بدان كه ادراك مساوق علم است و در تعريف رائج گفته اند : الادراك هو حصول
صورة مايساوى الشى . ولكن در حقيقت معنى ادراك رسيدن به مرتبه مدرك است
بلكه سخن فراتر از اين است كه اتحاد ادراك و مدرك و مدرك است بلكه تعبير
به اتحاد هم از ضيق لفظ است به تحقيقى كه دروس اتحاد عاقل بمعقول تقرير و
تحرير كرده ايم .
اين فص گويد : ادراك : بر سه گونه است : يا ادراكى است كه موافق طبع مدرك
است كه خير و كمال وى در آنست , از آن تعبير به ملايم كرده است . و يا ادراكى
است كه منافى طبع مدرك است يعنى موافق با ميل و خواهش وى نيست بلكه آفت و
شر وى است از اين قسم تعبير به غير ملايم بلكه منافر كرده است . و يا نه ملايم
با طبع مدرك و نه منافر با ميل اوست كه قائل به واسطه است .
قسم نخستين را لذت گويند , و قسم دوم را أذى و الم نامند . در بعضى از نسخه
ها , قسم اخير كه قول بواسطه است وجود ندارد ولى بظاهر بودن آن بقرينه تعبير
قسم دوم او لغير ملائم بل منافر , صحيح مى نمايد . اگر چه كسى را رسد كه بگويد :
اگر ادراك منافر نشد , ادراك ملايم است و بالعكس كه بطور قضيه منفصله حقيقيه
باشد . ولكن چه بسيار ادراكاتى است كه قوه مدركه نه از آن خوش است و نه
ناخوش , و اين كه در اكثر كتب حكيمه دو قسم اول را آوردند غرض آنان چون راجع
به تعريف لذت و الم بود قسم سوم را عنوان نكرده اند فتأمل .
كيف كان براى هر يك از قواى داراكه چه جوهر عقل و چه ديگر قوا كمالى است كه
لذت آن قوه دراكه در ادراك آن كمال است :
كمال قوه شهويه كه باعث بر جلب منافع است ادراك آنچه كه مطبوع اوست از
قبيل مطعوم و مشروب و منكوح و نظائر آنها مى باشد ,