالله والمصدق لرسوله بما جاء به من عند ربه

تاريخ الطبري، ج 3، ص 319

شايسته ترين مؤمنين به خدا بوده است و اولين كسي بوده است كه ايمان آورده است.

اين ها كاملا واضح و روشن است كه هيچ شك و شبهه اي ندارد.

ثابت شد، اين كه علي وصي پيغمبر است.

ما 12 روايت از زبان نبي مكرم آورديم و اين ها هم روايات متعددي بود كه از زبان اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام آورديم.

اگر لازم باشد، از زبان افراد ديگري هم وجود دارد و آن ها را بيان مي كنيم.

ما به همين اندازه اكتفا مي كنيم، تا در اين جلسه يا جلسه بعدي بحث وصايت را جمع كنيم.

مجري:

كلمه وصي كه در لسان امام حسين عليه السلام آمده بود، در برخي از كتب تحريف شده است. در بحث حديث دار هم كه قبلا مطرح شده بود، آنجا هم حديث دار يك مقداري تحريف شده بود. چه علتي داشت كه اين كارها را انجام دهند؟

آيا اين دسيسه اي نبود براي اين كه حقانيت اهل بيت را در لا به لاي تاريخ پنهان كنند؟

استاد قزويني:

قبل از اين كه اين سؤال حضرت عالي را جواب دهم، نكته اي را در مظلوميت اميرالمؤمنين اشاره كنم.

اين ها از همان روز اولي كه شبكه هاي شان باز شده است، شروع كردن به بوق و كرنا گذاشتن كه اي مردم اصحاب پيغمبر مظلوم هستند و شيعه ها به اصحاب پيغمبر جسارت مي كنند. از اين طريق هم پول هاي خوبي گرفتند از يك عده افرادي كه واقعا بي اطلاع هستند.

كمك كردن به شبكه هاي نفاق باعث مي شود كه در قيامت در زمره منافقين محشور شويد؛ هر كس بخواهد به شبكه نفاق كمك كند، هر كسي كه مي خواهد باشد؛ چه سني باشد و چه وهابي، به اين سرنوشت دچار خواهد شد.

ما از شما سؤال داريم.

در رابطه با اميرالمؤمنين كه اين همه در تاريخ مظلوم شده است و به تعبير زمخشري و سيوطي بر بالاي بيش از 70 هزار منبر، اميرالمؤمنين را سب و لعن مي كردند.

آيا يك دفعه آمدند از علي دفاع كنند؟

يكي از اين كارشناسان منافقي كه از زاده هاي بني اميه است گفت: معاويه كه سب مي كرد؛ يعني انتقاد مي كرد؛ شتم و سب يعني انتقاد كردن و انتقاد كردن هم كه اشكالي ندارد.

آيا در رابطه با ديگران هم اگر كسي سب كند، شما همين را مي گوييد؟

من بارها گفتم خطابم فقط به وهابي ها نيست. من از عزيزان اهل سنتي كه عشق به اميرالمؤمنين در سراسر وجودشان است و محبت علي در وجودشان است، از اين ها من سؤال مي كنم.

بزرگواري كنند و جواب دهند، علماي بزرگوار حوزه هاي علميه به ما جواب دهند.

حريز بن عثمان از روايت مشهور اهل سنت كه حداقل 50 كتاب رجال اهل سنت مثل تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلاني و تهذيب الكمال مزي و ابن حبان در مجروحين خود آورده است و مي گويد:

كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة وبالعشي سبعين مرة.

تهذيب التهذيب، ج 2، ص209 و المجروحين، ج1، ص268 و تهذيب الكمال، المزي، ج 5، ص 579

بعد از نماز صبح 70 بار علي را لعن مي كرد و در مغرب هم علي را 70 بار لعن مي كرده است.

يا اين كه مي گويد:

فكان لا يخرج من المسجد حتي يلعن عليا سبعين.

تاريخ مدينة دمشق، ج 12، ص 349 و مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 365 و تهذيب التهذيب، ج 2، ص 209

قدم از مسجد بيرون نمي گذاشت مگر اين كه علي را 70 بار لعن مي كرده است.

خدا به آبروي زهرا لعنتت كند و به اشد عذاب گرفتارش كند.

اگر بالاتر از آتش جهنم عذابي هست اين را گرفتار آن عذاب كند.

ما مي گوييم علي مظلوم است، امروز هم علي مظلوم است.

آقاي احمد بن حنبل كه رئيس حنابله است، وقتي به حريز بن عثمان مي رسد مي گويد:

سألت أحمد بن حنبل عن حريز فقال ثقة ثقة ثقة.

تاريخ بغداد، ج 8، ص 269

يعني سه تا ثقه آمده كه تأكيد مي كند كه مورد وثوق است.

يحيي بن معين كه بنيان گذار علم رجال اهل سنت است مي گويد:

عن يحيي بن معين انه قال حريز بن عثمان ثقة.

الجرح والتعديل، ج 3، ص 289

تهذيب الكمال جلد 5 صفحه 573 را آقايان ببينند.

آيا اين ها را آمديد رويش كار كنيد.

آيا در خطبه هاي نماز جمعه ، جلسات و سخنراني هاي تان، يك دفعه شده است كه از علي دفاع كنيد و حريز بن عثمان را لعنت كنيد به خاطر اين كه به علي جسارت مي كرده است؟

آنجا جرأت نمي كنيد؛ چون احمد بن حنبل مي گويد: ثقة ثقة ثقة

عمران بن حطان سدوسي كه قاتل علي را مدح مي كند:

يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا

أمالي ابن سمعون، ج 1، ص 31 و الاستيعاب، ج 3، ص 1128 و المحلي، ج 10، ص 484 و سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 215

آن آدم متقي كه ضربتي بر فرق علي زد و با اين ضربت مي خواست به كمالات بالاي عرش برسد.

همين آقاي عمران بن حطان كه اين چنين مي كند، شما برويد كتاب هاي رجالي را مراجعه كنيد.

آيا توثيق كرده اند اين شخص را يا خير؟

تهذيب التهذيب جلد 8 صفحه 113 را ببينيد.

تاريخ ثقات آقاي عجلي صفحه 373 را ببينيد.

از اين بالاتر، آقاياني كه نسبت به اهل بيت و امام حسين عليهم السلام علاقه مند هستيد، اصلا عزاداري امام حسين بدعت و يزيد هم قاتل امام حسين نبوده است، عمر سعد قاتل امام حسين بوده است؟

وقتي آقاي عجلي و بزرگان اهل سنت مي نويسند:

عمر بن سعد بن مالك تابعي ثقة وهو الذي قتل الحسين.

تاريخ مدينة دمشق، ج 45، ص 41 و تهذيب التهذيب، ج 7، ص 396

اي خاك بر فرق اين افراد با اين توثيقات شان.

عمر سعد كسي است كه امام حسين را كشته است؛ ولي آدم مورد وثوقي است.

اين ها مي آيند اميرالمؤمنين سلام الله عليه را لعن مي كنند و قاتل امام حسين را توثيق مي كنند؛ ولي آقاي ذهبي وقتي به ابن خراش مي رسد كه از او تعبير مي كنند به حافظ و عالم بزرگوار كه آمده گفته است اين حديثي كه ابو بكر گفت:

نحن معاشر الانبياء لا نورث ما تركناه صدقة.

اين حديث باطل است و هيچ فحش و توهيني هم نكرده است و نگفته است كه بالاي چشم آقاي ابوبكر ابرو وجود دارد، فقط گفته است: اين روايت باطل است.

ببينيد كه آقاي ذهبي چه كار كرده است.

فاما أنت أيها الحافظ البارع الذي شربت بولك ان صدقت في الترحال فما عذرك عند الله مع خبرتك بالأمور فأنت زنديق معاند للحق فلا رضي الله عنك.

تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 685

ابن خراش مي گويد: حديث «ما تركناه صدقة» باطل است.

ايشان مي گويد: اي ابن خراشي كه حافظ و متدين هستي و نجاست خودت را خوردي، تو كه آدم متخصص در رجال هستي، چه جوابي داري در نزد خدا؟ به خاطر اين كه گفتي: اين روايت باطل است، زنديق و معاند حق هستي و خدا از تو راضي نباشد.

بعد مي گويد:

مات بن خراش إلي غير رحمة الله

تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 685

ابن خراش به غير رحمت خدا مرد.

اين آقا مي گويد: اين حديث باطل است؛ چون فلان شخص در سند آن است و كاذب است.

اين شخص بايد در حقش گفته شود:

شربت بولك، فأنت زنديق معاند للحق فلا رضي الله عنك، مات بن خراش إلي غير رحمة الله

ولي در رابطه با عمر سعد نه و در رابطه حريز بن عثمان نه، اين ها اگر علي را لعن كنند هيچ اشكالي ندارد. به فرض علي داماد و صحابه و مسلمان هم نبوده باشد.

اين يك بام و دو هوا را درست كنند.

اين آقاياني كه برنامه مي گذارند به نام خيانت در گزارش تاريخ، بيايند به اين ها جواب دهند.

همان تعبيري كه علامه اميني در آخرين لحظات عمرشان به فرزندشان گفته بود كه من از خدا مي خواهم از اول خلقت تا آخر خلقت به من عمر دهد و بنشينم براي مظلوميت علي گريه كنم.

اي مردم دنيا والله علي مظلوم بوده است و امروز هم مظلوم است. هر كس بخواهد از مظلوميت علي دفاع نكند، فرداي قيامت با دشمنان علي محشور خواهد شد ؛ چه شيعه باشد و چه سني. هيچ فرقي نمي كند. با توجه به اين مسائل تكليف ما خيلي سنگين است.

ما عرض كرديم از تاريخ طبري كه امام حسين سلام الله عليه در روز عاشورا مي فرمايد:

ألست ابن بنت نبيكم وابن وصيه وابن عمه.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 319

آيا من فرزند دختر پيغمبر شما نيستم؟ من فرزند زهرا نيستم؟ من فرزند وصي پيغمبر نيستم؟

ابن كثير دمشقي به طور كلي وابن وصيه وابن عمه را حذف مي كند.

وأنا ابن بنت نبيكم .

البداية والنهاية، ج 8، ص 179

اگر واقعا اين روايت دلالت بر وصايت علي ندارد، آقاي ابن كثير دمشقي چرا حذف مي كني؟

خود ابن كثير مي گويد: من تلاشم در البداية والنهاية بر اين بوده است كه عصاره آنچه را كه طبري آورده است، ذكر كنم.

آيا امانت داري همين است؟ فرداي قيامت شما چه جوابي داريد؟

آنجا چه كار مي خواهيد كنيد؟

در رابطه با حديث دار، ما در جلسه اول حديث وصيت آورديم كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود:

فأيكم يؤازرني علي هذا الأمر علي أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم.

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 63 و تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 49 و الكامل في التاريخ، ج 1، ص 586 و المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 76 و جامع الأحاديث، ج 12، ص 84

بعد علي مي فرمايد: پيغمبر دست بر گردن من گذاشت و فرمود: اين برادر من و وصي من و خليفه من در ميان شما است، از او حرف شنوي داشته باشيد و اطاعت كنيد.

همين آقاي طبري كه در تاريخ خود مي آورد، وقتي به تفسير مي رسد، به جاي اين كه بگويد:

إن هذا أخي ووصي وخليفتي

مي گويد:

إن هذا أخي وكذا وكذا

تفسير الطبري، ج 19، ص 122

من قضاوت را به شما واگذار مي كنم، شما بياييد داوري كنيد.

شما اين عبارت قبلي طبري را ببينيد:

إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم فاسمعو له وأطيعوا.

تاريخ الطبري، ج 1، ص 543 و الكامل في التاريخ، ج 1، ص 586

بعد اين آقاي طبري در تفسيرش به جاي:

إن هذا أخي ووصي وخليفتي

مي گويد:

إن هذا أخي وكذا وكذا

تفسير الطبري، ج 19، ص 122

همين يك مورد كافي نيست براي حقانيت و مظلوميت اميرالمؤمنين؟

ابن كثير دمشقي در البداية والنهاية همين كار را مي كند.

إن هذا أخي وكذا وكذا فاسمعوا له وأطيعوا

البداية والنهاية، ج 3، ص 40

در تفسيرش هم مي آورد:

إن هذا أخي وكذا وكذا فاسمعوا له وأطيعوا

تفسير ابن كثير، ج 3، ص 352

شما بياييد از اين كارشناسان شبكه هاي مدعي اسلام ناب محمدي، اين بازيچه چيه؟

آيا آقاي طبري عقل و حافظه اش را از دست داده بود؟ چرا كذا وكذا را بلد بود بنويسد؛ ولي خليفتي ووصي را بلد نبود؟

برادر من است از او حرف شنوي داشته باشيد.

اين برادري چه ارتباطي به فاسمعوا و اطيعوا دارد؟

اگر بگويد: اين خليفه و جانشين من است از او حرف شنوي داشته باشيد و اطاعت كنيد، يك ارتباطي دارد؛ ولي اين چه ارتباطي دارد؟

شايد يك بزي بوده است كه به خانه طبري آمده است و وقتي ايشان تفسير مي نوشت، «أخي ووصي وخليفتي» را خورده است.

شايد از نسل همان بز ام المؤمنين عائشه بوده است و آمده است خورده است نتوانسته است كه بنويسد و ابن كثير هم حتما نسخه اي از طبري در اختيارش بوده است كه بزه خورده بوده است.

براي همين آمدند كذا وكذا نوشته اند.

همچنين در كتاب سيره نبويه مي گويد:

فأخذ برقبتي فقال: إن هذا أخي وكذا وكذا فاسمعوا له وأطيعوا

السيرة النبوية لابن كثير، ج 1، ص 459

جواب اين را چه مي گويند؟

آقاياني كه برنامه خيانت در گزارش تاريخ مي گذارند، اي كاش اين را جواب دهند.

به جاي اين كه صداي شان را بلند كنند و به مشكل بخورند و با هزينه هاي بيمارستاني رو به رو شوند، همين را جواب دهند.

ما كه توهين هم نمي كنيم. آيا اين خيانت در گزارش تاريخ است يا نه؟

جناب آقاي دكتر محمد حسين هيكل در كتاب حيات محمد صفحه 104 مي گويد:

فأيكم يوازرني علي هذا الامر وأن يكون أخي ووصي وخليفتي فيكم فأعرضوا عنه وهموا بتركه

اين در چاپ سال 1354 است در چاپ اول كتاب.

در چاپ دوم آن كه چاپ هفتم هم از روي چاپ دوم چاپ شده است.

در اين چاپ اين جمله را حذف كرده است

وأن يكون أخي ووصي وخليفتي فيكم

باز هم آن ها انصاف داشتند و كذا و كذا را گذاشته اند؛ ولي آقاي محمد حسين هيكل حذف كرده است.

ألست ابن بنت نبيكم وابن وصيه وابن عمه وأول المؤمنين.

تاريخ الطبري، ج 3، ص 319

در كتاب هاي ديگر هم به همين شكل است.

ألست ابن بنت نبيكم وابن وصيه وابن عمه وأول المؤمنين.

نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 20، ص 276

ذهبي و ابن كثير سلفي مي خواهند اين را نقل كنند در آن دست كاري مي كنند.

ألست ابن بنت نبيكم وابن ابن عمه.

سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 301

ابن وصيه حذف شده است.

اين حضرات اين ها را جواب دهند.

البداية والنهاية جلد 8 چاپ دار الكتب علميه وقتي مي خواهد همين عبارت امام حسين سلام الله عليها را بياورد مي گويد:

أنا بنت ابن نبيكم

ادامه اش را كه مي فرمايد:

وابن وصيه

را پاك كرده است. آيا اين كار صحيح است؟ آيا اين از انصاف است؟

آقاي طبري، آقاي ذهبي، آقاي ابن كثير و آقاي دكتر محمد حسين هيكل.

گيرم كه خلق را به فريبت فريفتي با دست انتقام طبيعت چه مي كني

در كتاب أعيان شيعه مرحوم سيد محسن امين در حاشيه اش آمده است، وقتي كتاب حيات محمد دكتر محمد حسين هيكل چاپ شد، اعتراض كردند كه اين عبارت چيست كه شما آورده ايد؟

اين كه مي گويد:

فأيكم يوازرني علي هذا الامر وأن يكون أخي ووصي وخليفتي فيكم

در همان چاپ اول هم ناقص نقل كرده است.

مرحوم علامه اميني حسابي به هيكل مي توپد و مي گويد: اين عباراتي كه آوردي از كجا گرفتي و از كدام مصدر اين را انتخاب كردي؟

همان جا هم دست خيانت مشخص است.

سؤال كردند، اين كه عقائد ما اهل سنت را زير سؤال مي برد؟

جواب داده است كه به من چه ربطي دارد تاريخ اين طور گفته است.

بعد گفته اند اگر در چاپ دوم اين مطلب را حذف كني، ما ملتزم مي شويم كه چند هزار از كتاب شما را بخريم و رايگان منتشر كنيم تا اين كتاب شما دست خيلي از خواننده ها برسد.

ايشان هم پذيرفت.

راست و دروغ اين قضيه هم بر عهده راوي آن است.

در بعضي از جاها كه من ديدم، در عبارت مرحوم شرف الدين صاحب المراجعات آمده است، به ايشان گفتند: اگر اين را حذف كنيد، ما فلان مبلغ پول در اختيارت قرار مي دهيم؛ ولي در چاپ بعدي اين را حذف كن.

اين، جوان هاي ما را منحرف مي كند؛ اگرچه در تاريخ آمده باشد؛ ولي بايد حذف شود.

در قرن 20 و 21 بايد اين ها رونق بيشتري پيدا كند. در يك چاپ عبارت بود و در چاپ بعدي اين عبارت را برداشت.

ما تا چاپ دوازدهم را در قم داشتيم كه دوستان مان در كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي از آن عكس گرفتند.

ان شاء الله شايد دوستان عزيزمان در كلمه طيبه يك تغييراتي صورت دهند و چند جلسه خيانت در گزارش تاريخ را مطرح كنند و تحريفاتي كه در كتاب هاي اهل سنت در اين 60 سال اخير انجام داده اند، اين ها را نشان دهند.

كارهايي كه وهابي ها دارند انجام مي دهند نشان داده شود؛ دروغ هايي كه ابن تيميه در منهاج السنة از صحيح بخاري و مسلم نقل مي كند، يا درست است و يا ابن تيميه دروغ گفته است.

شايد بالاي 300 مورد ابن تيميه مطالبي از صحيح بخاري و مسلم نقل مي كند كه در صحيحين همچين روايتي وجود ندارد. ابن تيميه دروغ گفته است و كذاب است و يا راست گفته است.

آن صحيح بخاري و مسلمي كه در قرن 8 بوده است، در اختيار مردم نيست.

بنده خودم 5 سال قبل كه ماه رمضان مكه مشرف بودم، رفتم كتابخانه بزرگ مكه مكرمه كه مسؤل كتابخانه يك دكتري بود كه خيلي آدم خوش برخوردي بود و ما را راهنمايي كرد به مخزن خطي و بخش ميكرو فيلم.

من خيلي دوست داشتم ببينم كه قديمي ترين صحيح بخاري در عربستان سعودي، از چه تاريخي است؛ چون ما مطالبي را بزرگان از صحيح مسلم و بخاري نقل مي كنند مثل:

من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية

مي گويند: صحيح مسلم اين را آورده است؛ ولي الان در صحيح مسلم نيست.

من حدود چهار روز آنجا رفتم.

تمام اين ميكرو فيلم ها را در اختيار من قرار دادند؛ حتي بعضا نياز بود كه خطي را كه قابل ورق زدن بود، در اختيار ما قرار دادند و من قبل از قرن 7 يك نسخه نتوانستم پيدا كنم.

نسخه هاي قبل از قرن 7 را نابود كردند.

آن مطالب و رواياتي كه مسلم و بخاري در صحيحين شان آوردند كه حقانيت شيعه و امامت و خلافت اميرالمؤمنين را اثبات مي كنند؛ حتي آن نسخه ها هم از بين رفته است.

دوستان در هر كجاي دنيا كه صداي ما را مي شنوند؛ مخصوصا عزيزاني كه در آمريكا هستند كه در كنگره آمريكا ميليون ها كتاب چاپي و خطي در آن موجود است يا در كتابخانه بزرگ لندن، اگر واقعا دسترسي دارند و بتوانند صحيح بخاري و مسلم كه در قرن 5 و 6 باشد؛ يعني قبل از قرن 7 و پيدايش اين وهابي ها، اگر ميكرو فيلم يا نسخه اي مي توانند پيدا كنند، در اختيار ما قرار دهند تا ما از اين ها استفاده كنيم.

الحمد لله امروز عصر رسانه و عصري نيست كه آقايان خيانت هايي را در كتاب هاي شان انجام دهند و بر مردم مخفي بماند.

از خود ما هم بارها سؤال مي كنند كه ما شنيديم در كتب اهل سنت مطالبي را حذف مي كنند.

گفتيم: كار از كار گذشته است. كتاب ها همه در اختيار عموم مردم قرار گرفته است.

مگر اين كه يك قدرتي پيدا كنند كه تعدادي اجنه بگيرند و تمام اين كتاب هاي اهل سنت به ويژه صحاح سته را در كتابخانه هاي خودشان و كتابخانه هاي شيعه و كتابخانه هاي اروپا و آمريكا و خانه آقايان علماء، همه را جمع كنند و توي دريا بريزند تا كتابي نباشد.

آن وقت يك صحيح بخاري يا مسلم طبق دلخواه آقايان وهابي بنويسند.

مشهور است كه ابن تيميه جن در اختيار داشته است.

ما از صحت اين قضيه خبر نداريم؛ ولي مشهور است.

اگر همچين كاري بخواهند انجام دهند، آنجا هيچ راه گريزي نيست.

نرم افزارهايي هم كه بوده است، در همين نرم افزارها چه الجامع الكبير و چه مكتبه شامله، خيانت هاي متعددي ما ديديم كه اين ها آمدند در بعضي از روايات تصرف كردند و بعضي از روايات هم كه تصرف نكرده اند، بعضي از واژه ها را غير قابل جستجو قرار داده اند.

من همين ديشب دنبالش بودم در الجامع الكبير هر جمله اي را كه مي زدم، نمي آورد.

هر لفظي در رابطه با وصي وخليفتي زدم، نياورد؛ تا اين كه آن جلد و صفحه اي كه در مكتبه اهل بيت بوده است، رفتم از طريق جلد صفحه وارد آن شدم، جستجو نكردم.

از طريق مطالعه ديدم كه اين روايت در آن وجود دارد.

اين ها را از تحت پوشش جستجوگر برداشته اند كه اگر كسي دنبال جستجوي يك لفظي است در اين كتب، دسترسي نداشته باشد؛ ولي هر كاري بخواهيد انجام دهيد، اين را بدانيد كه اولين محكمه عدل الهي فرداي قيامت، طبق صحيح بخاري براي اميرالمؤمنين است.

در آنجا تمام دشمنان علي و خائنين به علي و ظالمين به علي، هر كس چه با قلم و چه با قدم و چه با جان و چه با مال در حق علي ظلم كردند يا كوتاهي كردند، در آن محكمه مورد محاكمه قرار خواهند گرفت.

در بعضي از كتاب ها روايت «خلفائي اثنا عشر»؛ خلفاء من دوازده نفر هستند، را تحريف كرده اند.

اگر دوستان بخواهند در برنامه اي خيانت در گزارش تاريخ را نشان دهند، يكي از موارد آن هم همين روايت است.

بيننده آقاي فارابي از گچساران:

ما موفق نشديم كه شما را ملاقات كنيم و گفتگويي با شما داشته باشيم.

من خواستم به آيت الله عرض كنم: اين بيننده هايي كه اكثرا روي خط مي آيند؛ مخصوصا بيننده هاي اهل سنت، يكي از مشكلاتي كه دارند در مورد صحيح بخاري و مسلم، اين ها در مورد اشخاص و رجال اين كتاب ها اطلاعات دقيقي ندارند.

اطلاعات درستي از نحوه نوشتن احاديث اين كتب ندارند و هميشه وقتي كه كارشناسان شان به مطالب اين كتاب استناد مي كنند، يك سري انسان هايي در سلسله سند احاديث بخاري و مسلم وجود دارند كه اين ها خيلي آدم هاي معمولي و آدم هاي درستي نبودند.

مي خواستم از حضرت آيت الله درخواست كنم كه يك مقداري وقت بگذارند در مورد بررسي صحيحين و به لحاظ علمي اين دو كتاب را بررسي كنند تا بيننده ها در اين زمينه روشن شوند.

در مورد برنامه كلمه طيبه يك پيشنهادي داشتم كه مي خواستم خدمتان عرض كنم، قبلا كه اين برنامه پخش مي شد، در هر جلسه حدود هر كارشناس 5 مبحث را بررسي مي كردند؛ ولي اخيرا شده نفري 1 مطلب؛ يعني آقاي ابوالقاسمي يك مطلب را جواب مي دهد و آقاي يزداني هم يك مطلب را جواب مي دهد.

بيننده آقا محمد از امارات از اهل سنت:

يك سؤال داشتم و يك صحبتي در مورد مناظره آقاي يزداني با مولوي مرادزهي.

سؤالم اين است كه يك شبهه اي پيش آمده است براي من در مورد حديثي است كه در كتاب شريف كافي جلد 1 صفحه 286 است.

حديث در مورد:

أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم

است.

يكي از روايان اين حديث سهل ابن زياد أبي سعيد است.

لطف كنيد نظر شما و علماي رجالي شيعه مثل نجاشي و شيخ طوسي و شيخ كليني را در اين رابطه بيان كنيد.

در رابطه با مناظره آقاي مرادزهي با آقاي يزداني كه آن حديث به انگليسي هم ترجمه شده بود.

آقاي يزداني گفتند: به انگليسي گفته شده است:

House of ayeshe

House در اينجا به چه معنا است؟

مجري:

به معناي خانه است.

بيننده:

مگر خانه يك اتاق دارد؟

استاد قزويني:

آقايان گفتند: خانه عائشه فقط يك اتاق يك متر در دو متر بوده است.

بيننده:

يعني ديگه آنجا اتاقي نبوده؟

استاد قزويني:

آپارتمان كه نبوده است؟ حضرت 9 زن داشتند و همه در قسمت جنوب مسجد زندگي مي كردند كه براي هر كدام يك حجره بوده است. اين كه مشخص است و در آن شكي نيست.

بيننده:

سؤال من همين است.

در زبان انگليسي به اتاق چه مي گويند؟

استاد قزويني:

room مي گويند.

كاري با آن ندارم، از بنده بخواهيد سؤال كنيد، متراژ خانه هاي شان در دست ما نيست.

اين آقايي كه گفت: خانه عائشه يك متر در دو متر است، ما مسخره اش كرديم و حق هم است كه مسخره شود؛ چون يك متر در دو متر اهانت است.

دستشويي ها را يك متر در دو متر مي كنند، وقتي انسان بخواهد وضو بگيرد، باز هم به مشكل برمي خورد. اين ها خواستند ابرو درست كنند، زدند چشم را هم خراب كردند.

روايتي در صحيح بخاري و مسلم بوده است كه عائشه همسر پيغمبر مي گويد: هر وقت پيغمبر نماز مي خواند من پايم را دراز مي كرد و هرگاه پيغمبر به سجده مي رفت، از پاي من منگوش مي گرفت و من پايم را كنار مي كشيدم.

اين ها گفتند: علت اين كه عائشه همچين كاري كرده است، حمل بر بي ادبي عائشه نشود؛ بلكه خانه كوچك بوده است.

هر يك از زنان پيغمبر فقط يك اتاق داشتند نه بيشتر.

برادر عزيزمان آقاي دكتر ايرانمنش كه ترجمه به انگليسي مي كنند و استاد فن هستند و متخصص هستند، اين ها بايد در مورد مباحث انگليسي اظهار نظر كنند.

بيننده:

اين ؟؟؟ شما مطرح كرديد.

استاد قزويني:

بنده مطرح نكردم، آن آقايان مطرح كردند و در برنامه شان بياييد سؤال كنيد.

بيننده:

شما هم تأييد كرديد.

استاد قزويني:

اين آقايان مي گفتند: اصلا در خانه عائشه نبوده است، پيغمبر اكرم يك مهمانسرا داشتند كه در آن مهمانسرا وارد مي شدند؛ ولي ما ديديم كه تمام اشخاص، نازلاً علي عائشه بوده اند كه به معني اين است كه وارد خانه عائشه شدم.

ما نظرمان بر اين است كه اين روايات توسط دودمان بني اميه ساخته شده است.

ما بايد يك مقداري بياييم بازتر فكر كنيم. من نمي خواهم از آقايان اهل سنت مايه بگذارم.

الان يك شخصي بيايد بگويد: آيت الله العظمي بروجردي و آيت الله العظمي خوئي كه از بزرگان شيعه هستند، از دنيا رفته است و يك زن جواني داشته است و اين زن جوان هم بچه نداشته است.

چند سال بعد از آقاي خوئي بعضي از جوان ها مي آمدند خانه او مهمان مي شدند، بدون اين كه محرمي در آنجا باشد. ما اين را اهانت و توهين مي دانيم.

همان طوري كه اگر به يك مفتي هم بگويند: مثلا آقاي مولانا عبد العزيز از دنيا رفته است و يك زن جواني داشته است و جوان ها خانه اش مهمان مي شدند، اين را اهل سنت توهين مي دانند.

بيننده:

يك مفتي با پيامبر خيلي فرق مي كند.

استاد قزويني:

يعني اگر اين را در حق يك مفتي يا آيت الله العظمي بگويند توهين است؛ ولي در رابطه با زن پيغمبر بگويند، توهين نيست؟

بيننده:

توهين است و خيلي هم توهين است. من مي گويم: خيلي فرق مي كند بين پيامبر و مفتي.

استاد قزويني:

در حد يك مولانا و آيت الله العظمي، ما راضي نمي شويم.

بيننده:

اگر آن آقاي انگليسي بخواهد ترجمه كند به نظر شما بايد چه بگويد؟

استاد قزويني:

In the house ayeshe

يا

In the room ateshe

فرقي نمي كند.

بيننده:

خيلي فرق مي كند.

استاد قزويني:

اگر مهمانسرا مي بود چه بايد مي گفت؟

بيننده:

خانه عائشه، مهمانسرا و اتاق خواب و اتاق نشيمن و حال دارد.

استاد قزويني:

ساختمان ويلايي بوده است؟

بيننده:

نه. اين واقعا خيلي عجيب است كه شما اين روايات را ؟؟؟ مي كنيد؟؟

استاد قزويني:

اگر مهمانسرا بود، به جاي اين كه بگويد:

In the house ayeshe

مي گفت:

In the gues house ayeshe

بيننده:

اگر در اتاق عائشه بود مي گفت:

Room of ayeshe

استاد قزويني:

ما كه نمي گوييم اتاق، ما مي گوييم: خانه عائشه، شما مي گوييد: خانه نبوده است، مهمانسرا بوده است. اگر مهمانسرا را ترجمه مي كردند، مي گفتند:

In the gues house ayeshe

حيف است كه ما بخواهيم فكرمان را براي اين ها مشغول كنيم.

بيننده:

اگر واقعا حيف بود، دو تا عالم با هم مناظره نمي كردند.

استاد قزويني:

ما معتقد هستيم كه در صحاح يك سري رواياتي آمده است كه براي دانشجوها سؤال ايجاد مي كند.

بنده خودم در دانشگاه تهران بخش قم تدريس دارم و تدريس من هم عمومي است كه نزديك 200 دانشجو مي آيند و تعدادي از عزيزان اهل سنت هم در آنجا مي آيند و آنجا هم نخبه هاي دانشگاه تهران انتخاب مي شوند به آنجا مي آيند.

افراد عادي نيستند، نخبه هاي دانشگاه هاي كشوري هستند.

وقتي ما اين روايات را براي خيلي از عزيزان و دانشجويان اهل سنت مطرح مي كنيم، مي گويند: براي ما اين قابل قبول نيست.

ما نمي توانيم هضم كنيم كه در صحيحي كه علماي ما مي گويند: بعد از قرآن، صحيح ترين كتاب ها است، اين روايات در آن آمده است.

شايد در همان كلمه طيبه يا برنامه ديگر، دوستان ما بيايند يك نگاه منصفانه به صحيحين داشته باشند.

اگر 500 سال قبل يك روحاني مي آمد و تمام روايات كافي را بالاي منبر مي خواند و مي گفت: كليني اين طوري گفته است و امام زمان هم فرموده است:

الكافي كاف لشيعتنا

اين روايت دروغ را هم به امام زمان مي بندند.

مردم هم كه داراي فرهنگ بالايي نبودند و اطلاعات عريضي نداشتند.

از يك عالم شيعه مي پذيرفتند؛ ولي امروز يك دانشجوي شيعه از من هر روايت كافي را نمي پذيرد؛ مگر اين كه من بررسي سندي كنم.

همين قضيه هم نسبت به صحاح اهل سنت است.

ما بارها گفتيم و در ايام هفته وحدت هم گفتيم، به جاي اين كه ما بياييم قبرهاي كهنه را نبش كنيم كه مثلا علامه مجلسي به خلفاء توهين كرده است يا سيد نعمت الله جزايري اين طوري گفته است يا آقاي شيخ مفيد اين طوري گفته است و در مقابل ما هم بگوييم: ابن تيميه فلان چيز را گفته است و شافعي و مالك نسبت به شيعه اين طور گفته است.

همان طوري كه جناب مولوي مراد زهي گفتند: بر گذشته ها صلوات، ما بايد بياييم نسبت به گذشته ها كاري نداشته باشيم و ببينيم كه امروز در اين عصر ارتباطات و عصر رسانه و عصر سايبري، رسالت روحانيت شيعه و اهل سنت چيست؟

ما دنبال اين هستيم كه يك همايش هايي صورت بگيرد، توسط كساني كه در جامعه شيعه و در جامعه اهل سنت هم تأثير گذار هستند.

شايد بنده بيايم يك حرفي را به عنوان يك استاد حوزه بگويم، جامعه شيعه نپذيرد؛ ولي اگر از مراجع به ميدان بيايند، جامعه شيعه مي پذيرد.

از جناب آقاي مراد زهي شايد نپذيرند؛ ولي اگر 10 تا از مفتيان تراز اول اهل سنت از داخل و خارج بيايند، همه بپذيرند. ما دنبال اين قضيه هستيم.

در رابطه با سهل بن زياد، ما نظرمان اين است كه سهل بن زياد ثقه است و به روايتش هم عمل مي كنيم و جمع بندي رواياتي كه در مدح و ذم او است، اين است كه ايشان ثقه است.

من يادم نمي رود سال 55 بود كه درس خارج اصول حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني در مسجد سلماسي شركت مي كرديم، ايشان با اين كه بحث شان اصول بود، به مناسبتي روايتي را مطرح كردند كه در آن سهل بن زياد آدمي بود.

ايشان يك هفته بحث اصول شان را كنار گذاشتند و اقوال رجاليون در مدح و ذم سهل بن زياد و اقوال فقها و اصوليون را مطرح كردند.

يادم هست كه روز چهارشنبه آخرين لحظات، گفتند:

ايها الناس الامر في السهل سهل

من اتفاقا چندي پيش كه خدمت معظم له رسيده بودم، اين را گفتم و ايشان خيلي خوشحال شدند و خنديدند.

ما سهل بن زياد آدمي را ثقه مي دانيم و به رواياتش هم عمل مي كنيم.

بيننده آقاي رسولي از تبريز:

بنده شيعه هستم و مريد و مخلص مولا علي عليه السلام هستم و از فرزندان ايشان هستم.

چندي قبل كه شبكه ولايت را نگاه مي كردم، صحبت هاي حضرت آيت الله دكتر قزويني در اراده و ايمان من يك تزلزلي ايجاد كرد كه خواستم ايشان من را راهنمايي كنند.

حاج آقا گفتند: مسؤليت امامت و ولايت از طرف خداوند و پيامبر ايشان بر عهده حضرت علي عليه السلام گذاشته شده است.

با شناختي كه بنده از حضرت علي عليه السلام دارم، تعجب مي كنم كه چرا ايشان به فرمان خدا و رسول او توجه نكرده است و مصلحت اسلام را در نظر گرفته و در مقابل ظلم سكوت كرده اند؟

اگر واقعا از طرف خدا و رسول امامت به عهده حضرت علي عليه السلام گذاشته شده است، حضرت علي كسي نبود كه به فرمايش خدا و پيامبر توجه نكند و زير بار ظلم برود.

استاد قزويني:

آيا مقام علي عليه السلام بالاتر است يا مقام پيامبر صلي الله عليه وآله؟

بيننده:

مقام پيغمبر بالاتر است.

استاد قزويني:

پيغمبر اكرم 13 سال در مكه بودند. آيا در برابر قريش و مخالفين، قيام عملي كرده اند يا نه؟ همان پيغمبري كه به اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرموده است: تو امام هستي، حداقل ما بيش از 20 روايت داريم كه مي فرمايد:

فإن وجدت عليهم أعوانا فجاهدهم وقائل من خالفك بمن وافقك و إن لم تجد أعوانا فاصبر،

كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ص 264

حق تو را مي گيرند و امامت را غصب مي كنند، اگر تو نيرو داشتي با اين ها جهاد كن و اگر نيرو نداشتي صبر كن.

معناي امامت اين نيست كه هميشه بايد شمشير به دستش باشد.

پيغمبر 13 سال در مكه بوده است و مي بيند كه در جلوي چشم ايشان عمار و ياسر و سميه را با آن وضع وقيح شكنجه و شهيد مي كنند.

قطعا پيغمبر اكرم از علي شجاع تر و فاضل تر و عالم تر بوده و به خدا نزديك تر بوده است. علي هرچه دارد از پيغمبر دارد.

اميرالمؤمنين مي فرمايد:

أنا عبد من عبيد محمد صلي الله عليه وآله

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 90

من بنده اي از بندگان رسول اكرم هستم.

بحث امامت قبول امامت يك دفعه از طرف خداي عالم، يك مسؤليتي گذاشته شده است بر عهده فردي، آيا اين فرد بايد بيايد به زور خودش را بر جامعه تحميل كند؟

آيا پيامبران خودشان را تحميل كردند؟ حضرت نوح 950 سال مردم را نصيحت كرد.

قرآن مي فرمايد:

وَمَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ

سوره هود آيه 40

اين مردم هستند كه بايد پذيرا باشند.

به پيغمبر مي فرمايد:

فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ

سوره آل عمران آيه 20

تو فقط وظيفه ابلاغ رسالت را داري.

إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ

سوره قصص آيه 56

پيغمبر تو كه نمي تواني هر كسي كه را كه دوست داشته باشي هدايت كني، خداي عالم هدايت مي كند.

اميرالمؤمنين سلام الله عليه همان رسالتي را داشت كه انبياء داشتند و همان رسالتي را داشت كه نبي مكرم داشتند.

اگر در يك جامعه زمينه فراهم شود، تكليف علي است؛ همان طوري كه تكليف انبياء است. پيغمبر به مدينه آمد، زمينه فراهم بود.

حكومت اسلامي تشكيل داد و لشكر كشي كرد و جنگ بدر و احد و احزاب را به راه انداخت؛ ولي در مكه براي پيغمبر امكانات نبود، ايشان سكوت كردند و در آخر هم فرار كردند به غار ثور و از آنجا هم شبانه به مدينه آمدند.

تا اين اندازه پيغمبر اكرم در مشكلات بود و تحمل و صبر كرد.

بيننده آقاي مرادي از شيراز (اهل سنت)

بعد از مدت ها با شما هم كلام شديم.

مي خواستم يك سؤال در رابطه با امام حسين بپرسم.

وقتي آقاي قزويني گفتند: حضرت امام حسين عليه السلام علم غيب مي دانست و مي دانست چه چيزي مي خواهد برايش پيش آيد.

در واقعه كربلا، هنگامي كه مي خواستند بروند، آنجا مي دانست كه همچين اتفاقي براي شان پيش مي آمد؟

ياران شان كه 72 تن بودند، اين ها هم مي دانستند كه همچين اتفاقي پيش مي آيد؟

حضرت امام حسين عليه السلام براي اين ها گفته بودند كه ما و شما به آنجا مي رويم و اين اتفاق براي مان پيش مي آيد؟

بيننده علي آقا از افغانستان:

همين دهه اول محرم در هرات، يك عالمي بود كه از برادران اهل تسنن بودند به نام مولوي خداداد كه يكي از علما و شخصيت هاي بزرگوار افغانستان است، در تكيه ابوالفضل در هرات از بزرگواري حضرت علي عليه السلام گفتند كه خيلي باعث خشنودي برادران افغانستان به خصوص برادران هرات شد.

بعد در مورد يك قسمتي از غدير خم صحبت كردند كه رسول خدا دست حضرت علي را بلند مي كند و مي فرمايد: علي از من است و من از علي هستم و هر كس علي را دوست دارد، دوستدار من است و هر كس با علي دشمن است، با من هم دشمن است.

بعد هم موضوع ديگري بود كه باعث افتخار ما بود.

متأسفانه در هرات وهابي ها يك مقداري زياد شده اند. اين باعث نگراني هم شد.

در هرات يك گروهي به نام حزب آيينه و شانه است.

اين ها از برادران اهل تسنن هستند و يك گروه كوچكي هستند.

اين از زمان هاي قديم بوده است يا جديد تشكيل شده است؟

زماني كه اين ها نماز مي خوانند، چشم هاي شان را مي بندند.

بيننده آقاي عزيز الله از چابهار (اهل سنت):

من دو سال است كه بيننده شما هستم، يك دفعه نديدم كه قرآن را باز كنيد و يك سوره بخوانيد. چرا در چاه جمكران عريضه مي اندازند؟

بيننده آقاي كوروش فر از ديلم:

ماه محرم حسيني را به همه شيعيان مرتضي علي تسليت مي گويم.

مي خواستم بگويم، آيا قرآن را عثمان جمع آوري كرده است؟

استاد قزويني:

خير. قرآن زمان پيغمبر جمع آوري شده است.

بيننده:

اهل تسنن مي گويند: يك مقداري از قرآن را كم و زياد كردند، مي توانيد بگوييد كه چقدر از قرآن را كم يا زياد كردند؟

استاد قزويني:

قرآن را كم و زياد نكردند.

رواياتي كه مي گويند: كم و زياد كردند، ضعيف هستند و ما آن ها را صحيح نمي دانيم.

بزرگان اهل سنت مثل جناب زركشي، ده ها دليل آورده اند كه قرآن زمان نبي مكرم صلي الله عليه وآله به همين شكلي كه هست، جمع شده است.

اگر بنا بود كه بعد از پيغمبر جمع شود، چه كسي بود آمد گفت: سوره حمد را اول قرار دهيد و سوره ناس را آخر قرار دهيد؟

ما يك سري آياتي داريم كه در مكه نازل شده است و در سور مدني قرار گرفته است و بعضي از آيات هست كه در مدينه نازل شده است و در سور مكي قرار گرفته است.

اگر صحابه اين كار را انجام داده باشند بايد گفت:

وعلي الاسلام السلام

تمام اين قضايا در عصر پيغمبر انجام شده است.

بني اميه خواستند در كنار فضائلي كه براي اميرالمؤمنين سلام الله عليه است، براي ديگران هم يك فضائلي درست كنند.

خودشان هم داستان و افسانه اي كه درست كردند، كه در آن گير كردند.

خليفه دوم آمد و يك آيه آورد و زيد بن ثابت گفت: چون تو يك نفر هستي از تو قبول نمي كنيم.

اين بالاترين توهين به عمر است كه وقتي مي گويد: اين آيه جزء قرآن است؛ ولي آقايان مي گويند: بايد بروي شاهد بياوري كه جزء قرآن است.

چه بسا افراد ديگري هم بودند كه قرآن را در اختيار داشتند؛ ولي تك بودند؛ چون وقتي از عمر قبول نكردند، از آن ها هم قطعا نبايد قبول مي كردند.

اين ها افسانه هايي است كه بني اميه ساختند و براي اين هم ما دليل محكم داريم.

ان شاء الله اگر فرصت شود، ما يك شب فقط در رابطه با قضيه جمع قرآن صحبت مي كنيم.

بيننده:

مي گويند: عائشه احاديث پيغمبر را آتش زده است.

استاد قزويني:

عائشه احاديث پيغمبر را آتش نزده است.

ذهبي در كتاب تذكرة الحفاظ جلد 1 صفحه 2 و 5 مي گويد: عائشه مي گويد: پدرم احاديثي را كه در اختيار داشت كه حدود 500 تا بود و من آوردم، شب تا صبح فكر كرد و صبح به من گفت: يك كبريت بيار، من كبريت را آوردم و پدرم همه را آتش زد.

بيننده:

يعني آيات قرآن نبوده است؟

استاد قزويني:

خير آيات قرآن نبوده است؛ ولي آنچه كه آقايان مي گويند اين است: عثمان قرآن ها را آتش زد به اين شكل كه قرآن هاي مختلفي در اختيار مردم بوده است و هر كدام يك طور مي خواندند.

مثلا يكي مي خواند:

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ

سوره حمد آيه 7

و يكي مي خواند:

غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وغَيْرِ الضَّالِّينَ

خود جناب عمر اين طور مي خوانده است.

عثمان ديد كه اين طور كه هر كسي از صحابه و مردم يك طور قرآن مي خوانند، درست نيست. يك قرآن را درست كرد و بين مردم منتشر كرد و ديگر قرآن ها را آتش زد.

بيننده:

يعني از قرآن چيزي كم نشده است؟

استاد قزويني:

نه خير، از آيات قرآن چيزي كم نشده است.

مجري:

از سؤالات بينندگان اين بود كه آيا حضرت امام حسين عليه السلام مي دانستند كه چه اتفاقي مي افتد؟

استاد قزويني:

اين برادر عزيزمان كه از امارات زنگ زده بودند و روي قضيه خانه و مهمانسرا صحبت داشتند، شما اگر به خود سايت سني آنلاين هم مراجعه كنيد كه مال حوزه علميه زاهدان است، همان جا كلمه «نازلا علي عائشة» را مي گويد: در منزل عائشه وارد شدم كه منزل معنا كرده است.

شما مي خواهيد منزل را خانه بگيرد يا اتاق يا مهمانسرا، ما زياد كاري نداريم؛ ولي اين كه كارشناسان شبكه كلمه گفتند: خانه عائشه 1 اتاق بيشتر نداشت؛ ولي ما اين قدر شهامت داشتيم كه در سايت مان اين روايت را تضعيف كرديم و گفتيم: اين كه مي گويند: خانه عائشه 1 اتاق داشته است، اين روايت ضعيف است.

بعضي ها اين تضعيف ما را نشان دادند.

آقاي مرادي بود كه در رابطه با امام حسين سلام الله عليه سؤال پرسيدند.

آنچه كه در رابطه با علم غيب مطرح است، ما بايد يك مقداري مطرح كنيم و ببينيم كه حدود و ثغور علم غيب چيست؟

آيا غير از خدا كساني علم غيب مي دانند يا نه؟

اين يك بحثي است كه بايد مطرح شود، آياتي كه مطرح است مثل اين آيه كه مي فرمايد:

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ.

سوره انعام آيه 59

در كنار اين آيات هم، در سوره جن كه 72 سوره قرآن است، در آيه 26 مي فرمايد:

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِنْ رَسُولٍ.

سوره جن آيه 26 و 27

خداي عالم پيامبرش را از غيبش آگاه مي سازد.

در رابطه با حضرت عيسي مي فرمايد:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ.

سوره آل عمران آيه 49

پيغمبر كه از حضرت عيسي كمتر نبوده است.

خود آقايان اهل سنت در صحاح شان با سندهاي صحيح آوردند كه پيغمبر اكرم يك روزي در مسجد آمد و نماز صبح را خواند و بالاي منبر رفت و تمام اتفاقاتي كه در آينده مي خواهد اتفاق بيافتد، تا قيام قيامت براي مردم فرمود.

وقت نماز ظهر شد، نماز را خواند و بعد شروع كردند از آينده خبر دادند.

وقت نماز عصر شد، نماز عصر را خواند و دوباره تا نماز مغرب از حوادث آينده به مردم خبر دادند. اي مردم، در آينده فلان اتفاق مي افتند.

اگر پيغمبر علم غيب نداشته است، اين ها را از كجا مي دانسته است و خبر مي داده است؟

صحيح مسلم را ببينيد در حديث 7159 و 7161 آمده است كه حذيفه نقل مي كند كه از صحابه هر كس كه استعداد خوبي داشتند، بيشتر استفاده كردند.

اين آقايان كه در رابطه با امام حسين سلام الله عليه يا امام حسن سلام الله عليه تشكيك مي كنند، به ما جواب دهند كه آيا پيغمبر مي دانست كه در جنگ احد شكست مي خورد يا نه؟

آيا مي دانست 70 نفر از عزيزانش كشته مي شود يا نه؟

اگر مي دانست، چرا اين كار را كرد؟

پيغمبر مي دانست كه در سال 6 كه مي خواهد براي حج بيايد، مشركين جلوي او را مي گيرند يا نه؟

اگر نمي دانست، پس اين آيات و اين روايات چيست؟

اگر مي دانست، چرا اقدام كرد؟

هر جوابي آن آقايان دادند، ما هم همان جواب را خواهيم داد.

در قضيه خيبر، پيغمبر آن گوشت مسموم را كه آن زن يهودي آورد، خورد، آيا پيغمبر مي دانست يا نه؟

اگر نمي دانست، با اين روايات نمي سازد و اگر مي دانست شما چه جوابي داريد؟

ما بارها گفتيم، پيامبران و ائمه عليهم السلام علم غيب دارند؛ نه علم غيب مطلق.

ما در روايات صحيح در كافي شريف داريم كه ائمه مي فرمايند: درهاي علم غيب دست خدا است، هر كجا صلاح بداند اين در را باز مي كند و ما مي دانيم و هر كجا صلاح نداند، اين در را مي بندد.

در رابطه با آقا امام حسين سلام الله عليه، روايات متعدد داريم كه ما در ايام عاشورا نقل كرديم.

از نبي مكرم از ام سلمه و از اميرالمؤمنين و ديگران، همه از قضيه شهادت امام حسين در كربلا در كنار شريعه فرات خبر دادند و تراب محل قبر امام حسين را جبرئيل به امام حسين داده بود و ايشان هم به ام سلمه داده بودند كه ما يك شب اينجا مداركش را آورديم كه اين خاك در روز عاشورا به خون مبدل شده است.

اين قضايا اختصاص به شيعه ندارد؛ بلكه اهل سنت هم دارند.

ائمه و پيامبران از اين علم غيبي كه دارند، آنجايي كه هدايت يك انسان و هدايت يك جامعه متوقف بر غيب گويي پيغمبر و امام باشد، آنجا از اين علم استفاده مي كنند.

همان طوري كه نبي مكرم بارها از اين قضايا خبر داده است.

يك شخصي مي گويد: اين مشت ريگ اگر بر پيامبري تو شهادت داد من قبول مي كنم.

يك عربي سوسماري كه زير عبايش گرفته است و مي گويد: اي پيامبر اگر تو پيغمبر هستي، اين سوسمار بيايد شهادت دهد.

اين ها معجزاتي هستند كه تمام شيعه و سني آن را نقل كردند.

پيغمبر هم اين طور نبوده است كه همه جا معجزه نشان دهد.

آنجايي كه هدايت يك انسان بر معجزه متوقف بوده است، از معجزه و علم غيب شان استفاده مي كردند. استفاده اختصاصي هم نمي كردند.

زمان گذشته كنار ماشين هاي دولتي مي نوشتند: استفاده اختصاصي ممنوع.

مثلا يك وزير يا يك مدير كل، ماشين دولتي در اختيارش بود؛ ولي اين ماشين دولتي فقط براي كارهاي اداري بود، حق نداشت كه از اين ماشين ، براي زن و بچه اش استفاده كند و آن ها را سوار كند و براي مسافرت بفرستد.

علم غيب و معجزه ائمه و پيامبران هم به صورت اختصاصي ممنوع بوده است.

آنجايي كه به صلاح جامعه باشد، ائمه مي دانستند؛ ولي مكلف نبودند كه به علم غيب شان عمل كنند.

آقا عزيز كه از چابهار زنگ زدند و گفتند: چرا قرآن نمي خوانيد، ما اينجا مجلس ختم نداريم و مجلس فاتحه هم نگرفتيم كه قرآن دست بگيريم و قرآن بخوانيم.

ما نقل از بزرگان اهل سنت نقل كرديم؛ مثل ابو قلابه مي گويد: هر كس كه بگويد: فقط قرآن، بدانيد كه او هم گمراه است و هم گمراه كننده است و هم احمق است؛ چون قرآن بدون سنت هيچ ارزشي ندارد.

ما هركجا نياز باشد، قرآن را تلاوت مي كنيم.

ما همين امشب نزديك 30 آيه تلاوت كرديم و از قرآن استدلال كرديم.

ما اينجا تفسير قرآن نداريم؛ تفسير از برنامه هاي برادر عزيزمان دكتر رضائي است كه قبل از ما برنامه زنده داشتند يا حضرت آيت الله سبحاني برنامه قرآني داشتند، خود آيت الله مكارم شيرازي در ماه رمضان برنامه تفسير قرآني داشتند.

ما انتظار داريم كه اين عزيزان آن ها را هم ببينند.

ما در شبكه، برنامه هاي قرآني و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و مباحث خانوادگي و سخنراني عمومي داريم و 30 درصد هم پاسخ به شبهات است.

ما كه نمي توانيم كه اين برنامه هاي پاسخ به شبهات را قرائت قرآن بگذاريم.

در رابطه با چاه جمكران گفتيم كه نه خودمان تا به حال به آنجا عريضه انداختيم و هر كسي هم كه از ما سؤال مي كند، مي گوييم: نرويد و نيندازيد.

اين وضعي كه الان درست شده است، خلاف و نادرست است و مراجع ما هم مخالف اين قضايا هستند.

اين كه افرادي مي روند و مي اندازند، ضامن اين ها ما نيستيم.

اگر يك دفعه يك مرجع تقليد يا يك روحاني رفت آنجا عريضه انداخت، شما بگوييد: آقايان مراجع آنجا عريضه مي اندازند.

عوام آقايان اهل سنت هم هزار كار انجام مي دهند، ما بياييم بگوييم: چون فلان عامي سني اين كار را كرد؛ پس مذهب اهل سنت باطل است.

اين يك كوتاه فكري است كه در بعضي از اين شبكه ها مطرح مي كنند.

ما رواياتي داريم كه مي فرمايد: هر كس بخواهد خدمت حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء عريضه بنويسد، مي تواند چيزي را بنويسد و در داخل گل قرار دهد و در يك چاهي كه آب دارد يا در يك رودخانه جاري بيندازد و دعائي هم دارد كه آن را مي خوانند.

آن كسي كه با اخلاص بنويسد، قطعا نامه اش به دست حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء مي رسد؛ چون عقيده شيعه است.

شما هم هزار عقيده داريد كه ما قبول نداريم؛ شايد اين عقيده براي شما قابل قبول نباشد؛ ولي اين عقيده شيعه است و رواياتي ما در اين زمينه داريم كه مرحوم مقدس اردبيلي و ديگران اين قضايا را آورده اند.

از باب حديث من بلغ هم باشد، بزرگان به اين قضايا ملتزم هستند؛ ولي اين كه در جمكران يك چاهي باشد و مردم در آن عريضه بيندازند يا امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف از آنجا مي خواهد ظهور كند، اين ها را اين احمق هاي خل و چل درست كردند و هر روز هم اين ها را منتشر مي كنند و در كتب شيعه همچين قضايايي وجود ندارد.

نسبت به سهل بن زياد كه من عرض كردم، نظر شخصي خودم را گفتم.

آقاي خوئي سهل بن زياد را ضعيف مي دانند و به روايت شان عمل نمي كنند.

فقهاي معاصر ما هم بعضي به روايات سهل بن زياد عمل مي كنند و ثقه مي دانند و بعضي عمل نمي كنند.

بحث اجتهادي است؛ اين طور نيست كه اگر من گفتم سهل بن زياد ثقه است، همه بايد تابع من باشند يا اگر آقاي خوئي گفت: ضعيف است، همه بايد تابع ايشان باشند.

خيلي از قضايا را آقاي خوئي قبول ندارد كه ما قبول داريم؛ مثل مشايخ الثقات.

آيت الله شبيري زنجاني كه از خريطين فن هستند كه قبول دارند.

ما با آقاي خوئي در مباحث رجالي شايد 25 درصد اختلاف نظر داريم.

بحث رجال يك بحث اجتهادي است؛ وقتي كسي كه به درجه اجتهاد مي رسد، در اين مباحث اجتهاد مي كند و نتيجه اجتهاد برايش حجت و تقليد براي اين شخص حرام است.


پايان.



اسم الکتاب : سخنرانی المؤلف : سخنرانی    الجزء : 1  صفحة : 217
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست