اشاره
اين گفتار از موضع تحليل تحولات سياسى ـ اجتماعى تاريخ معاصر به بررسى رويداد
انقلاب اسلامى مى پردازد. و با عطف توجه به نقش و تأثير نهضت هاى تاريخ معاصر، دو
معناى «نقش» را مورد اشاره قرار داده، معناى تأثيرگذارى نامستقيم را مورد قبول مى
شمارد. در ادامه، «نگاه خطى و تقليل گرا» به حوادث تاريخى گذشته، «خلوص گرايى» در
تفسير انقلاب و «برخورد گزينشى» با تاريخ گذشته را مورد انتقاد قرار داده و اصولا
سركوب قيام 15 خرداد را عامل بروز حركت مسلحانه و در نتيجه، «گسست» ميان نهضت 15
خرداد و انقلاب بهمن 57 مى شمارد. آنگاه «راديكاليزه شدن جنبش» پس از 15 خرداد و
«بازگشت مجدد» به حركت هاى مشابه 15 خرداد در انقلاب بهمن را مورد توجه قرار داده و
دوران انقلاب اسلامى پس از پيروزى را دورانى متفاوت با مقاطع پيشين و غيرقابل تحويل
به گذشته تاريخ سياسى ايران ارزيابى مى نمايد. در بخش ديگر، «مشابهت هاى» انقلاب
اسلامى با حركت هاى تاريخ معاصر را مورد كاوش قرار داده و از اين منظر، «واقعه رژى»
را نقطه آغاز چنين تحولاتى برمى شمارد و پس از آن «نهضت جنگل» و «جريان مشروطيت» را
با گرايش غالب آزادى خواهى و استقلال طلبى بازشناسى نموده، «قيام خيابانى» و
«پسيان» را نيز در همين رديف ارزيابى و در نتيجه به مثابه «پيشينه» انقلاب اسلامى
تلقى مى نمايد. در فراز نهايى، «شرايط و بحران هاى» سياسى و اقتصادى دهه پنجاه شمسى
را مورد مداقّه قرار داده و «همسويى» شرايط بين المللى و شرايط داخلى در جهت تحقق
انقلاب اسلامى را مورد تأييد قرار مى دهد. سرانجام، «نقش اسلام» از مجراى روحانيت و
مرجعيّت در شكل گيرى ايدئولوژى و رهبرى انقلاب و نيز پديده «ائتلاف» همه اقشار در
آستانه انقلاب مورد اشاره قرار گرفته و از موضوعاتى همچون «وابستگى»، «استبداد»،
«فساد» و «بى پايگاهى اجتماعى» به مثابه ويژگى هاى رژيم پيشين ياد مى شود.