بر چيزى افتد هوا در جنبش آيد و اجزاى هوا بر يكديگر افتد , و همچنين منفعل
ميشود تا بدان هوا رسد كه در درون گوش ايستاده است آن هوا نيز منفعل شود و آن
آواز بخود قبول كند و او نيز در جنبش آيد و بر آن پوست افتد كه در عصبه درون
گوش گسترانيده است همچون طبل از آنجا آوازى بر آيد قوت سمع دريابد .
ملاعلى قوشچى در شرح تجريد آورده است كه : بر اين مطلب يعنى بر احساس صوت
به سبب وصول هواى حامل صوت به صماخ به وجوهى استدلال كرده اند :
الف اگر كسى دهانش را بر يك طرف نى دراز بگذارد و طرف ديگرش را بر صماخ
ديگرى و به آواز بلند تكلم كند , همان شخص كه نى بر صماخ اوست مى شنود و بس نه
ديگر حاضران .
ب كسى كه از دور تبر بر چوبى فرود مى آورد , ضربه را پيش از رسيدن صوت
مى بينيم .
ج صوت با باد مى گردد كه هر طرف باد مى وزد صوت را از آن سوى مى شنويم ,
چنانكه در صوت مؤذن بر مناره به تجربه رسيده است .