responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : لوطی و آتش المؤلف : مخدومي، رحيم    الجزء : 1  صفحة : 15

داستان اول

لوطي و آتش

هوا از شدت سرما لخته لخته شده بود. آدم‌ها که در کوچه رفت و آمد مي‌کردند، انگار لخته‌هاي سرما به صورتشان مي‌چسبيد، راه تنفس و چشم و گوششان را کيپ مي‌کرد و زانوهايشان را از رمق مي‌انداخت.

هرکس به دنبال آلونکي مي‌گشت تا درون آن خزيده، از تيغ سرما در امان بماند.

حاج قربان خودش را چسبانده بود به بخاري نفتي حجره‌اش و براي مشتري‌ها از اوصاف فرش‌هاي تجارتي‌اش مي‌گفت. چند جاهل در پياده‌روِ مقابل حجره دور آتش حلقه زده بودند. زني يک پيت پر از نفت به دست گرفته بود و لنگ زنان از سرِ کوچه مي‌آمد. جاهل‌ها با ديدن او چيزهايي به هم گفته، خنديدند.

زن به محض ديدن آنها از پياده‌رو وارد خيابان شد تا از شرشان در امان بماند.

منوچ که يغورتر از بقيه بود، دست‌هاي سردش را روي آتش به هم ماليد و گفت: «آخ جون! نفتمون هم رسيد.»

اسم الکتاب : لوطی و آتش المؤلف : مخدومي، رحيم    الجزء : 1  صفحة : 15
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست