اسم الکتاب : معاد و جهان پس از مرگ المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 74
چه بى هدف
است آفرينش اين جهان!
اما باز جاى
شكر او باقى است، افتخار بزرگى به من داده است من تنها آفريده و برگزيده جهان
هستم!
مركز اين
جهان قلب من است، و شمال و جنوب و شرق و غرب آن اطراف بدن من! ... از تصور اين
موضوع احساس غرور مىكنم اما چه فايده، كسى نيست كه اين همه افتخار را ببيند و به
اين موجود برگزيده خلقت آفرين بگويد!
آه! يك مرتبه
هوا سرد شد (مرغ چند لحظهاى براى آب و دانه از روى تخم برخاسه است) سرماى شديدى
تمام محيط زندان مرا فرا گرفته و در درون استخوانم مىمدود، اوه، اين سرما مرا
مىكشد، نور خيره كنندهاى از مرز عدم به درون اين جهان تابيده و ديوارهاى زندان
مرا روشن ساخته است، گمان مىكنم لحظه آخر دنيا فرا رسيده است و همه چيز جهان در
شرف پايان يافتن است اين نور شديد آزار دهنده و اين سرماى كشنده هر دو مرا از پاى
در مىآورد.
آه! اين
آفرينش چقدر بيهوده بود و زودگذر، و فاقد هدف، در زندان تولد يافتن و در زندان مردن
و ديگر هيچ! ... بالاخره نفهميدم «از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود!»
...
آه! خداى من،
خطر برطرف شد (مرغ مجدداً روى تخم مىخوابد) استخوانم گرم شد، و نور خيره كننده و
كشنده از بين رفت، اكنون چقدر احساس آرامش مىكنم، به به زندگى چه لذت بخش است!
اى واى زلزله
شد! دنيا كن فيكون شد (مرغ، تخمها را در زير پاى خود براى كسب حرارت مساوى زير و
رو مىكند) صداى ضربه سنگين
اسم الکتاب : معاد و جهان پس از مرگ المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 74