اسم الکتاب : نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 401
(در شگفتم) آيا در ميان شما دين نيست
كه شما را گرد آورد؟ و آيا غيرتى نيست كه شما را به سوى دشمن بسيج كند؟ آيا اين
شگفت آور نيست كه معاويه (خبيث) اين جفا پيشگان اوباش را دعوت كند و آنها بدون
انتظار بخشش و كمكى متابعتش كنند؟ امّا من- با اين كه شما بازماندگان اسلام و
بقاياى مردميد- دعوتتان به كمك و عطايا مىكنم، ولى از گردم پراكنده مىشويد و راه
تشتّت و تفرقه را پيش مىگيريد. (چنان بى تفاوت هستيد كه) نه از دستورات و كارهايم
راضى مىشويد (تا آن را به كار بنديد) و نه نهى من شما را به غضب مىاندازد كه بر
ضدّ آن اجتماع كنيد، در اين حال محبوبترين چيزى كه دوست دارم ملاقاتش كنم؛ مرگ
است!
كتاب خدا را به شما تعليم دادم، راه و رسم استدلال را به شما آموختم؛ آنچه
نمىشناختيد به شما شناساندم و آنچه لقلقه زبانتان بود و از حقيقت آن آگاه نبوديد
با بيان و توضيح خويش، مفهوم و به ذائقه فكرتان گوارا ساختم، امّا (صد حيف) كه
نابينا نمىتواند ببيند و خوابيده بيدار نيست! سوگند به خدا چقدر به جهالت و
نادانى نزديكند مردمى كه رهبرشان معاويه و طرف مشورت و مربّى آنها پسر نابغه (عمرو
عاص) باشد!
خطبه 181
كه درباره گروهى از سپاه كوفه ايراد فرموده است
امام يكى از ياران خود را فرستاد تا از وضع گروهى از سپاه كوفه كه تصميم
داشتند به خاطر ترس از او به خوارج ملحق گردند، اطّلاعى كسب كند، پس از بازگشت
امام از او پرسيد: آيا ايمن گرديدند و بر جاى باقى ماندند يا ترسيدند و كوچ
نمودند!
عرض كرد: اى اميرمؤمنان! ترسيدند و كوچ كردند! در اينجا امام عليه السلام
فرمود:
ازرحمت خدا به دور باشند «همانگونه كه قوم ثمود از رحمتش دور شدند!» [1] آگاه باشيد،
اگر نوك نيزهها به سوى آنها متوجّه مىشد و شمشيرها بر فرقشان مىباريد، از گذشته
خود پشيمان مىگشتند، شيطان امروز از آنها درخواست تفرقه كرده امّا فردا از آنها
بيزارى مىجويد و خويش را از آنها كنار خواهد كشيد. آنها را همين بس كه از طريق
هدايت خارج و به گمراهى و كورى بازگشتند، راه حق را سد كردند و در وادى حيرت و جهل
فرو ماندند.