responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى    الجزء : 1  صفحة : 612

امام در زندان متوكلمتوكل كينه عجيبى از امام در دل داشت و همواره در صدد آزار و اذيت آن حضرت بود و با آن كه امام در سامرّاء در حقيقت همانند يك زندانى به سر مى برد، با اين حال پس از احضار امام از مدينه به سامرّاء دستور داد مدتى حضرت را زندانى كنند.

«صقر بن ابى دلف» مى گويد: هنگامى كه امام هادى(عليه السلام) را به سامرّاء آوردند، رفتم تا از حال او جو يا شوم. «زرّافى» دربان متوكل مرا ديد و دستور داد وارد شوم. وارد شدم. پرسيد: براى چه كار آمده اى؟

گفتم: خير است.

گفت: بنشين! نشستم، ولى هراسان شدم و سخت در انديشه فرو رفتم و باخود گفتم: اشتباه كردم (كه به چنين كار خطرناكى اقدام كردم و براى ديدار امام آمدم).

«زرافى» كار مردم را انجام داد و آن ها را مرخص كرد و چون خلوت شد، گفت: چه كار دارى و براى چه آمده اى؟

گفتم: براى كار خيرى.

گفت: گويا آمده اى از حال مولاى خود خبر بگيرى، گفتم: مولاى من كيست؟ مولاى من خليفه است!

گفت: ساكت شو، مولاى تو برحق است، نترس كه من نيز بر اعتقاد تو هستم و او را امام مى دانم.

من خدا را سپاس گفتم. آن گاه گفت: آيا مى خواهى او را ببينى؟ گفتم: آرى.

گفت: قدرى بنشين تا پستچى (نامه رسان) بيرون رود. چون وى بيرون رفت، با اشاره به من، به غلامش گفت: اين را به اتاقى كه آن علوى در آن زندانى است، ببر و نزد او واگذار و برگرد.

چون به خدمت امام رسيدم، حضرت را ديدم روى حصيرى نشسته و در

اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى    الجزء : 1  صفحة : 612
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست