گردد ناگزير آن حكم محمول بر ارشاد محض است , مثل ﴿ أطيعوالله و أطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ﴾
كه حمل بر ارشاد محض به ملاك فرار از عقاب مى گردد , كه قهرا در اين
قبيل موارد از باب مصالح و مفاسد موجودة در متعلقات أشياء نمى باشد .
بارى , از آنچه گذشت به اينجا مى رسيم كه , حاكم در باب امتثال و اطاعت حكم عقل است , ولا غير .
خلاصة . آيا دليل عقل در عرض كتاب و سنت و اجماع واقع است يا در
طول آن , و يا بايد به تفصيل مربوط به خطاب توجه كرد , و يا بايد دليل
عقل را بهعنوان راهنما تلقى كرد ؟ راهنمايى كه از آن به سنت مى رسيم [10] , و در نتيجه دليل عقل موضوعيت ندارد .
به طور خلاصه , بايد دانست كه نمى توان تصور كرد كه شارع مقدس
أمرى را واجب بداند بىآنكه در متعلق آن أمر مصلحت ملزمة باشد , و يا
چيزى را حرام بخواند مگر اينكه در رتبه سابقة در متعلق آن شىء مفسده
ملزمة باشد . بنابراين , اگر دليل عقلى را به معنى درك مصالح و مفاسد و
رسيدن به علل جعل بدانيم , أصلا به بحث طولى و عرضى بودن دليل عقل و يا
به تفصيل قائل شدن بين تعبديات و غيرتعبديات نمى رسيم . هنگامى كه من
به حكم شرعى قطع دارم و به علت حكم مى رسمبايد بگويم كه حجيت قطع ذاتى
است : و اليه ينتهى حجية كل شىء , همه حجيتها به قطع برمى گردد , كه
داراى حجيت انجعالى است نه جعلى . در نتيجه , اگر به بركت حكم عقلى
به اينجا رسيديم كه متعلق اين شىء مصلحت ملزمة است , حكم مى كنيم به
اينكه اين شىء واجب است و , بنابراين , مى گوييم كه شارع مقدس در اينجا
جعل وجوب كرده است . پس به حكم شرعى قطع داريم . و اگر رسيديم به اينكه
متعلق اين شىء مفسده ملزمة است , قطع به حكم شرعى داريم كه اين شىء حرام
است . ألبته همه اينها به خداوند سبحان برمى گردد : اوست كه جعل قانون
مى كند , و پيامبران و أئمه معصومين صلوات الله عليهم واسطه هستند
واسطه درايصالند . اما چنانچه عقل رسيد به آنچه كه خداوند سبحان مى گويد ,