اسم الکتاب : قرآن و عرفان و برهان از هم جدائي ندارند المؤلف : حسن زاده آملي، حسن الجزء : 1 صفحة : 10
در نزد اهل خرد خردسالانى اند كه از خامى و كج انديشى خود سخن مى گويند , و از
كاجى و بد نهادى خود خبر مى دهند . آرى
بزرگش نخوانند اهل خرد *** كه نام بزرگان بزشتى برد
فاضل شهرزورى در نزهة الارواح گويد : و يروى عنه عليه السلام(
انه كان اذا كمل واحد من اهله قال له : يا ارسطا طاليس هذه الامة
) ( ج 1 ص 5 ط حيدر آباد ) .
يعنى در خبر است كه هر گاه كسى از اهل پيمبر خاتم به كمال مى رسيد از زبان
مبارك آن حضرت به خطاب( اى ارسطاطاليس اين است) تشرف مى يافت .
بلكه فراتر از آنچه گفته ايم باز شهرزورى در همان كتاب ياد شده ( ص 10 ) , و
ديلمى در محبوب القلوب ( ص 14 ط 1 رحلى ايران ) آورده اند كه[ :
يروى فى بعض الرافدات ان عمرو بن العاص قدم من الاسكندرية على رسول الله (
ص ) فساله عما راى فى الاسكندرية , فقال : يا رسول الله ! رايت اقواما
يتطيلسون و يجتمعون حلقا و يذكرون رجلا يقال له : ارسطا طاليس لعنه الله تعالى
, فقال عليه السلام : مه يا عمرو ! ان ارسطا طاليس كان نبيا فجهله قومه .
.
يعنى گاهى كه عمرو عاص از اسكندريه بر رسول خدا وارد شد از او پرسيد كه در
آنجا چه ديده اى ؟ گفت : گروهى چند ديده ام كه طيلسان در بر داشتند و حلقه
حلقه گرد هم مى نشستند و مردى را به نام ارسطا طاليس لعنه الله تعالى نام
مى بردند . پيامبر فرمود : اى عمرو باز ايست , ارسطا طاليس پيمبرى بود كه قوم
وى او را نشناختند .
ديلمى پس از نقل روايت ياد شده گويد : مؤيد اين روايت است آنچه را كه
سيد طاهر ذوالمناقب و المفاخر رضى الدين على بن طاوس در كتاب فرج المهموم نقل
قولا بان ابرخس و بطلميوس كانا من الانبياء , و ان اكثر الحكماء كانوا كذلك ,
و انما التبس على الناس امرهم لاجل اسمائهم اليونانية] . . .
گويا گستاخى ياوه گويان از روى بدبينى به( دانش ترازوست) . چه اين كه در
اسم الکتاب : قرآن و عرفان و برهان از هم جدائي ندارند المؤلف : حسن زاده آملي، حسن الجزء : 1 صفحة : 10