او [: نبى مذكور در فصوص الحكم] و غير او گواهى مىدهد،
مىباشد، لذا اين خاتم بيان شده بيان كننده هر چيزى به هر چيز است و به
احديت جمع(1) خودش احاطه به تمامى آنها دارد- مانند علم ذاتى الهى-، زيرا
او صورت تعين اول علمى ذاتى است كه جامع و فراگير تمامى تعينات است. او از
آن جهت كه او [يعنى علم] است، اطلاق حق تعالى را- كه بر هر تعينى پيشى
دارد- تعقل مىكند و از جهت خويش، مبدئيت و وجوب وجود و وحدت و فياض بودن و
ايجاد كردن او- يعنى آن چه را كه پديد آورده است- به موجب علمش به ذات
خويش و به هر معلومى- آن گونه كه در ذاتش معلوم اوست- و آشكار كردنش مر آن
را به موجب حكم علم او در آن، تعقل مىكند.
17 و هر چه كه به نام كلمه ناميده مىشود بخشى از حقيقت انسانى
كمالى دارد، و جامع و فراگيران بخشها داراى سه مرتبه كلىاند- و اگرچه
حقيقت افزون از اينها را شامل است-: جامع غالب [: چيره] بر جميعت احكام
ظاهر انسانيت حقيقى، و جامع غالب بر جمعيت احكام باطن انسانيت حقيقى، و
جامع سوم داراى مقام جمع بين ظهور و بطون [: آشكار و پنهان] در مرتبه
اعتدال آنها است.
18 و اما احكام قابل اشاره، احكام وجوب و امكان است. پس هر يك
(1). يعنى كامل به واسطه دو جهت نبوت و ولايتش- ظاهرا و باطنا-
در زمان خويش قرآنى، و پس از وى براى ورثهاش- نسلا بعد نسل- فرقانى است و
بدان هر كس را كه بخواهد به رحمتش اختصاص مىدهد (حاشيه).
«احد»- چنانكه شيخ عبد الرزاق كاشانى در كتاب اصطلاحات مىگويد- به
اعتبار نفى تعدد صفات و اسماء و نسبتها و تعينات از ذات است. و احديت
اعتبار كردن ذات است با اسقاط تمامى صفات و اسماء و نسبت و تعينات از آن، و
احديت اعتبار ذات است- از آن جهت كه ذات است- نه به اسقاط و نه اثبات آن،
به گونهاى كه در آن تمامى نسبتهاى حضرت و احديت گنجيده شده است.
«جمعيت»، اجتماع همت و عزم است در توجه به خداوند متعال و مشغول
بودن به او- يعنى اجتماع به او و از غير او بىخبر بودن- در مقابل آن تفرقه
است كه عبارت است از پراكندگى خاطر به واسطه مشغول بودن به خلق.