اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 53
آنجا كه از روزهاى زندگى- و هستى خود در ياد دارد پيش برود
واقع نيست- كه گاهى با راى و نظر انسان مطابقت كند و گاه نكند- بلكه حق آن چيزى است كه انسان او را حق بداند- و باطل آن چيزى است كه انسان او را باطل پندارد- و بتدريج اين عقيده در ساير امور عالم نيز سرايت كرد- و گفتند حقيقت بطور كلى- تابع شعور و ادراك انسان است- و هر كسى از امور عالم هر چه ادراك مىكند درست است- و اگر دو نفر بر خلاف يكديگر ادراك مىكنند- هر دو درست است- اين گروه را بواسطه آنكه در همه علوم و فنون- عصر خود ماهر بودند سوفيست مىگفتند يعنى دانشمند- و كلمه سوفسطائى كه شايد صحيحش سوفسطى باشد- از كلمه سوفيست تعريف شده- ولى بعدها اين كلمه را بكليه كسانى گفتند- كه روش فوق را داشته باشند- يعنى به هيچ اصل ثابت علمى پابند نباشند- و اين مسلك را سوفيسم نامند- .
يكى از سوفيستهاى معروف پروتاگوراس [1] است- وى مىگويد مقياس همه چيز انسان است- هر كسى هر حكمى كه مىكند مطابق آن چيزى است- كه فهميده پس حق است- زيرا حقيقت غير از آنچه انسان مىفهمد چيزى نيست- و چونكه اشخاص بطور مختلف ادراك مىكنند- و چيزى را كه يكنفر راست مىپندارد ديگرى دروغ مىداند- و سومى در راست و دروغ بودنش شك مىكند- پس يك چيز هم راست است- و هم دروغ و هم صواب و هم خطا- .
يكى ديگر از سوفيستهاى معروف گورگياس [2] است- از وى براهينى نقل شده- بر اينكه محال است چيزى موجود بشود- و اگر هم بفرض محال موجود بشود قابل شناختن نيست- و اگر بفرض محال شناخته شود- قابل تعريف و توصيف براى غير نيست- وى براى هر يك از ادعاهاى سهگانه خود ادله آورده- كه در ضمن شرح حالش در كتب تاريخ مسطور است- .
سقراط و افلاطون و ارسطو - بشدت به مبارزه با سوفسطائيان پرداختند- و مغلطههاى آنان را آشكار ساختند و ثابت كردند- كه اشياء قطع نظر از ادراك ما واقعيت دارند- و داراى كيفيت مخصوصى مىباشند- و حكمت عبارت است- از علم به احوال اعيان موجودات آن طور كه هستند- و اگر انسان بطرز صحيحى فكر خود را راه ببرد- ميتواند حقايق را دريابد- ارسطو بهمين منظور قواعد منطق را- كه براى درست فكر كردن و تميز دادن خطا از صواب است- جمع و تدوين نمود- .
لكن از دوره ارسطو به بعد گروه ديگرى پيدا شدند- كه آنها را لا ادريون