اطلاق﴿ و كلوا مما أمسكنه﴾ تمسك كرد . از اين رو , گفته مى شود كه ﴿ و كلوا مما أمسكنه﴾ از اين حيث اطلاق دارد , نه از تمام حيثيات .
ج . عدم تقييد مطلق به يك دليل لفظى و يا دليلى لبى ( كه مثل
همان اجماعباشد ) , چه اين دليل متصل باشد يا منفصل . چنانچه به هنگام
تقييد دليل متصل باشد , اصلا براى مطلق ظهورى در اطلاق منعقد نمى شود ,
يعنى از اول مضيق است , و اگر تقييد به دليل منفصل باشد , حجتى از براى
ظهور آن اطلاق نمى ماند , چون يك حجت اقوى آمده و حجت أولى را محكوم
ساخته است . بنابراين , در صورت آمدن تقييد , چه به دليل لفظى يا به
دليل لبى و اعم از متصل يا منفصل , نمى توان تمسك به اطلاق كرد .
د . عدم قدر متيقن در مقام تخاطب . بعضى از بزرگان گفته اند كه در
مقامتخاطب نبايد قدر متيقن داشت . اگر در مقام تخاطب قدر متيقن داشته
باشيم , بايد به همان مورد اكتفا كرد و نمى توان به اطلاق تمسك كرد .
مقصود از قدر متيقن در مقام تخاطب مقام تفهيم و تفهم به حسب دلالت
لفظى و وضعى است . در اينجا مى خواهند بگويند كه ما به هر قدر متيقنى
توجه نداريم , چون هر چيزى قدر متيقن دارد . وقتى گفته مى شود[ ( اكرم
العلماء]) , قدر متيقن چيست : عالم , عادل , هاشمى , فقيه , اعلم ,
متقى ؟
وقتى گفته شد[( اكرم العلماء]) , حكم بر طبيعت عالم بار مى شود[(
العلماء ]) جمع محلى به الف و لام است و افاده عموم مى كند , و هر
عالمى مستحق اكراماست . اين منى منافات ندارد كه بيان مذكور قدر متيقن
داشته باشد ( يا خصوصياتى كه گفته شده است ) , اما قدر متيقن در مقام
تخاطب غير از آنهاست, يعنى همان تفهيم و تفهم به حسب دلالت لفظى و وضعى
است , يعنى قدر متيقن در مقام تخاطب به منزله قرينه لفظيه است در
تقييد . و وقتى قدر متيقن به منزله اين معنى بود , قهرا ظهورى در اطلاق
منعقد نمى شود .
در حقيقت , مقدمه چهارم كه همان متيقن و عدم وجود قدر متيقن در
مقام تخاطب است , داخل در مقدمه سوم است كه عدم تقيد , به دليل لفظى و
دليل لبى , متصل و منفصل است . به هر حال , مقدمه چهارم داخل در مقدمه
سوم مى شود .