... او از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت : صبح و شام خدا را
تسبيح گوييد.
5 ـ وسوسه و فتنه انگيزى شيطان :
شياطين
گاهى مطالبى را به انسانها القا كرده و زشتى هـا را در نـفـس آنان زيبا
جلوه مى دهند. به اين تسويلات و وسوسه هاى شيطانى نيز كلمه وحى اطلاق شده
است .
و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند.
6 ـ كـلام الهـى كـه بر پيامبران القا مى شود (وحى تشريعى ):
اين مورد از همه موارد ديگر در قـرآن شـايـعتر است و همان معناى اصطلاحى
وحى نيز مى باشد كه خداوند با واسطه يا بدون واسـطـه ، پـيـام خـود را بـه
پـيـامـبـرانـش مـى رسـانـد. بـراى مثال در آيه 3 سوره شورى مى فرمايد:
اين گونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه پيش از تو بودند، وحى مى كند.
لزوم وحى تشريعى
در مـورد لزوم وحى تشريعى از سوى خداوند به بندگان برگزيده اش
يعنى پيامبران ، ادله فراوانى ذكر شده كه در اينجا به ذكر سه دليل اكتفا مى
كنيم :
1 ـ انـسـان مـوجـودى اجـتـمـاعـى اسـت ؛ او نـاگـزير است براى
برآوردن نيازهاى خود باديگران هـمـكـارى داشـته باشد و با آنها در زندگى
اجتماعى شريك باشد. از سوى ديگر، جلب منافع تـوسط اشخاص و گروهها سبب تزاحم
و بروز اختلاف مى گردد. تنها راه رفع اختلاف ، وجود قـانـونـى اسـت كـه
هـمـگـان از آن تـبـعـيـت كـرده و اخـتـلافـات خـود را بـه وسـيـله آن حـل
كـنند. اما تجربه و عقل ثابت كرده كه وجود قوانين انسانى تا كنون نتوانسته و
نمى تواند مـشـكـلات را بـرطـرف كـرده و اختلاف را ريشه كن كند، زيرا از
يك سو قانونگذاران بشرى هر كـدام در پـى جـلب مـنـافـع خـويـشـنـد و از
سـوى ديـگـر بـه دليـل احـاطه نداشتن آنها بر همه نيازهاى مادى و معنوى
انسان ، نمى توانند در قانون پيشنهادى خـود هـمه اين موارد را در نظر داشته
و باتوجه به آنها قانون وضع كنند. تغيير قانون در هر زمينه پس از اجراى آن
در مدت كم و اضافه نمودن قيود جديد و يا تغييرات اساسى و بنيادى در آن ،
نـشـان دهنده ناكامى بشر در طرح ريزى قانونى جامع و همگانى است . پس با
توجه بدين مـطـلب ضـرورت وجـود قانونى از سوى خالق انسانها كه به همه
نيازمنديهاى بشر با توجه به زندگانى زودگذر دنيوى و حيات ابدى او آگاه است ،
بخوبى محسوس و مشهود است . قرآن مجيد نيز به همين دليل وجود پيامبران و
وحى الهى را لازم دانسته وفرموده است :
مـردم (در آغاز) يك دسته بودند؛ خداوند، پيامبران را بر انگيخت ، تا
مردم را بشارت و بيم دهند و كـتـاب آسـمـانـى كـه بـه سـوى حـق دعـوت مـى
كـرد، بـا آنـهـا نازل ساخت ، تا در ميان مردم ، به اذن خدا، در آنچه
اختلاف داشتند، داورى كند.
2 ـ انـسـان مـوجـودى كـمـال طـلب اسـت كـه هـمـواره در پـى تـرقـى
خـويـش و رسـيـدن بـه اوج كـمـال و سـعـادت اسـت . از سـوى ديـگر موجودى
است كه در وجود خود، علاقه به بقا و جاودانه بـودن را حـس مـى كـنـد و از
فـنـا و نـابودى گريزان است . اينك سؤ الهايى مطرح مى شود كه سـعـادت
انـسـان در چـيـسـت ؟ ابـزار رسـيـدن بـه آن كـدام اسـت ؟ عـوامـل سـرعـت
بـخش و يا كند كننده اين حركت به سوى سعادت دائمى چه چيزهايى است ؟ پاسخ
دادن بـه ايـن سـؤ الات كـه در بـرابـر هـر انـسان عاقل و متفكر خودنمايى
مى كند، از عهده علم و عـقـل بـشـرى خـارج اسـت ، زيـرا دايـره عـلم
تـجـربـى مـحـدود بـه مـحـسـوسـات اسـت و عـقل نيز توان تشخيص همه مصالح و
مفاسد را ندارد و جز راه وحى ، راهى ديگر براى برآوردن اين حاجت مهم نيست .