اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 60
آنها ديده مىشود- .
بركلى چنين وانمود مىكند كه منكر وجود اشياء نيست- لكن مىگويد معناى اين جمله كه مىگوييم- فلان چيز موجود است اگر درست دقت شود- اينست من براى او ادراك وجود مىكنم- مثلا اگر بگوئيم زمين هست آسمان هست- كوه هست دريا هست- و يا آنكه بگوئيم خورشيد نورانى است- و جسم داراى بعد است و زمين مىچرخد همه صحيح است- اما اگر حقيقت معناى اين جملهها را بشكافيم اينست- ما اينطور علم پيدا كردهايم پس وجود داشتن- يعنى بودن در ادراك شخص ادراك كننده- .
بركلى مىگويد من سوفسطائى نيستم- زيرا وجود موجودات را منكر نيستم- لكن معناى وجود داشتن را- غير آن مىدانم كه ديگران خيال مىكنند- من مىگويم وجود داشتن- يعنى بودن در ادراك شخص ادراك كننده- .
چنانكه گفته شد بركلى منشاء علم را حس مىداند- لكن منشاء حس را وجود خارجى شىء محسوس نمىداند- و بوجود نفس كه قوه ادراك كننده است- و بوجود خدا قائل است- براى اثبات ذات خدا اينطور استدلال مىكند- چونكه مىبينيم صور محسوسات با ترتيب- و نظم مخصوص در ذهن ما پيدا مىشوند و از بين مىروند- و اين آمدن و رفتن از اختيار نفس ما خارج است- مثلا گاهى احساس مىكنيم روز است- و در آن حال نمىتوانيم شب را احساس كنيم- و پس از چند ساعت احساس مىكنيم شب است- و در آن حال نمىتوانيم روز را احساس كنيم- و همچنين در ساير مدركات بصرى و سمعى و غيره- نظام و ترتيب مخصوصى را مىيابيم- پس از اينجا مىفهميم يك ذات ديگرى هست- كه اين تصورات را با نظم و حساب معينى- در ذهن ما ايجاد مىكند و آن ذات بارى است (2) شوپنهاور دانشمند شهير آلمانى- در سال 1788 در آلمان تولد يافته- و در سال 1860 در گذشته است- شوپنهاور سر دسته بدبينان جهان بشمار رفته- زندگى را سراسر رنج و الم و دنيا را غمخانه- و ماتمكده مىداند بيشتر به حال انزوا مىزيست- و تا آخر عمر به حال تجرد بسر برد- .
گويند از جوانى گرفتار توهمات- و بيمهاى بى اساس بود- و از كمترين چيزى بوحشت مىافتاد- مثلا شب از شنيدن صداى مختصرى از خواب مىپريد- و همچون ديوانگان دست به طپانچه مىبرد- و نيز گويند وى بد بينى را از اجداد خويش بارث برده- و پدرش نيز كه شغل بازرگانى داشت همواره افسرده خاطر-
اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 60