اسم الکتاب : قرآن و عرفان و برهان از هم جدائي ندارند المؤلف : حسن زاده آملي، حسن الجزء : 1 صفحة : 92
محال است و معنى ندارد , خطاب به مجهول مطلق نيز چنين است . علم ما به اعيان
جواهر ولو جواهر ماديه طبيعى چگونه است ؟ زيرا آنچه را در خارج مى بينيم و يا
به قواى ديگر غير از بصر ادراك مى كنيم همه اعراض اند , پس چگونه علم به جوهر
تحصيل مى كنيم ؟ اصلا ارتباط انسان با خارج از خود مطلقا چگونه است ؟ آيا
فيلسوف الهى قايل است كه راه معرفت به اشياء فقط منحصر است به طريق نظر
فكرى , يا وراى آن را نيز قايل است ؟ حضرت شيخ بزرگوار بوعلى سينا در فصل
بيست و هفتم نمط چهارم اشارات فرمايد : الاول ( يعنى اول تعالى كه حق سبحانه
است ) لاندله , و لا ضدله , و لا جنس و لا فصل له فلاحد له و لا اشارة اليه الا
بصريح
العرفان العقلى . صريح عرفان عقلى همان معرفت شهودى است كه در عبارات عارفان
و صاحبان حكمت متعاليه بسيار آمده است . عنوان فصل را تنبيه قرار داده است و
تنبيه اشارت است بدين كه معرفت به اول تعالى را به صريح عرفان عقلى , امرى
بى تكلف و بى نياز به تجثم قال و قيل است , بلكه معرفت شهودى فطرى است . و
همين معنى را كه معرفت اول تعالى به صريح عرفان عقلى يعنى معرفت شهودى فطرى
است جناب ملاصدرا در فصل هفتم موقف الهيات اسفار نيز فرموده است كه( :
حقيقة الوجود هى عين الهوية الشخصية لا يمكن تصورها و لا يمكن العلم بها الا بنحو
الشهود الحضورى) ( ج 3 ط 1 رحلى ص 17 ) . آشناى به فن مى داند كه وجود مساوق
حق است بدان نحو كه در رساله وحدت از ديدگاه عارف و حكيم , و در رساله انه
الحق بيان كرده ايم , و معرفت حقيقت وجود به نحو شهود همان معرفت به صريح
عرفان عقلى است , جمع بين عرفان و عقل و تعبير به عرفان عقلى آن هم تصريح به
صريح عرفان عقلى چقدر شيرين است . پس آن يگانه فيلسوف الهى و اين متاله در
حكمت متعاليه هر دو در معرفت حق سبحانه يك زبانند
.
آن كس كه زكوى آشنايى است *** داند كه متاع ما كجايى است
اين معرفت شهودى را بايد از وجود خود دريابى كه
اسم الکتاب : قرآن و عرفان و برهان از هم جدائي ندارند المؤلف : حسن زاده آملي، حسن الجزء : 1 صفحة : 92