responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 120

از نگارش اوّل مرقوم افتاد.

2) در جائى كه در آخر معطوف عليه حرفى باشد، لازم است كه همان حرف را به آخر معطوف هم لاحق نمايند: «زدم او را و رستم را»; و عدم اعاده آن، مستهجن است و امّا اوّل بر عكس آخر بوده و اعاده نكردن حرفى كه در اوّل معطوف عليه است، در اوّل معطوف مستحسن باشد: «به كربلا و نجف رفتم»، «به شاه و وزير گفتم». اگرچه بعضاً در اينجا هم اعاده نمايند، خصوصاً اگر معطوف، اسم اشاره بوده و يا از ضمائر باشد كه در اين صورت اعاده، مستحسن است.

3) اگر اسم ظاهر بر ضمير متّصل عطف باشد، بايد يك ضمير منفصلى از جنس معطوف عليه بر سبيل تأكيد بعد از آن، ذكر نمايند: «آمدم من و تو» و «رفتى تو و برادرت» و «گفتمش او و پدرش را».

نمايش بيستوسيّم، ادوات ربط و پيوند كه دو كلمه را به يكديگر مربوط ساخته و دويّمى را متمّم اوّلى قرار دهد، بدان كه غرض از سخن گفتن، كشف و بيان مطالبى است كه در مخزن خيال مستور است و اظهار اين مدّعا جز به اتّصال و ربط كلمات به يكديگر صورت نبندد زيرا كه كلمات ذاتاً از هم جدا و بيگانه هستند، پس ارتباط آن ها منوط و وابسته به كلماتى ديگر مى باشد كه مانند رشته، آن كلمات پراكنده را در يك جا جمع كرده و با يكديگر مربوط سازد و اين گونه كلمات را ـ كه واسطه رابطه و ارتباط مى باشند ـ به عربى رابطه و به پارسى پيوند نامند و گاهى به حروف اضافه نيز موسوم گردند و آن هم يا زمانى است مانند افعال ناقصه كه در اوّل نگارش دويّم مرقوم افتاد و يا به غير زمانى كه گاهى مفرد و بسيط باشد، همچو: از، با، بر، براى، بهر، بى، پيش، پس، كه، چه، چون، است، هست و مانند اين ها و گاهى مركّب بوده و از چند كلمه تشكيل يابد، همچو: از براى، از بهر، از پى، به جز، چنان كه، چندان كه، همين كه و مانند اين ها.

و در اينجا چند دستوراست:

1) در لسان بعضى بلدان، كسر آخر كلمه، كار رابطه مى كند، همچو: «خدا كريمِ» به كسر ميم در جاى «خدا كريم است»; و همچنين گاه باشد كه به جاى ادات ربط، نون ساكن آورده و در جاى «خوش است» و «كش است»، «خوشن» و «كَشَن» گويند.

2) گاه است كه رابطه را از جمله لاحق به قرينه سابق بيندازند: «منّت خداى را ـ عزّ و جلّ ـ كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش، مزيد نعمت».

3) گاه باشد كه رابطه را به غير ملحق حقيقى آن، ملصق سازند: «عالم ناپرهيزكار، كورى است مشعله دار».

روى تو كه دولتى است بيدار *** مرديم و به خواب هم نديديم

4) لفظ «است» و «هست» و «نيست» كه هر سه از روابط بوده و اوّل و دويّم بر ثبوت نسبت و سيّمى بر نفى آن دلالت دارند، پيوسته در آخر جمله آيند و گاهى دويّم و سيّم در صدر جمله نيز آيند خصوصاً در مقام ضرورت:

هست دولت منعمان دل سيه را خانه زاد *** هند باشد از همه اقليم ها زرخيزتر

نيست در شهر، نگارى كه دل از ما ببرد *** بختم ار يار شود، رختم از اينجا ببرد

5) لفظ «است» اگر بعد از كلمه مختومه به «ه خفى» باشد، همزه اش وجوباً به حال خود باقى ماند:

اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 120
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست