2/ 1 و به اين اعتبار است كه شيخ [رضى الله عنه در فصوص]
فرموده: او انسان حادث أزلي، و نشئه [عالم] دائم ابدى است، پس وى را از
اين جهت بر موجودات تقدم و اول بودن است.
3/ 1 و اما علت آخر بودنش، از جهت انتها و پايان پذيرى احكام و آثار
به او، و اجتماع و گرد آمدن آنها- ظاهرا و باطنا- در او، مانند
انتشارش(1) بار نخست از اوست، زيرا چون حكم شأن حق تعالى كه جامع و فراگير
تمامى شئون و احكام آنهاست دورى(2) مىباشد و حكم آن شأن و لوازمش- از
امهات و اصول شئون- كه از آن تعبير به مفاتيح غيب(3) شده نيز اين گونه
است، علت و
(1). يعنى آخر بودنش در عين اول بودنش، به واسطه انتها و پايان
پذيرى آثار و احكام به او- يك جا و مجتمع- پس از انتشار و پراكندگى آنها از
اوست (حاشيه).
(2) يعنى دايرهوار و گردشى است كه طبق احكام خود، نوبت به نوبت، ظهور پيدا كرده و آشكار مىگردد.
(3) براى توضيح بيشتر در اين قسمت كه اصل و بنيان در ادراك صحيح
مراتب وجود و حقيقت أزلي است، قسمتى از كتاب مدارج الفتوة في شرح مهر
النبوه خود را- كه شرحى است بر مهر نبوت كتف حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه
و آله- در اينجا نقل مىكنيم:
مفتاح غيب اول عبارت است از اندراج تمامى أشياء- آن گونه كه هستند-
در غيب الغيوب احديت كه به نام حروف عاليات و حروف اصليه هم ناميده شده
است، مانند درخت كه در دانه پنهان است و شيخ أكبر- رضى الله عنه- بدان
اشاره كرده و در يك رباعى فرموده:
كنا حروفا عاليات لم نقل *** متعلقات في ذرى اعلى القلل
انا أنت فيه و نحن أنت و أنت هو *** و الكل في هو هو فسل عمن وصل
ما حروف بلندى بوديم كه مطلقا جابجا نشده بود آويخته در
بلنديهاى بلندترين قلهها در آن: من تو هستم و ما، توايم و تو، او و همه در
او، اوست، از كسى كه رسيده بپرس پس اين شئونات، حروف عاليات و حروف اصلى و
كليات اسماء الهى خوانده مىشود و مراد از آنها انوار صفات حميده الهى
است، ولى بدون امتياز از هم.
به زبانى ديگر، در مرتبه ذات حروف عاليات و شئونات ذاتىاند و در
مرتبه تجلى: اسماء الهى، و در باطن علم: اعيان ثابتهاند و در مرتبه ظاهر
علم: اعيان كونيه. و منشأ تمام ذات اقدس الهى است.