اسم الکتاب : خارج فقه مقارن المؤلف : خارج فقه مقارن الجزء : 1 صفحة : 9
تبیین مسئله خمس در اسلام (31) – مراد از «ذوی القربی» در آیه خمس چه کسانی هستند!؟
کد مطلب: ٦٤٣٦ تاریخ انتشار: ٢٠ ارديبهشت ١٣٩٣ تعداد بازدید: 1469 خارج فقه مقارن » تبیین مسئله خمس در اسلام تبیین مسئله خمس در اسلام (31) – مراد از «ذوی القربی» در آیه خمس چه کسانی هستند!؟ 1393/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
1393/02/20
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما در رابطه با خمس بود که پس از رحلت نبی گرامی اسلام به چه سرنوشتی گرفتار شد. ما آیه شریفه:
و بدانید آنچه را که سود میبرید برای خدا است پنج یک آن و برای رسول و خویشاوند او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان، اگر به خدا و آنچه را که در روز فرقان روزی که دو گروه یکدیگر را ملاقات کردند بر بندهمان نازل کردیم ایمان آوردهاید، و خداوند بر هر چیز توانا است.
سوره أنفال (8): آیه 41
دقت داشتیم که در اینجا به صراحت پس از اینکه بحث خمس را مطرح کند، میفرماید: اگر به خداوند ایمان آوردهاید حکم الهی این است.
همچنین در اینجا سهم(لِذِی الْقُرْبی)و(یتامی)و(مَساکینِ)و(ابْنِ السَّبِیلِ)را مشخص کرده است. همچنین روایات متعددی در کتب متعددی از جمله «تفسیر طبری» دارند که مراد از(یتامی)و(مَساکینِ)، همان(یتامی)و(مَساکینِ)ما هستند.
در کتاب «سنن أبی داوود» که یکی از صحاح سته اهل سنت است، از «جبیر بن مطعم» نقل کرده است. «جبیر بن مطعم» همسر سابق عایشه بوده است؛ زمانی که پیغمبر اکرم خواستند ازدواج کنند، ابوبکر از «مطعم» خواست که به پسرش بگوید دختر او را طلاق بدهد تا او را به عقد پیغمبر اکرم درآورد.
در واقع «جبیر بن مطعم» کم سن و سال بود و عایشه هم 6 یا 7 سال بیشتر نداشتند. پدران این دو نفر، آنها را به عقد هم درآورده بودند؛ زمانی که پیغمبر اکرم به خواستگاری او رفت ابوبکر طلاق عایشه را از «جبیر بن مطعم» گرفت.
البته در اینجا سؤالی پیش میآید و آن این است که چگونه است که پیغمبر اکرم به خواستگاری یک دختر شوهردار رفتند تا او مجبور شود از شوهر خود طلاق بگیرد!! واقعاً این عجیب است!
بنابراین عایشه مطلّقه بوده است و تنها یکی از همسران پیغمبر اکرم دوشیزه بود که آن هم صفیّه بود که از تمام همسران پیغمبر اکرم زیباتر بوده است. البته بحث حضرت خدیجه کاملاً جداست و قضیه ایشان فرق می کند.
در مورد عایشه هم ما با دلیل محکم ثابت کردیم که عایشه به هنگام ازدواج با پیغمبر اکرم 19 سال داشت، نه 7 سال. پس از رحلت پیغمبر اکرم روایاتی توسط عایشه یا دودمان بنی امیه ساخته شده است تا بتوانند در برابر فضایلی که در رابطه با حضرت خدیجه و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) وجود دارد، نسبت به عایشه هم فضیلتتراشی کنند.
طبق آنچه مورخین خودشان از جمله «ابن اثیر» در کتاب «أسد الغابه» و «ابن حجر» در کتاب «الاصابه» و دیگران دارند، با دلیل قطعی ثابت شده است که عایشه در زمان ازدواج با پیغمبر اکرم 19 سال داشته است.
اگر این ازدواج در سال دوم هجری صورت گرفته باشد، عایشه 19 ساله بوده است. همچنین زمانی که پیغمبر اکرم از دنیا رفتند، عایشه 28 سال داشته است.
چه تفاوتی میان ما و میان بنی المطلب وجود دارد که از سهم ذوی القربی به آنها دادید اما به ما ندادید، در حالی که همه با هم پسرعمو هستیم.
«فقال رسول اللَّهِ أنا وَبَنُو الْمُطَّلِبِ لَا نَفْتَرِقُ فی جَاهِلِیةٍ ولا إِسْلَامٍ وَإِنَّمَا نَحْنُ وَهُمْ شَیءٌ وَاحِدٌ»
رسول اکرم فرمودند: من و بنی مطلب نه در زمان جاهلیت و نه در زمان اسلام از همدیگر جدا نبودیم و همانند انگشتان یک دست بودیم.
سنن أبی داود، اسم المؤلف: سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی، دار النشر: دار الفکر --، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ج 3، ص 146، ح 2980
همچنین در کتاب «سنن نسائی» این روایت با تعبیر دیگری آمده است. دوستان در این زمینه به کتاب «مشکل الآثار» اثر «طحاوی» توجه کنند. اینها طوری روایت ساختند که اصلاً از ظاهر روایت مشخص است که ساخته و پرداخته دشمنان اهلبیت (علیهم السلام) است.
در این کتاب مطالبی از محاجه حضرت زهرا (سلام الله علیها) با ابوبکر وجود دارد که واقعاً امروز از خواندن این مطالب قلبم به درد آمد. گاهی مواقع اگر یک شخص عوام در مورد مسئلهای توجیه یا تأویلی کند، کسی گلایه نمیکند. ولی «ابو جعفر طحاوی» از استوانههای علمی و مغز متفکر اهل سنت است، همچنین کتب ایشان کتاب درسی تمام مذاهب اسلامی است.
تمام مذاهب از جمله «شافعی»، «مالکی»، «حنفی»، «حنبلی»، و حتی «وهابی» کتاب «عقیده» اثر «طحاوی» را به عنوان کتاب درسی قبول دارند و شاید تاکنون حدود 12 شرح بر کتاب «ابوجعفر طحاوی» آورده باشند.
در بعضی از موارد انسان مشاهده میکند تعصب چکار میکند که این افراد اینطور برخورد میکنند!! یکی از نعمتهای بزرگ الهی این است ما شیعه به دنیا آمدیم. ما بابت این نعمت باید قدر پدران و اجدادمان را بدانیم که زمینهای فراهم کردند که ما شیعه به دنیا آمدیم.
معلوم نبود اگر پدران و مادران ما این مسیر را نرفته بودند و ما سنی، مسیحی و یا وهابی به دنیا میآمدیم، چکار میکردیم. از طرف دیگر پدران و مخصوصاً مادران ما تلاش کردند تا ما را از لقمه پاک به دنیا بیاورند.
لقمه پاک پدران و مادران ما باعث شد که ما محبت و ولایت اهلبیت عصمت و طهارت را به عنوان زمینه اولیه در دلمان داشته باشیم. ما همانند ماهی که در دریا هست و قدر آب را نمیداند، قدر ولایت اهلبیت عصمت و طهارت را نمیدانیم!
ما گاهی اوقات که به مناطق اهل سنت از جمله عربستان میرویم و شب و روز خود را با این افراد میگذرانیم، واقعاً قدر و ارزش ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را لمس میکنیم.
زمانی که چند روز با این افراد هستیم و با فرهنگ و روایات و برخورد این افراد سروکار داریم، آنجا میفهمیم که نعمت ولایت چه نعمت بزرگی است که خداوند متعال به ما داده است و متأسفانه ما قدر آن را نمیدانیم.
بنابراین در کتاب «شرح معانی الآثار» هم این روایت با کمی تفاوت وارد شده است. این روایت در کتاب «سنن نسائی» به این صورت وارد شده است:
رسول گرامی اسلام فرمودند: بنی هاشم و بنی مطلب همواره با هم بودهاند.
المجتبی من السنن = السنن الصغری للنسائی، المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفی: 303 هـ)، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، الناشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة – حلب، الطبعة: الثانیة، 1406 – 1986، ج 7، ص 130، ح 4137
در کتاب «شرح معانی الآثار» ذیل همین آیه شریفه از «زهری» که آخوند درباری و از تقویت کنندگان دربار بنی امیه بوده است، روایتی نقل میکند. و او از «عکرمه» در رابطه با صدقات پیغمبر اکرم روایتی نقل میکند. در این روایت وارد شده است:
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و «عباس» عموی پیغمبر اکرم نزد ابوبکر آمدند و «عباس» گفت:
در حدیث عمر، از زهری نقل شده است که شنیدم رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: "ما پیامبران ارثی از خود به یادگار نمیگذاریم، و آنچه از ما بماند باید به عنوان صدقه در راه خدا مصرف شود."
سپس عبدالله بن عباس میگوید: روزی عمر ما را خواست، و خواست مقدمات ازدواج مجردهای ما را فراهم کند.
چند روز پیش در روزنامه نوشته بود: آمار مجردهای دم بخت در ایران از مرز یازده میلیون بالاتر است. یعنی ما 11 میلیون نفر جوان داریم که آماده ازدواج هستند، اما امکان ازدواج برای آنان فراهم نیست.
ما به عمر گفتیم: ما حاضر نیستیم که شما مقدمات ازدواج مجردهای ما را فراهم کنی و کسانی که پوشاک ندارند را بپوشانی، الا اینکه حق مسلم ما را به ما بدهی.
«فَأَبَی ذَلِک عَلَینَا»
عمر از پرداخت حق ما ابا کرد.
عمر گفت: من حاضر نیستم حق شما را بدهم، اما اگر بخواهید تنها میتوانم مجردهای شما را از سهم خمس سروسامان بدهم تا ازدواج کنند. معنای اولیه کلمه«عَارِینَا»این است که اگر کسانی پوشاک ندارند، برای آنان پوشاک تهیه میکنم.
در روایت هم از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که میفرمایند: وضع مالی زندگی ما طوری بود که زنان ما لباسی نداشتند تا بتوانند همگی در یک زمان نماز بخوانند. به طور مثال یکی از زنان نماز میخواند، سپس لباس خود را به دیگری میداد.
البته اهلبیت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) لباس در حد پوشاک معمولی داشتند و لخت و عریان نبودند، اما احتمالاً چادر نماز یا چادری که بخواهند با آن نماز بخوانند، در هر خانه یکی بیشتر وجود نداشت.
اگر مراد از«وَیکسُو مِنْهُ عَارِینَا»این باشد، باز هم دور از ذهن نیست. ظاهر قضیه این است. اما باید مقداری به روایات با دید باز نگاه کنیم. وضع و موقعیت اقتصادی بنی هاشم پس از قضیه رحلت نبی گرامی اسلام اوضاع خوبی نبود.
بنی امیه به دنبال این بودند که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) امکانات مالی آنچنانی نداشته باشند تا فردا بتوانند از این امکانات مالی خودشان علیه هیئت حاکمه استفاده کنند. تمام تلاش این افراد این بود تا اهلبیت (علیهم السلام) از نظر معیشت در سطح پایین باشند.
او معتقد است که این روایت دلالت میکند بر اینکه اصلاً از خود آیه ثابت نشده است که سهم پیغمبر اکرم در زمان نزول آیه برای پیغمبر اکرم ثابت بوده و سهم ذوی القربی برای ذوی القربی ثابت بوده است.
از توجیه او مشخص است که پردههای تعصب آنچنان جلوی ذهن و فکر و عقل او را گرفته است و برای اینکه به کار خلیفه دوم را توجیه کند و به فعل او مشروعیت بدهد، میگوید:
"معلوم نیست این آیه در زمان نزول حتی برای پیغمبر اکرم چه در زمان حیات و چه بعد از وفات تا قیام قیامت ثابت بوده است."
حضرت زهرا فرمودند: چطور زمانی که تو از دنیا بروی، فرزندانت از تو ارث میبرند؛ اما زمانی که پیغمبر اکرم از دنیا برود فرزندانش از او ارث نمیبرند و تو از آنها ارث میبری؟!
ابوبکر در جواب گفت: ای دختر رسول خدا پدرت نه خانهای به ارث گذاشت، نه مالی، نه غلامی، نه طلایی و نه نقرهای.
اگر رسول گرامی اسلام از خود خانهای به ارث نگذاشتند، سرنوشت حجراتی که مربوط به زنان پیغمبر بود چه شد؟! چگونه تمام زنان پیغمبر اکرم از ایشان ارث بردند و مالک خانه شدند!؟
آیا همسر پیغمبر اکرم که یک هشتم ارث میبرد مالک خانه شد، اما دختر پیغمبر اکرم که هفت هشتم ارث به ایشان تعلق میگیرد، چیزی به ارث نمیبرد؟!
او در جواب گفت: شنیدم که رسول الله میگوید: اموالی که در دست من است، لقمه نانی است که خداوند متعال در اختیار من قرار داده است و زمانی که از دنیا رفتم در میان مسلمانان قرار میگیرد.
خیلی عجیب است! در روایتی «ابن عباس» یا «عباس» میگوید: پیغمبر اکرم که ما ورثه او هستیم و از نزدیکان او هستیم، حکم الهی را برای ما نگفته است، اما به تو که اصلاً ارتباطی با ارث نداری گفته است؟! خیلی عجیب است!
ایشان شروع میکند و چندین روایت مطرح میکنند و می گوید:
این اموال در اختیار پیغمبر اکرم بود، پیغمبر اکرم در حیاتش از این اموال به ذوی القربی میداد. ولی با مرگ پیغمبر، این سهم ذوی القربی قطع شد.
شرح معانی الآثار، المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد المعروف بالطحاوی (المتوفی: 321 هـ)، ج 4، ص 385
اگر این اموال ملک پیغمبر اکرم بوده است، چطور با رحلت پیغمبر اکرم از ملک ایشان خارج شد؟! آیا با رحلت یک مالک ملکیت او از مملوکاتش سلب میشود یا به ورثه او منتقل میشود؟!
بنابراین این مطالب، بحثهایی است تنها از هوای نفس صادر میشود و تعصبات باطل انسان را وادار میکند به جهت اینکه مشروعیت کار خلیفه را ثابت کنند، عملکرد پیغمبر اکرم و صحابه و حتی آیه قرآن را زیر سؤال ببرند!!
آیه شریفه به صراحت میفرماید: «سهم الله» و «سهم النبی» و «سهم ذوی القربی» را از خمس پرداخت کنید، اگر به خداوند ایمان آوردهاید.
آیا اگر فرض بگیریم تمام آیاتی که نازل شده است، مخصوص زمان حیات پیغمبر اکرم باشد، آیا تنها همین وجود دارد که با رحلت پیغمبر اکرم این آیه دلالتش را از دست میدهد؟!
اگر واقعاً اموال و مایملک پیغمبر اکرم با رحلت پیغمبر اکرم از میان میرفت، حداقل پیغمبر اکرم یک آیه یا یک حدیث یا یک روایت به صراحت بیان میفرمودند و یا حداقل به وراث خودشان میفرمودند که "پس از من اموالی که از من به جای میماند متعلق به عموم مسلمانان است، مبادا آن اموال را تصرف کنید!!"
آیا صدیقه طاهره با آن عصمت کبری و با آن آیه تطهیر و حدیث «بضعة النبی» این مطلب را خبر ندارند و از ابوبکر حقی را که خلاف است، مطالبه میکنند و زمانی که او ممانعت کرد، با او غضب میکند و تا آخر عمر هم با او حرف نمیزند؟!
صدیقه طاهره (سلام الله علیها) باید عصمت و صداقتشان زیر سؤال برود و این روایات به این معنی است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) مال غیر را ادعا کرده است و به ایشان ندادهاند قهر کرده و وصیت کرده است که این افراد حق ندارند در تشییع جنازه من حاضر شوند!
اگر تمام این مسائل زیر سؤال برود هیچ اشکالی ندارد، اما اگر عملکرد خلیفه زیر سؤال برود آسمان به زمین میآید!!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اسم الکتاب : خارج فقه مقارن المؤلف : خارج فقه مقارن الجزء : 1 صفحة : 9