اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى الجزء : 1 صفحة : 478
پيلاطن; پيلاطون ---> افلاطون.
پيلاو ---> پلاو.
پيلس; پيلسته : (چو بى كس) روى و رخساره و انگشت و تيماج]ر.م [و استخوان و دندان فيل.
پيلسُم : رجوع به تركيبات «پيل» شود.
پيلُفت : بر وزن و معنى بيلفت.
پيلك : (چو زيرك) پرتاب و مصغّر پيل است.
پيلو : پلاو[ر.م] و بار درخت اراك[ر.م] و چوب آن كه بدان مسواك كنند.
پيلوا : (چو بى نوا) دوافروش و عطّار.
پيلوار : (چو پيشكار) بسياربسيار.
پيلْوايه : پرستو.
پيلور : (چو بى خبر) پيلهور است.
پيله : چرك زخم و پيكان تير و نوعى از گياه دارو و ابريشم و كرم ابريشم و اصل و غوزه آن كه كرم تنبيده باشد و كيسه و خريطه[كيسه چرمين] و چشم و ديده و پلك آن و گره و عقده، خصوصاً آنچه در ميان دنبل[دمل] به هم مى رسد و دو طرف بينى كه به منزله پر و جناح هستند و صحرا و جزيره و زمين خشكى كه در ميان نهر و يا دريا و يا دو نهر واقع باشد و اشياء خورخورده]خرتوپرت [را نيز گويند، از قبيلِ سوزن و خياطه و اجناس عطّارى و مانند اينها.
پيلهور : شخصى كه سوزن و خياطه[نخ] و مهره و دارو و ادويه و مانند اينها به خانه ها گردانيده و بفروشد.
پيم : (چو قلم) پيغام و (چو ميم) سداب[ر.م] و نهرى است در سيبريا.
پيما : (چو شيدا) امر و فاعل از پيماييدن و نام يكى از اقوام اصليّه امريكاى شمالى.
پيمان : عهد و شرط و حلف و سوگند و خويش و پيوند و قوم و قبيله.
پيمانْ تاش : كسانى كه در عهد و پيمان با همديگر شريك و متعهّد باشند، چنانچه در رعاياى دو دولت نسبت به يكديگر و مانند اينها.
پيمان فرهنگ : كتابى از مه آباد]نخستين پيامبر ايرانى [در آداب جهان دارى.
پيمان ناگزير : شرط و معاهده حتمى و قطعى.
پيمانه : پياله شراب خورى و ظرفى كه با آن چيزها را پيمايند كه «كفيز» و «كويژ» و «گز» و «گرى» هم [گويند].
پيمانه پر آمدن; پيمانه پر شدن : قفيز[ر.م] پر آمدن.
پيمايش : مساحت و اسم مصدر پيماييدن.
پيماييدن : پيمودن.
پيَمبر : (ر) پيغامبر است.
پيمودن : راه رفتن و طىّ نمودن و مساحت كردن و قدر و اندازه چيزى را به دست آوردن.
پينكى : (چو زيركى) خواب سبك كه «ناوش» و «ناويدن» هم گفته و به تركى «مُرگى» گويند.
پينو; پينوك : (چو ليمو) كشك و قروت[ر.م و قراقروت و ترخوانهر.م] و ماست، خصوصاً چكيده آن كه روغنش را نگرفته باشند.
پينوبا; پينووا : آش قروت[ر.م] است.
پينه : موى و بغل[ر.م] و ابلق[ر.م] و گزنه و پارچه اى كه بر كفش و جامه و غيره دوزند و پوست اعضا كه به سبب كار كردن، سخت شده باشد.
پينيون ---> چلغوزه.
پيو : (چو كدو) كلوخ و مرض رشته[ر.م].
پيوار; پيواره : (چو ديوار و بيچاره) بيوار[ر.م و بيوارهر.م].
پيواز : بنواز[ر.م] است.
پيواسته : برج قلعه و حصار.
پيور : (چو حيدر) پيوار[ر.م] است.
پيوره : پيواره[ر.م] است.
پيوس : (چو نگون) طمع و توقّع و انتظار و استعفا دادن.
پيوست : (چو نى بست) پيوند و دائم و هميشه و نظم و شعر و توابع و لواحق و ماضى قريب از پيوستن.
پيوَستانيدن : پيوند كردن و به پيوستن واداشتن.
پيوَستگان : مواليد ثلاثه[ر.م] و منسوبين و متعلّقين.
پيوستن : الحاق نمودن و به يكديگر رسيدن و متّصل شدن و پيوند بودن و نمودن و درهم بستن و بلافاصله هم آمدن
اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى الجزء : 1 صفحة : 478