اسم الکتاب : مباني نظري تجربه ديني المؤلف : الشیرواني، علی الجزء : 1 صفحة : 192
باحواس ظاهر ادراك مىكنيم، در واقع توهم است. پيامبر گرامى9
در اين حديث، «تنبيه فرمود بر اين كه آنچه را انسان در حيات دنيا مىبيند،
به منزله رؤياى نائم است كه خيال است و بايد آن را تأويل كرد».[1]
از نظر ابنعربى ماسوى اللّه، كه آن را عالم مىناميم، امرى متوهم و
فاقد وجود حقيقى است. انسان در تجربه عادى و متعارف خود خيال مىكند عالم
امرى زايد و قائم به نفس و خارج از حق است، حال آنكه در نفس الامر چنين
نيست. در واقع، خودِ انسان و نيز تمام آنچه را ادراك مىكند و آن را امرى
جدا از خود و بيرون از خود و داراى وجودى مستقل و فىنفسه مىشمارد، خيال
است. پس همه وجود، خيال در خيال است:
فالعالم متوهم ماله وجود حقيقي، و هذا معنى الخيال. أَي خيّل لك
أَنه أَمر زائد قائم بنفسه خارج عن الحق و ليس كذلك في نفس الأَمر ...[2]
فاعلم أَنك خيال و جميع ماتدركه مما نقول فيه ليس أَنا خيال. فالوجود خيال
في خيال؛
بنابراين، عالم، امرى وهمى است كه وجود حقيقى ندارد و اين، معناى
خيال است؛ يعنىتو تخيل كردهاى كه عالم امرى زايد، قائم به خود و بيرون از
حق است، در حالى كه در نفس الامر چنين نيست ... پس بدان كه تو يك خيالى
هستى و همه آنچه را ادراكمىكنى، از امورى كه آنها را غير خود
مىشماريم، خيال است. بنابراين، وجود، خيال در خيال مىباشد.[3]
عالم نمود است نه بود
از نظر ابنعربى خيال بودنِ عالم، بدين معنا نيست كه ماسوى
اللّه پوچ محض و معدوم محض بوده، هيچ حظى از واقعيت و هستى ندارد و بايد آن
را به كلى كنار نهاد، بلكه از نظر او عالم هر چند از هستى اصيل برخوردار
نيست، اما نماد و نماينده هستى است، اگر چه بود نيست، اما نمود هست. به
ديگر سخن، عالم انعكاس نمادين چيزى است كه به درستى حقيقى است.[4] آنچه
واقع ناميده مىشود، حقيقت نيست، اما