در اين عزلتگه شوق آشناهاست *** در اين گم گشته كشتي ناخداهاست
به ظاهر، مُلك تن را پادشاييم *** به معني خانه خاص خداييم
در اينجا رمز، رمز عشق بازي است *** جز اين يك نقش، هر نقشي مجازي است
در اين گرداب، قربان هاست ما را *** به خون آلوده پيكان هاست ما را
تو خون كُشتگان دل نديدي *** از اين دريا به جز ساحل نديدي
كسي كاو كعبه دلْ پاك دارد *** كجا زآلودگي ها باك دارد؟
چه محرابي است از دل با صفاتر *** چه قنديلي است از جان روشناتر؟
خوش آن كو جامه از ديباي جان كرد *** خوش آن مرغي كزين شاخ آشيان كرد
خوش آن كس كز سر صدق و نيازي *** كند در سجده گاه دل نمازي
كسي بر مهتران، پروين، مهي داشت *** كه دل چو كعبه زآلايش تهي داشت
آري، در اين سفر معنوي و سير ملكوتي، دل از غير خدا بردار و هر