responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 97
فعل معلوم و مجهول

دستور ششم: اگر فاعل فعل، معلوم و معيّن بوده و مذكور باشد، آن فعل را به اعتبار فاعل، معلوم گويند: «قابيل، هابيل را كشت»; و اگر فاعل را حذف كرده و فعل را به مفعول نسبت دهند، آن را فعل مجهول نامند: «هابيل كشته شد»; و از اين جا معلوم مى شود كه فعل لازم، مجهول ندارد زيرا كه مفعول ندارد و براى مجهول ساختن فعل معلومى، يكى از مشتقّات فعلى مادّه «شدن» را به اسم مفعول آن ملحق سازند; مثلا اگر خواهيم كه از «گفتن»، فعل مجهول ماضى آريم، ماضى «شدن» را به اسم مفعول آن ـ كه «گفته» است ـ ملحق نموده و «گفته شد» گويند و اگر مضارع مجهول بنا كنند، مضارع «شدن» را به اسم مفعول مذكور ملحق نموده و «گفته مى شود» گويند و بدين قياس و سبب، حذف فاعل و مجهول آوردن فعل و نسبت دادن آن به مفعول، يا تعظيم فاعل است: «مردم، خلق شد» و يا تحقير آن: «حاكم، سبّ شد» و يا مجهول و نامعلوم بود]ن [آن: «كتاب من دزديده شد» و يا مبهم داشتن و پنهانيدن آن چنانچه متداول است و گاه است كه به جهت معلوم و مشهور بودن، فاعل را محض من باب اختصار حذف كرده و فعل را به صورت مجهول آرند بدون اين كه يكى از دواعى مزبوره موجود باشد.

فعل مثبت و منفى

دستور هفتم: اگر فعل، دلالت كند بر اين كه معنى مصدرى آن از فاعل به عرصه وجود آمده، همچو «آمدم» و «رفتم»، آن را فعل مثبت گويند و اگر به وجودنيامدن آن را بفهماند، آن را منفى نامند و علامت نفى در پارسى، «نون» مفتوحى است كه در افعال بسيطه به اوّل آن ها آورده و «الف مفتوح و مضموم» را اگر باشد، مبدّل به «ى» نموده و «الف مكسور» را به حال خود باقى گذارند: «نيفتاد» و «نيفكند» ]و[ «نايستاد»; و در افعال مركّبه گاهى به اوّل جزو اوّل افزوده و گاهى به جزو ثانى ملحق نمايند: «شايد تا به حال، مثل كتاب ما را ديده نباشى» يا «نديده باشى».

تنبيه: در مصدر منفى و اسم مفعول منفى گاهى الفى بعد از نون نفى آورده و «ناخوردن» و «ناديده» گويند مگر اين كه مصدّر به «الف» باشند، همچو «افزودن» و «افزوده» كه «ناافزودن» و «ناافزوده»گفتن، مستهجن است.

تنبيه: در امر حاضر، نفى را نهى گويند و علامت آن در اغلب، «ميم» مفتوحى است كه به اوّل آن افزايند، چنانچه خواهد آمد: «دروغ مگوى»; و گاه است كه با «نون مفتوح» نيز گويند و امّا در نهى غايب، علامت غالبى «نون مفتوح» بوده و ندرتاً «ميم مفتوح» نيز آيد بلكه در مقام دعا «ميم»، مستحسن و بر «نون» ترجيح دارد: «مبادا»، «مماناد».

اخبارى و انشائى و شرطى

دستور هشتم: اگر فعل، حالتى واقعى را به صورت قطعى باز نمايد، اخبارى گويند: «آمده» و «مى آيم»; و اگرنه چنين بوده و تمنّى و ترجّى و آرزو و خواهش و دو دلى و طلب فعل يا ترك و مانند اين ها را باشد، آن را انشائى گويند و از اقسام آن هم، آنچه را كه آن مدلول آن، منوط و وابسته به چيزى ديگر باشد، شرطى گويند: «اگر آن ترك شيرازى به دست آرد دل ما را» و به عبارة اخرى، اگر مدلول فعل با خود لفظ به عرصه وجود آمده و پيش از آن، اصلا وجود نداشته باشد، مانند افعال ترجّى و تمنّى و امثال آن ها، آن را انشائى گويند و آن هم يا مفرد است كه در خود هر فعل، ضمائر شش گانه را به آخر امر حاضر آن آرند: «خوانم» و «دانم» و يا مركّب كه لفظ «باش» را بعد از مفرد غايب ماضى نقلى هر فعلى كه مقصود است، افزوده و ضمائر شش گانه را بدو ملحق سازند: «رفته باشم»; به خلاف اخبارى كه مدلول آن، پيش از تكلّم واقع بوده و مقصود متكلّم، بيان همان مدلول و خبردادن از آن و حكايت كردن آن است و بعد از فراغ از بيان اقسام مذكوره فعل مى گوئيم كه: هر فعلى به اعتبار زمان ـ كه جزو مدلول آن است ـ به سه قسم مى باشد:

اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 97
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست